دفاع‌مقدس از کاشان تا حلب

تازه‌های نشر از خاطرات «عزیز خانوم» تا «اینجا بالای تل، تکفیری‌ها می‌رقصند»

دفاع‌مقدس از کاشان تا حلب


چهاردهه مقاومت در سرزمینی که همواره آماج نگاه سوء دشمنان و متجاوزان بوده و حالا دورانی سخت و حساس را پشت سر می‌گذارد، بیش از همه مرهون جانفشانی مادرانی است در  هشت سال دفاع مقدس، شیوه جدید و نادیده‌ای از زیستن را به مردمان این سرزمین آموختند. چه این که از جان خویشتن گذشتن بسیار آسان‌تر از چندین سال با غم از دست دادن عزیزان سپری کردن است. با این همه، هنوز این نحو زیستن مادران شهدای دفاع مقدس، به درستی به قلم نیامده است تا در معرض توجه خوانندگان مشتاق قرار گیرد. حالا کتاب «عزیز خانوم» با روایتی از زندگی مادر چهار شهید دفاع مقدس، کبری حسین‌زاده حلاج، مادر شهیدان محسن، جواد، علی‌اصغر و محمدرضا بارفروش به قلم فاطمه جعفری توسط انتشارات راه یار به بازار آمده است.
به گزارش تسنیم، «عزیز خانوم» داستان یکی از زنان انقلابی کاشان است. زنانی که مانند مردان و دوشادوش آنان در جنگ‌ها شرکت کردند و برای پیروزی و موفقیت ایران حاضر شدند از همه چیزشان بگذرند. فاطمه جعفری سراغ
«عزیز خانوم» رفته است. زنی که چهار پسر او، محسن، جواد، علی‌اصغر و محمدرضا بارفروش در راه وطن شهید شدند و او در این کتاب از زندگی خود و سرنوشتی می‌گوید که برای او افتخار مادر چهار شهید بودن را فراهم کرد.
در پشت جلد این کتاب می‌خوانیم: «وقتی برای آخرین بار صورتش را بوسیدم، جای بخیه روی پیشانی‌اش من را به سال‌های بچگی‌اش برد. همان روز که از خدا خواسته بودم از این به‌بعد هر بلایی قرار است سر بچه‌هایم بیاید، برای خودم بفرستد. بچه‌هایم هیچ آزاری نبینند. حالا من بالای سر جنازه پسرم نشسته بودم و صدای محزون جواد در گوشم بود که روضه  علی‌اکبر(ع) می‌خواند. بچه‌ها امانت خدا بودند دست ما، حالا هم امانتش را پس‌گرفت. نوش‌جان خدا.»
هشت سال جنگ تحمیلی با نیروهای بعثی، تمام شد اما مزدوران شیطان بزرگ هنوز نگذاشته‌اند منطقه ما، روی خوش امنیت و آرامش را ببیند. تامین امنیت منطقه هزینه زیادی را به کشورهای حوزه جنوب غرب آسیا بار کرد اما حضور ایران و مدافعان حرم، رنگ و بویی متفاوت داشت. صدای دفاع مقدس از پشت این هماوردی با شیطان بزرگ شنیده شد و رزم‌آوران نشان دادند که دفاع هنوز تمام نشده است. حالا کتاب «اینجا بالای تل، تکفیری‌ها می‌رقصند» زندگینامه شهید مدافع حرم سیداحسان میرسیار به قلم شیرین زارع‌پور به‌تازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شده تا توجه مخاطبان را به این جنبه جلب کند.
شهید احسان میرسیار از پاسداران سپاه بود که پس از ورود به سپاه و دیدن آموزش‌های مختلف نظامی، به‌عنوان یکی از نیروهای مدافع حرم لشکر 27 محمدرسول‌ا...(ص) به سوریه اعزام و بهمن‌ماه سال 1394 به شهادت رسید.
تا دو ماه تصور می‌شد این‌ شهید به اسارت نیروهای داعش درآمده اما پس از این‌مدت مشخص شد شهید و مفقودالاثر است. میرسیار هنگام شهادت همراه با چند رزمنده دیگر ایرانی، سوری و افغانستانی بود و پیکرش پس از دو سال پیدا و به ایران منتقل شد.
در بخشی  از این‌کتاب می‌خوانیم: «چنگیزی، مهماتم تموم شد! کاری نمی‌تونم بکنم! محاصره‌ا‌یم! ده و ده دقیقه دوباره تماس گرفت. - سید، سید، احسان... پشت بی‌سیم یک‌نفر عربی فحش می‌داد. چنگیزی فکر کرد اشتباه گرفته‌اند. بی‌سیم را داد به یکی از سوری‌ها. - ببین محمود طبق چی می‌گه؟! بی‌سیم را گرفت. دید یک‌نفر از آن طرف بی‌سیم، شروع کرده به فحش‌دادن. - عدو! عدو! عدو...
چنگیزی باورش نمی‌شد بی‌سیم افتاده دست مسلحین. یعنی تل سقوط کرده. حمیدرضا و اسماعیلی، بچه‌ها را برده بودند عقب. اسماعیلی پیشنهاد داد برگردند و منطقه را ناامن کنند تا محاصره تل بشکند. ۲۳ به سمت احمد اسماعیلی شلیک می‌کرد. سقف ساختمان‌ها فرو می‌ریخت. احمد اسماعیلی و یاسر زخمی شدند. محمدرضا با دوربین قناسه هنوز نظاره‌گر تل بود. از هر طرف ده‌نفر بالا می‌آمدند. با مسؤول قرارگاه تماس گرفت. لحظه‌ای بعد، یک هواپیمای روسی برای بمباران بالای تل آمد. اما دیر شده بود. همه روی تل آسمانی شده‌اند. هرکدام گوشه‌ای افتاده‌اند. تکفیری‌ها تل را گرفته‌اند. به پیکرها رحم نمی‌کنند. رحم نمی‌کنند که به رگبار می‌بندند...».