شکوه مادری

پای صحبت مادرانی که همزمان با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) به‌عنوان سفیران فرزندآوری و جمعیت در مشهد موردتقدیر و تجلیل قرار گرفتند

شکوه مادری

حالا از تشکیل اداره کل جمعیت و تنظیم خانواده، 29سال و از تصویب قانون تنظیم خانواده در مجلس، 27سال می‌گذرد؛ از تصویب قانونی که با شعار عجیب فرزند کمتر، زندگی بهتر به خانه حدود 60میلیون ایرانی راه یافت و با بسته‌های تنظیمی،تنبیهی و تشویقی نه‌تنها توانست جلوی انفجار جمعیت دهه60 را بگیرد که کم‌کم به سبکی خوشایند و فرهنگی رایج برای زندگی خانواده‌های ایرانی به‌ویژه جوان‌ها تبدیل شد تا زندگی رؤیایی خود را در تک‌فرزندی جست‌وجو کنند. فرهنگی که حتی در پاییز85 که قانون فرزند کمتر با مخالفت دولت وقت روبه‌رو شد و حتی پنج‌سال پس‌ازآن یعنی در سال90 که مقام معظم رهبری روی مساله جمعیت و فرزندآوری دست گذاشته و بر ضرورت پرداختن به آن تأکید کردند، رنگ نباخت. در تمام این سال‌ها تعداد افراد خانوارها هرسال بیشتر از سال قبل آب می‌رفت و خانواده‌ها کوچک و کوچک‌تر می‌شدند تا جایی که حتی برخی زوج‌ها زندگی بدون فرزند را برای خود برگزیدند شاید به امید رفاه و راحتی و افقی روشن‌تر. مشاهدات اما چیز دیگری می‌گفت و خبری از آن زندگی آرمانی و رویایی نبود و پیامدهای فرزند کم خودش را آرام‌آرام نشان می‌داد؛‌ پیامدهایی که اگر فقط بعد کلان و اجتماعی‌اش را ببینیم، هراس‌انگیز خواهد بود و به بحرانی به‌نام پیری می‌رسیم که می‌تواند کشوری باعظمت و بزرگی ایران باستانی و فرهنگ و پیشینه آن را در خود استحاله کرده و به‌سرعت ببلعد و طبق گفته کارشناسان جمعیت تا رسیدن به این تاریکی، چند دهه بیشتر فرصت نمانده است. ایران اما کشوری اسلامی و شیعی است و مردمانش همواره سیره اهل‌بیت را الگوی خود برای زندگی قرار داده‌اند؛ سیره‌ای که فرزند زیاد را نعمت و برکت می‌داند و تربیت آنها را تربیت انسانی که هدف آفرینش است؛‌ سیره‌ای که معتقد است روزی‌رسان خداوند متعال است . به همین مناسبت روز گذشته و همزمان با ولادت دختر پیامبر (ص) توسط مرکز امور بانوان و خانواده آستان قدس رضوی از برخی مادران که چند فرزند دارند قدردانی صورت گرفت. این تجلیل در رویداد ملی شکوه مادری از 258 مادر برگزیده انجام شد و فاطمه دژبرد، رئیس مرکز امور بانوان و خانواده آستان قدس رضوی در حاشیه این تجلیل گفت: رویداد ملی شکوه مادری، باهدف تکریم و تجلیل از مقام والای مادری و ترویج فرهنگ فرزندآوری طراحی شده است. بر این اساس مادران زیر 40سال با سه فرزند و بیشتر که دریکی از فعالیت‌های اجتماعی فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی مشارکت فعال دارند، امکان شرکت در این فراخوان ملی را یافتند که درنهایت از جمع شرکت‌کنندگان هر استان، هشت نفر بانوی برگزیده انتخاب شدند و 18مادر منتخب به‌عنوان سفیران فرزندآوری و جمعیت در مشهد و در جوار امام هشتم (ع) موردتقدیر قرار گرفتند.

هم تربیت می‌کنیم هم تربیت می‌شویم
ملیحه مظفری‌نیا، متولد 1363 و یک بانوی اراکی است که تحصیلات حوزوی‌اش را تا سطح 2 به پایان رسانده و مدیر مرکز نیکوکاری ریحانه‌الطلوع است؛​ مرکزی که هم و غمش رسیدگی به مشکلات دختران بدسرپرست و بی‌سرپرست است. این اما همه هم و غم مظفری‌نیا نیست. او با وجود 36 سال سن، شش فرزند هم دارد؛ شش فرزندی که معتقد است زیاد نیست و هنوز جای بیشتر شدن دارد: «اگر بحث رزق و روزی باشد، ما طلبه‌ها به‌شدت معتقدیم و یقین داریم که خدا روزی‌رسان است. در مباحث تربیتی هم نگرانی نداریم، چون به نظر ما پدر و مادر مربی نیستند و مربی واقعی خداوند است و اتفاقا والدین در کنار بچه‌ها تربیت می‌شوند و از سوی خداوند به پدر و مادرها کمک می‌شود تا انسانی را تربیت کنند و این یعنی فرزندپروری یک امر دوسویه است؛ هم تربیت می‌کنی و هم تربیت می‌شوی.»
این بانوی اراکی می‌گوید، از همان روزی که همسرش به خواستگاری می‌آید بحث فرزند و تعداد آن هم به میان آمده و با هم برای شش بچه به تفاهم می‌رسند و البته الگوی آنها هم برای فرزندآوری رهبر معظم انقلاب بوده، نشان به آن نشان که اسم فرزند آخرشان را هم بشری می‌گذارند.  جمع‌وجور کردن یک خانواده هشت‌نفره در این روزگار سخت کار آسانی نیست اما مظفری‌نیا می‌گوید «من کلا زندگی ساده و یکنواخت و آسان را نمی‌پسندم و دوست دارم خودم را میان گرداب مهلکه بیندازم و حتی مسیری را بپیمایم که عرف نمی‌پسندد اما خودم به این نتیجه رسیدم که مسیر درستی است.»
مظفری‌نیا خودش چهار خواهر و برادر دارد و همه آنها مثل بقیه مردم ایران یا تک‌فرزند هستند یا دو فرزندی و اتفاقا بابت فرزند زیاد به او و همسرش هم کم ایراد نمی‌گیرند اما این زوج طلبه و مبلغ توانسته‌اند نظر خانواده‌های زیادی را تغییر داده و تفکرشان را بابت فرزندآوری طوری تغییر دهند که برخی از آنها حتی برای فرزند سوم و چهارم هم درحال برنامه‌ریزی هستند. او می‌گوید متاسفانه تفکر تک‌فرزندی حتی در روستاهای ما هم رواج یافته: «ما برای تبلیغ به روستایی در اطراف اراک رفته بودیم که همه خانواده‌ها هرکدام یک فرزند بیشتر نداشتند و از ما هم سوال می‌کردند که چطور با وجود این تعداد فرزند می‌توانید درس هم بخوانید و بیرون از خانه هم فعالیت داشته باشید؟ اما وقتی زندگی ما را می‌دیدند و از تجربیات و سبک زندگی‌مان برایشان تعریف کردیم، تفکر بسیاری از آنها عوض شد، طوری که سال بعد که به همان روستا رفتیم، هفت الی هشت خانواده دوفرزندی شده بودند. بسیاری از والدین نگران تربیت بچه هستند و فکر می‌کنند اگر بچه زیاد داشته باشند به تربیت آنها نمی‌رسند و بی‌ادب بار می‌آیند ​اما وقتی با خانواده ما رفت‌وآمد می‌کنند و بچه‌های ما را می‌بینند، متوجه تربیت خوب و اعتمادبه‌نفس آنها می‌شوند و این‌که چطور می‌توانند با هم‌سن‌وسال‌های خود ارتباط بگیرند یا از حق و حقوق‌شان دفاع کنند. ویژگی‌هایی که بچه‌های خانواده‌های کم‌جمعیت از آن محروم هستند،​ زیرا گروه خواهر و برادرهای هم‌سن‌وسال را ندارند که این مفاهیم را در جریان زندگی با آنها تمرین کنند و یاد بگیرند.»
بانوی جوان اراکی فرزند زیاد داشتن و بزرگ کردن آنها را بدون سختی نمی‌داند اما می‌گوید بچه‌ها که بزرگ می‌شوند کم‌کم شیرینی یک خانواده پرجمعیت و صمیمی خودش را نشان می‌دهد و تمام خستگی سال‌های گذشته را از تن پدر و مادر بیرون می‌کند. به‌ویژه آن‌که فرزندان بزرگ‌تر کمک‌حال آنها می‌شوند، طوری که مادر هم بتواند تحصیلش را ادامه دهد و به کار و فعالیت اجتماعی خود در بیرون از خانه هم برسد.  از نظر مظفری‌نیا، مخارج زندگی هم اگرچه سنگین است ​اما می‌توان از پس‌اش برآمد، چراکه بسیاری از خرج و مخارج امروز خانواده‌ها و فرزندان ضرورت ندارد و درواقع این پدر و مادرها هستند که خرج‌تراشی می‌کنند و دل‌شان می‌خواهد همه امکانات را برای فرزندان خود از همان ابتدا فراهم کنند، حال آن‌که بچه‌ها باید یاد بگیرند برای رسیدن به آنچه می‌خواهند تلاش کنند و چیزی را ساده و بی‌قیمت به دست نیاورند تا قدرش را بدانند و بتوانند در آینده گلیم خود را به‌درستی از آب بیرون بکشند
و سرخورده نشوند.



فرزند زیاد، مال و ثروت است
 «یازده فرزند زیاد نیست؟! / ـ نه! / ـ شوخی می‌کنید؟/ ـ نه، شوخی نمی‌کنم، هرچه مال و ثروت بیشتری از دنیا به شما بدهند، شما خوشحال می‌شوید یا ناراحت؟/ ـ مال دنیا که زحمت ندارد، راحتی و رفاه است./ ـ چه کسی گفته مال دنیا فقط رفاه است و زحمت ندارد؟ نگهداری‌اش زحمت و هزینه دارد و ترس از دست دادن آن هم که همیشگی است. حالا اگر کمینگاه‌مان را تغییر دهیم متوجه می‌شویم بچه هم ثروت است، نیاکان ما فرزند را یک نوع ثروت می‌دانستند، ثروتی برای دنیا و آخرت؛ اگر خوب تربیت شوند و اهل صالح باشند، می‌شوند ذخیره آخرت و در دنیا هم که دستگیر میانسالی و پیری والدین هستند، حتی درصورت توانمند بودن برای کشور هم می‌توانند مفید و موثر باشند ...»     
این شروع گفت‌و‌گوی‌مان با عفت حداد رباطی بود؛ بانوی 37 ساله‌ای که حاصل 21 سال زندگی مشترکش 11 فرزند بوده و بار اولش نیست که درباره فرزندانش با تعجب از او سؤال می‌کنند: «هر کسی که به ما می‌رسد می‌گوید مگر شما اصحاب کهف هستید و از چند قرن پیش آمده‌اید؟! شبیه مردم این دوره نیستید! ... اما من از این کنایه‌ها ناراحت نمی‌شوم چون می‌دانم ما خلاف جریان آب شنا نمی‌کنیم. درواقع ما مسیر عادی زندگی نوع بشر را پیش می‌رویم و اتفاقا ما تعجب می‌کنیم که چرا مردم به دو‌فرزندی و تک‌فرزندی و حتی بی‌فرزندی روی آورده‌اند، شرایطی که خلاف فطرت آدمی و اصل شکل‌گیری خانواده است! ... خیلی‌ها تلاش کردند عزم و اراده ما را برای بچه‌دار شدن تضعیف کنند، حرف و حدیث هم کم نشنیدیم، چه از خانواده و نزدیکان و چه غریبه‌ها، اما گوش ما بدهکار این حرف‌ها نبود و نیست.  
می‌دانم این رویه‌ای که اکنون درباره فرزندآوری در خانواده‌ها رایج شده، ماحصل تفکر و تبلیغات فراوان چند دهه پیش با شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» است اما همیشه در گفت‌و‌گویی که با خانم‌ها دارم به آنها می‌گویم پس کجاست آن زندگی بهتری که وعده‌اش داده شد؟ چرا آنهایی که یک یا دو فرزند دارند، همیشه گلایه‌مندند چه درباره مخارج و تربیت بچه‌ها و چه سلامت مادر؟ ... به نظرم باید گره‌هایی که از جمعیت و فرزندآوری در ذهن مردم ایجاد شده باز شود؛ گره‌هایی مثل سختی و زحمت فرزندآوری و تربیت و مخارج سنگین بچه‌ها؛ اینها همه تصورات و گره‌های ذهنی است که در عالم واقع به این شدت وجود ندارد.»       
اگر الان مثل ما به زحمت بارداری و زایمان و بزرگ کردن 11 بچه قد و نیم قد با فاصله سنی دو سال فکر می‌کنید، باید بگویم که خانم رباطی هم معتقد است ترو خشک کردن این خانواده پرجمعیت درکنار تربیت و رسیدگی به امور تحصیلی و ...، آن هم زمانی که همسر آدم هنگام تولد 6 فرزند کنار مادر نبوده و بیشتر مواقع در خانه حضور ندارد، کار سخت و پرهزینه‌ای است اما به هرحال هرکاری سختی خودش را دارد و انسان هم برای راحتی و بی دردی پا به این دنیا نگذاشته، ضمن این‌که هر سختی وقتی به بار می‌نشیند پر از شهد و شیرینی است.      
عفت حداد‌رباطی اصالتا سبزواری است، اما پس از ازدواج با همسر طلبه‌اش راهی قم می‌شود. تنهایی و غربت در محل جدید سکونت بهانه آمدن اولین فرزند می‌شود و خب دخترکوچولوی آنها همبازی می‌خواهد و تماشای رابطه قشنگ دو خواهر، مسیر زندگی آنها را طوری عوض می‌کند که بخواهند زندگی متفاوتی برای خود بسازند و به خانواده‌ای پرجمعیت بیندیشند. سال 91 که سخنان مقام معظم رهبری را بابت نکوهش کم فرزندی می‌شنوند، باوجود 8 فرزند و خوشحال از رویه‌ای که تاکنون در پیش گرفته بودند، 3 دختر و پسر دیگر به دنیا می‌آورند که آخرینش دو هفته پس از شهادت حاج قاسم به دنیا می‌آید و نام سردار دل‌ها را روی او می‌گذارند.  
رهبری یکبار دیگر هم توی دل آنها بذر ذوق و شوق می‌کارد، آن‌هم سال 94 و هنگامی که با عنوان خانواده پرجمعیت (با9بچه قد و نیم قد)، به دیدارش می‌روند و خنده و رضایتش را می‌بینند و برای‌شان کلی دعا می‌کند تا خستگی تمام سال‌های پرزحمت گذشته از تن‌شان بیرون برود و کام‌شان شیرین شود.
رباطی از همین دیدار رهبری به عنوان شیرین‌ترین بخش زندگی‌اش یاد می‌کند، هرچند تماشای بازی و ارتباط خوب و صمیمی خواهرها و برادرها هم جزو شیرینی‌های زندگی پرجمعیت او به شمار می‌رود.  
وضع حمل 11 فرزند و بزرگ کردن آنها، آن هم در این دوره و زمانه غریب که وضعیت اقتصادی کمرشکن است و هم تربیت بچه‌ها به‌خاطر وجود فضای مجازی و تکنولوژی و ... پرمخاطره واقعا سخت است و اگر می‌خواهید بدانید عفت حداد چطور این مسیر پررنج و مخاطره را طی کرده، از زبان خودش بشنوید: «سخت است، به‌ویژه آن‌که من تقریبا تا پیش از فرزند یازدهم درس حوزه هم می‌خواندم و گاه باردار بودم و یک بچه هم بغلم بود که سرکلاس حاضر می‌شدم اما این سختی تا وقتی است که بچه‌ها کوچکند، بزرگتر که شدند خودشان به کمک هم می‌آیند، یعنی وقتی بچه‌های بزرگتر به سن 9 و 10 سالگی می‌رسند، مسؤولیت‌پذیر می‌شوند و دخترها کمک حال مادر و پسرها یار و یاور پدر می‌شوند. این مساله هم در بحث همکاری در کارهای خانه و تروخشک کردن بچه‌های کوچک‌تر و هم رفتار و تربیت و تحصیل آنهاست، چراکه کوچکترها در نحوه رفتار و گفتار و ارتباط گیری و حتی حجاب خود به خواهر و برادرهای بزرگترشان نگاه می‌کنند، بدون آن‌که نیاز به آموزش تک تک آنها باشد. از نظر مخارج هم اولا خدا واقعا روزی‌رسان است و ثانیا گرچه حقوق طلبگی، حقوق زیادی نیست اما بچه‌ها در خانواده‌های پرجمعیت قانع و کم‌توقع بار می‌آیند و از پوشاک و وسایل یکدیگر استفاده می‌کنند.»
حتما برای شما هم جالب است بدانید یک خانواده 13‌نفره از چه وسیله نقلیه‌ای برای ایاب و ذهاب‌شان استفاده می‌کنند. ماشین‌شان چیست، پراید، پژو یا ون و اتوبوس؟ خانم حداد می‌گوید یک پژو داریم و همه در کنار هم با صمیمیت توی همین ماشین جا می‌شویم و حتی چندبار مسافرت رفته‌ایم. البته چندسالی می‌شود که خانواده حداد دیگر 13‌نفره نیستند، 2 دختر بزرگ این خانواده ازدواج کرده و سه نوه و دو داماد به جمعیت‌شان اضافه شده که با خود دو ماشین هم آورده‌اند و حداقل مسافرت‌های‌شان با سه ماشین
انجام می‌شود.


هیچ سرمایه‌گذاری بهتر از تربیت انسان نیست
متولد 1362 است، یعنی 37ساله و با مدرک دکترای ریاضی در دانشگاه اصفهان تدریس می‌کند و مهم‌تر از همه 4 فرزند دارد؛ 4 فرزندی که به عقیده خودش برای زندگی‌شان کم است و می‌تواند بیشتر هم باشد. برای این عقیده‌اش هم تا دلتان بخواهد اعداد و ارقام جمعیتی ردیف و نتیجه‌گیری می‌کند که جمعیت به سمت پیری می‌رود و چیزی نمانده با یک بحران بزرگ مواجه شویم. «اگر بخواهیم جمعیت ایران همچنان جوان بماند باید هر زوج حداقل دو فرزند داشته باشند، درحالی که الان اینگونه نیست و خانواده‌های تک فرزند یا بدون فرزند زیاد است.»
اینها صحبت‌های مرضیه احمدی،​ هموطن اصفهانی است که تاکید دارد به ما بگوید فرزندآوری‌اش بدون برنامه نبوده: «البته تصمیم ما برای داشتن فرزند زیاد، هم بُعد جمعی و اجتماعی دارد و هم بعد فردی. بُعد اجتماعی‌اش به نگرانی درباره بحران جمعیت در ایران عزیزمان برمی‌گردد اما بعد فردی‌اش به نگرش من و همسرم به زندگی. معمولا انسانها سرمایه‌گذاری را در خرید خانه و ماشین و... می‌بینند ​اما به عقیده ما هیچ سرمایه‌گذاری‌ای بهتر از تربیت انسان نیست. بسیاری از مردم ثروت دارند ​اما فرزندی ندارند که لذت این ثروت را با او شریک شوند یا اگر فرزندی دارند طوری تربیت‌نشده که همدم و همراهشان باشد و همزبان روز تنهایی و پیری‌شان.»
از خانم احمدی می‌پرسیم که از بدو ازدواج تصمیم به فرزندآوری داشته یا پس از ازدواج به این نتیجه رسیده که در جواب می‌گوید: «از همان بدو ازدواج تصمیم به فرزند زیاد داشتم اما مصمم نبودم و با همراهی و تشویق همسرم مطمئن و مصمم شدم. درواقع من همزمان با قبول‌شدن در دوره دکترا ازدواج کردم اما می‌دانستم ازدواج از سرعت پیشرفت تحصیلی و اجتماعی من کم می‌کند چون یک فرد متاهل تعهداتی دارد که مجردها ندارند. از سویی می‌دانستم که رسالت اصلی زن کار و تحصیل نیست و مادر و همسر خوب بودن است، چراکه یک مرد هم می‌تواند در جایگاه معلم و دکتر و مهندس و کارمند قرار بگیرد اما تربیت انسان فقط در توان یک زن است و یک شغل اختصاصی برای او؛ گرچه در کنارش می‌تواند در جامعه هم حضور فعال داشته باشد.»
این بانوی اصفهانی سعی کرده هم به وظیفه مادربودن برسد و هم از اجتماع و جامعه علمی و دانشگاه دور نباشد برای همین باوجود کار زیاد و پرزحمت بزرگ‌کردن بچه‌ها، کمترین واحد درسی را به صورت حق‌التدریسی برداشته و دو روز در هفته به دانشجویانش علم ریاضی توام با تعهد اجتماعی و انسانی می‌آموزد.
او به داشتن فرزندان پنجم و ششم و... هم می‌اندیشد اما فکر می‌کند دیگر توان جسمی‌اش را ندارد و البته شاید حرف‌وحدیث اطرافیان هم در انصراف از تصمیمش بی‌تاثیر نباشد، گرچه حرف‌ها و نگاه‌های سرزنش‌آمیز تاثیری روی افکار و عقایدش ندارد و همچنان معتقد است فرزند زیاد داشتن یک نعمت و برکت و موهبت است.
معمولا یکی از بزرگترین دغدغه‌های زوج‌ها برای فرزندآوری بحث مخارج بالای آنها آن‌هم در این شرایط اقتصادی است که وقتی از احمدی می‌پرسیم با این مشکل بزرگ چگونه کنار می‌آید، می‌گوید: «ما قانع زندگی می‌کنیم. خانه نداریم ولی مستاجر هم نیستیم و در خانه‌ای که خانواده همسرم در اختیارمان گذاشته‌اند زندگی می‌کنیم اما به هرحال ماهی 6تا7میلیون تومان خرج لباس و خوراک بچه‌ها می‌شود، با این حال بچه‌ها یاد گرفته‌اند قانع باشند و حتی از لباس‌ها و وسایل یکدیگر با رضایت کامل استفاده می‌کنند. این همکاری حتی در بحث تحصیل هم وجود دارد و به طور مثال پسر کوچکم از خواهر بزرگش همه موارد آموزشی مربوط به سنش را یادگرفته آنقدر که به ما گفتند او دیگر نیازی به حضور در کلاس پیش‌دبستانی ندارد و این یعنی صرفه‌جویی در هزینه. از سویی مخارج خانه و بچه‌ها کاملا مدیریت شده و آنها می‌دانند که باید بخشی از پول توجیبی‌شان را پس‌انداز کنند و خوراکی و اسباب‌بازی دلخواهشان را خودشان بخرند و این یعنی این‌که بچه‌ها در کنار حس تعاون و همکاری مدیریت پول را هم یاد می‌گیرند و برای ورود به جامعه آماده می‌شوند؛ شرایطی که در خانواده‌های تک‌فرزند یا کم‌فرزند تجربه نمی‌شود و بچه‌ها از آن محروم مانده و آمادگی ورود به جامعه را
پیدا نمی‌کنند. »



قید تحصیل در دوره تخصص را زدم
35 ساله است و 4 فرزند پسر دارد. با این‌که دکتر داروساز و در داروخانه مشغول است و فرزند هم کم ندارد اما می‌گوید اگر امکانش بود و توانایی جسمی داشت فرزند بیشتری می‌آورد.
زهره حیدری یک خانم‌دکتر کرمانشاهی است که سال دوم دانشجویی ازدواج می‌کند و سال آخر دانشگاه و هنگام دفاع از پایان‌نامه اولین فرزندش با سزارین به دنیا می‌آید و از آنجا که هم بچه و هم تحصیل هر دو برایش مهم بوده با همان بخیه‌های سزارین سر کلاس حاضر می‌شود: «من از ابتدا مثل خیلی از خانواده‌ها به یک یا دو فرزند بیشتر فکر نمی‌کردم، چون مصمم بودم تخصص هم بخوانم. اتفاقا دو بچه داشتیم که تخصص داروسازی دانشگاه مشهد قبول شدم و حتی ثبت‌نام هم کردم اما همسرم به‌خاطر موقعیت کاری‌اش نمی‌توانست با من مشهد بیاید و بچه‌ها را هم که نمی‌توانستم با خودم ببرم. پس از کلی سبک و سنگین‌کردن به این نتیجه رسیدم که بچه‌ها در اولویت هستند و از دوره تخصص انصراف دادم؛ البته ادامه‌تحصیل را دوست داشتم اما فکر کردم شاید خدا این‌طور خواسته و نقش مادربودن را برای من مناسب‌تر دیده تا ادامه تحصیل.»
خانم حیدری قید دوره تخصص را می‌زند اما قید کار و فعالیت اجتماعی را نه؛ برای همین بعد از گذراندن دوره 2ساله طرح، در همان کرمانشاه داروخانه می‌زند و همزمان به داشتن فرزند بیشتر هم فکر می‌کند: «با این‌که می‌دانستم بچه زیاد محدودیت می‌آورد و ممکن است خیلی از موقعیت‌های اجتماعی را از دست بدهم اما تصمیم گرفتم چند فرزند دیگر هم بیاورم چون به نظرم جمعیت شیعه خیلی کم است و از طرفی فکر کردم فرزندآوری و تربیت فرزندان خوب و صالح یک‌جور معامله با خداست و خدا این ایثار مادران را جبران می‌کند، ضمن این‌که فکر کردم اگر فرزندان خوبی تربیت کنم شاید برایم باقیات و صالحات هم باشند.»
داروساز جوان کرمانشاهی خودش در یک خانواده 8نفره و با 5خواهر و برادر بزرگ‌شده؛ خانواده چندان مرفهی نبودند اما از زندگی زمان تجردش چیزی جز شادی و خوشبختی و حال خوب به یاد ندارد؛​ حال خوبی که آن را مدیون داشتن چند خواهر و برادر است: «پدرم فرهنگی است و یادم می‌​آید هرگاه به خانه برمی‌گشت حتما ساعاتی دور هم جمع می‌شدیم و چای می‌خوردیم و بگو بخند و صحبت می‌کردیم. من هم تصمیم گرفتم همین جمع را در خانه خودم داشته باشم چون معتقدم داشتن حال خوب به پول و ثروت نیست و خواهر و برادر مثل سرمایه و نعمت است؛ آن‌هم در دنیایی که همه به سمت تنهایی می‌روند. در چنین شرایطی خواهر و برادر یکدیگر را از تنهایی درمی‌آورند و از سویی در کنار یکدیگر یاد می‌گیرند که چگونه با شرایط سخت و نداری و کمبودها کنار بیایند و سازگار باشند. »  
خانم حیدری حالا درست پا جای پدرش گذاشته و مثل او هر روز 8صبح تا 2بعدازظهر بیرون از خانه و داروخانه کار می‌کند و بقیه روز را کلا در خانه و در خدمت خانواده و 4 پسرش است.
زندگی با وجود 4 فرزند و کار بیرون حتما سختی‌های زیادی دارد، آنقدر که حتی شاید فرصت یک چای با آرامش خوردن را از مادر بگیرد اما حیدری می‌گوید به شیرینی‌هایش می‌ارزد و از نظر او شیرینی این زندگی دیدن شادی و بازی بچه‌ها و سروکله زدن آنها با یکدیگر است؛ شادی‌ای که در گشت‌و‌گذار و به‌ویژه سفر به اوج خودش می‌رسد: «تماشای این تصاویر حال آدم را خوب می‌کند. آدمیزاد همیشه دنبال کسب لذت است اما لذت‌ها عموما دائمی نیستند، درحالی که داشتن یک خانواده خوب یک لذت واقعی و دائمی است که آرامش خاصی برای انسان دارد. اگر بچه‌ها خوب تربیت شوند و به درد مردم و جامعه هم بخورند که نعمت و لذت مضاعفی است.»