ماجرای سرایش شعر «والا پیامدار محمد؟ص؟»
در تنگ پرتبرک آن نازنین عبا
دوران، دوران اوج ایسمهای پوچگرا بود و روزگاری بود که هر گوشهای را که میدیدی، کنج هر دانشکدهای، توی هر کافهای یا گوشه و کنار هر کوچهای عدهای داشتند درباره تفکرات کمونیستی و چپگرایی صحبت میکردند. چند دهه بود که در دنیا صحبت از این جور چیزها، شده بود یک جلوه روشنفکری و عده زیادی هم صرفا برای روشنفکر جلوه دادن خودشان این دست تفکرات حمایت میکردند و به عضویت احزاب گوناگون درمیآمدند.
کمکم هر چه از آن دوره هرج و مرج فکری فاصله گرفتیم مرزها مشخص شد و مردم شرق و خاورمیانه کمکم از آن جوزدگی فکری فاصله گرفتند و با تفکرات دیگر آشنا شدند و با فرهنگ و آیین خودشان آشتی کردند و تفکرات کمونیسم و چپگرایی به مرزهای خودشان محدود شدند.
در کشور خودمان هم مثل کشورهای همسایه، افغانستان و عراق، مردم درگیر این جوزدگی فکری شده بودند و صحبت از ایسمهایی که بسیاری از مردم کوچه و خیابان سری هم از آن درنمیآوردند داغ بود. البته متفکران اسلامی نیز در این دوره بار روی دوش خود را بیش از پیش حس میکردند و نظریات و کتابهای متعددی را به جامعه ارائه کرده بودند.
در همین روزگار بود که پرچم اعتراض به حکومت پهلوی روی شانه سید روحا... بلند شد و مردم معترضی که سالها سر درگم یک راه بی رهبر بودند دنبال این پرچم را گرفتند. چندی از مردمی که هواخواه تفکرات چپگرایی بودند نیز دنبال این پرچم ظلمستیزی و عدالتخواهی راه افتاده بودند. سیاوش کسرایی، شاعر چپگرا هم از این دست مردم بود.
دختر سیاوش کسرایی نقل میکند که پدرش در روزهای پیش از انقلاب جایی با مهندس بازرگان رودررو شد. بازرگان از انقلابیون مسلمان بود و چپگراها را نجس میدانست. به همین خاطر هم از کسرایی روی برگرداند. کسرایی پس از آن دیدار نافرجام شعری را سرود که همدلی گروههای مختلف فکری را فریاد میزد.
در این شعر با تکیه بر این حدیث پیامبر اسلام(ص) «ملک با کفر باقی میماند اما با ظلم نه» شعر «والاپیامدار» را سرود و در آن خطاب به پیامبر گفت: « در تنگ پر تبرک آن نازنین عبا... دیرینه ای محمد... جا هست بیش و کم؟... آزاده را که تیغ کشیده است بر ستم...»
بعدها این شعر با آهنگ منفردزاده و صدای فرهاد مهراد یکی از جاودانههای موسیقی انقلاب اسلامی شد.
کمکم هر چه از آن دوره هرج و مرج فکری فاصله گرفتیم مرزها مشخص شد و مردم شرق و خاورمیانه کمکم از آن جوزدگی فکری فاصله گرفتند و با تفکرات دیگر آشنا شدند و با فرهنگ و آیین خودشان آشتی کردند و تفکرات کمونیسم و چپگرایی به مرزهای خودشان محدود شدند.
در کشور خودمان هم مثل کشورهای همسایه، افغانستان و عراق، مردم درگیر این جوزدگی فکری شده بودند و صحبت از ایسمهایی که بسیاری از مردم کوچه و خیابان سری هم از آن درنمیآوردند داغ بود. البته متفکران اسلامی نیز در این دوره بار روی دوش خود را بیش از پیش حس میکردند و نظریات و کتابهای متعددی را به جامعه ارائه کرده بودند.
در همین روزگار بود که پرچم اعتراض به حکومت پهلوی روی شانه سید روحا... بلند شد و مردم معترضی که سالها سر درگم یک راه بی رهبر بودند دنبال این پرچم را گرفتند. چندی از مردمی که هواخواه تفکرات چپگرایی بودند نیز دنبال این پرچم ظلمستیزی و عدالتخواهی راه افتاده بودند. سیاوش کسرایی، شاعر چپگرا هم از این دست مردم بود.
دختر سیاوش کسرایی نقل میکند که پدرش در روزهای پیش از انقلاب جایی با مهندس بازرگان رودررو شد. بازرگان از انقلابیون مسلمان بود و چپگراها را نجس میدانست. به همین خاطر هم از کسرایی روی برگرداند. کسرایی پس از آن دیدار نافرجام شعری را سرود که همدلی گروههای مختلف فکری را فریاد میزد.
در این شعر با تکیه بر این حدیث پیامبر اسلام(ص) «ملک با کفر باقی میماند اما با ظلم نه» شعر «والاپیامدار» را سرود و در آن خطاب به پیامبر گفت: « در تنگ پر تبرک آن نازنین عبا... دیرینه ای محمد... جا هست بیش و کم؟... آزاده را که تیغ کشیده است بر ستم...»
بعدها این شعر با آهنگ منفردزاده و صدای فرهاد مهراد یکی از جاودانههای موسیقی انقلاب اسلامی شد.
تیتر خبرها