شمشیر تیپوسلطان
امید مهدینژاد طنزنویس
تیپوسلطان، پادشاهان سرزمین هند اسبی داشت که وی را خیلی دوست میداشت و هرگاه از خیانت سرداران و سفاهت درباریان و لفت و لیس بستگان به تنگ میآمد سوار وی میشد و در دشت میتاخت و پس از تمدداعصاب به کاخ برمیگشت. تا آنکه اسب محبوب پادشاه براثر غفلت متصدی اصطبل پادشاهی پس از خوردن مقداری علوفه فاسد جان باخت. وقتی خبر مرگ اسب تیپوسلطان را به وی دادند، خشمگین شد و دستور داد متصدی اصطبل را نزد وی حاضر کنند. وقتی متصدی اصطبل را نزد وی حاضر کردند، تیپوسلطان شمشیر خود را از نیام بیرون کشید تا متصدی اصطبل را دوشقه کند. در این لحظه وزیر سمتراست، دست تیپوسلطان را گرفت و گفت: ای پادشاه بزرگ، این بدبخت درست نمیداند چه غلطی کرده است. اجازه بدهید اول وی را تفهیم اتهام کنم، سپس وی را دوشقه فرمایید. وی سپس رو به متصدی اصطبل کرد و گفت: ای بیچاره، میدانی چه کردهای؟ من به تو میگویم. اول اینکه بر اثر بیتدبیری موجب فوت اسب محبوب پادشاه شدهای. دوم اینکه پادشاه را اینقدر عصبانی کردهای که تصمیم گرفته شخصا دست خود را به خون تو بیالاید. سوم اینکه کاری کردهای که شأن و مقام پادشاه آنقدر پایین بیاید که همه بگویند ایشان بهخاطر یک حیوان، یک انسان را به قتل رساند و آیندگان نام ایشان را بهعنوان پادشاهی سفاک و بیتدبیر در تاریخ ثبت کنند. خاک بر سرت! تیپوسلطان پس از این سخنان متوجه شد وزیر سمت راست بهجای تفهیم اتهام متصدی اصطبل مشغول انتقاد زیرپوستی از پادشاه است. از همینرو آتش خشمش زبانه بیشتری کشید و بار دیگر شمشیر خود را از نیام بیرون آورد و اینبار علاوه بر متصدی اصطبل وزیر سمت راست را نیز شقهشقه کرد و سپس برای آنکه کسی خبر را به بیرون نبرد و به کسی نگوید که او بهخاطر یک حیوان چند انسان را به قتل رسانده، درباریانی را که در مجلس حاضر بودند نیز شقهشقه کرد و از اینرو هیچکس متوجه واقعه اسب تیپوسلطان نشد و آیندگان نام وی را بهعنوان پادشاهی منصف و بردبار در تاریخ ثبت کردند.