نظرسنجی چشمی
امید مهدینژاد طنزنویس
دو نفر از مقامات مهم مسؤول در یکی از کشورهای همجوار تصمیم گرفتند ارتباط نزدیکی با مردم برقرار کنند. درنتیجه با هم قرار گذاشتند پس از پایان ساعت کاری در معیت یکدیگر سوار مترو شوند و ضمن نگاهکردن به چهره مردم از نگاه و چشم آنها نظرسنجی کنند. مقامات مسؤول در یکی از ایستگاههای مترو با هم قرار گذاشته و به رانندگان خود گفتند که در کدام ایستگاهها منتظر آنان باشند و آنها را راهی کردند و خود وارد مترو شدند و از آنجا که پس از پایان ساعت اداری مترو بسیار شلوغ بود، پس از
آن که دو قطار را از دست دادند در نهایت با زحمت بسیار خودشان را در یکی از واگنها جا دادند و وقتی قطار حرکت کرد و مسافران روی هم ریختند، دو مقام مسؤول خود را چسبیده به دو کارگر ساده یافتند. پس شروع به صحبت با آنها کرده و از کار و بارشان پرسیدند. دو کارگر ساده که از کار روزانه خسته بودند و حوصله حرفزدن نداشتند با اکراه به پرسشهای مقامات مسؤول پاسخ دادند و مقامات مسؤول به نظرسنجی از نگاه و چشم و سخنان آنها پرداختند. در این لحظه قطار به ایستگاه مقصد یکی از مقامات مسؤول رسید و وی از مقام مسؤول دیگر و دو کارگر خداحافظی کرد و از زیر دست و پای مسافران از قطار پیاده شد. وقتی قطار راه افتاد مقام مسؤول دوم به کارگر ساده گفت: میدانید ایشان کی بود؟ دو کارگر ساده گفتند: نه. کی بود؟ مقام مسؤول دوم گفت: ایشان وزیر محترم [...] جناب دکتر [...] بود. دو کارگر ساده گفتند: [...] خوردی، وزیر محترم [...] سوار مترو میشود؟ سوار هم بشود میآید با سه آدم چلغوز چلمن مثل ما همصحبت شود تا از نگاه و چشمشان نظرسنجی کند؟ مقام مسؤول دوم که حرفی برای گفتن نداشت تا ایستگاه مقصد بهتنهایی و در سکوت از نگاه و چشم دو کارگر ساده و سایر مردم نظرسنجی کرد و در ایستگاه مقصد از قطار پیاده شد و به خودش اسپری الکل زد و سوار خودرویش شد و به رانندهاش گفت راه بیفتد.
آن که دو قطار را از دست دادند در نهایت با زحمت بسیار خودشان را در یکی از واگنها جا دادند و وقتی قطار حرکت کرد و مسافران روی هم ریختند، دو مقام مسؤول خود را چسبیده به دو کارگر ساده یافتند. پس شروع به صحبت با آنها کرده و از کار و بارشان پرسیدند. دو کارگر ساده که از کار روزانه خسته بودند و حوصله حرفزدن نداشتند با اکراه به پرسشهای مقامات مسؤول پاسخ دادند و مقامات مسؤول به نظرسنجی از نگاه و چشم و سخنان آنها پرداختند. در این لحظه قطار به ایستگاه مقصد یکی از مقامات مسؤول رسید و وی از مقام مسؤول دیگر و دو کارگر خداحافظی کرد و از زیر دست و پای مسافران از قطار پیاده شد. وقتی قطار راه افتاد مقام مسؤول دوم به کارگر ساده گفت: میدانید ایشان کی بود؟ دو کارگر ساده گفتند: نه. کی بود؟ مقام مسؤول دوم گفت: ایشان وزیر محترم [...] جناب دکتر [...] بود. دو کارگر ساده گفتند: [...] خوردی، وزیر محترم [...] سوار مترو میشود؟ سوار هم بشود میآید با سه آدم چلغوز چلمن مثل ما همصحبت شود تا از نگاه و چشمشان نظرسنجی کند؟ مقام مسؤول دوم که حرفی برای گفتن نداشت تا ایستگاه مقصد بهتنهایی و در سکوت از نگاه و چشم دو کارگر ساده و سایر مردم نظرسنجی کرد و در ایستگاه مقصد از قطار پیاده شد و به خودش اسپری الکل زد و سوار خودرویش شد و به رانندهاش گفت راه بیفتد.