مسیحی نبودن مسیحی زیستن

مسیحی نبودن مسیحی زیستن

این‌كه جشن سال نوی مسیحیان در ایران مورد استقبال قرار گرفته است لزوما امر نامیمونی نیست. این‌كه حتی عصبانی بشویم و گلایه كنیم از این‌كه ما خودمان جشن فلان‌مذگان و بهمان‌مذگان داریم و چرا باید كریسمس را علم كنیم هم همین‌طور،‌ اما در پس این استقبال و ذوق‌زدگی شاید چیزی نهفته باشد كه برخی از جامعه‌شناسان حوزه فرهنگ به آن اشاره‌هایی داشته‌اند. در خود جامعه غربی هم عرفی وجود دارد به این مفهوم: مسیحی نبودن، اما مسیحی زیستن. این مفهوم برای بسیاری از خانواده‌های غربی مسیحی زندگی كردن به نوعی به یك سبك زندگی تغییر یافته است. ممكن است بسیاری از آنها هر یكشنبه به كلیسا نروند، اما برای عید سال نو كاج می‌خرند و افسانه دارند. آنها هم از سطح عمقی سنتی این اعیاد بیرون آمده‌اند و بیشتر به همان سبك زندگی مسیحی پایبندند. اما نكته‌ای كه در این میان وجود دارد این كه آنها با عقبه‌ای به نام مسیحیت به این شكل سبك زندگی روی آورده‌اند در حالی كه در ایران تنها پوسته‌ای از همان نوع سبك زندگی دیده می‌شود. یعنی نه از عمق هویتی مذهبی این ماجرا خبری هست و نه حتی از نوع سبك زندگی مورد نظر خانواده‌های غربی.‌ مظاهر اولیه برای رغبت به این نوع زندگی تنها چیزی است كه از علاقه و ذوق‌زدگی برخی از ایرانیان می‌توان متوجه شد. البته كه پر واضح است حضور جمعیت ارامنه در ایران همواره شور و حالی به همراه داشته است، اما برای آنها كه هیچ نسبت مذهبی با كریسمس ندارند به نظر می‌رسد این هم یك مد تازه برای شوآف به دیگران است، شوآفی كه البته خیلی سطحی‌تر از آن است كه بخواهد حتی تقلیدی از سبك زندگی غرب باشد.