آدرس‌های غلط برای مشارکت‌۴۹ درصدی

دلایل واقعی کاهش مشارکت در انتخابات ۱۴۰۰ چیست و چگونه می‌توان در انتخابات بعدی آن را جبران کرد؟

آدرس‌های غلط برای مشارکت‌۴۹ درصدی

مهدی جمشیدی استاد دانشگاه

 1 -  واضح است مشارکت 49درصدی، نقطه مطلوب انقلاب نیست و انقلاب باید سقف مشارکت را درنوردد و بدرخشد. در طول دهه‌های گذشته، میزان مشارکت در انتخابات ریاست‌جمهوری، در میان 50تا 85درصد در نوسان بوده است و این یعنی از یک‌سو، همواره حداقل 15درصد از مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت نکرده‌اند و از سوی‌دیگر، دامنه نوسان حدود  35درصد بوده است. در انتخابات اخیر، رقم مشارکت 49درصدی نشان می‌دهد از رقم50 درصد به‌عنوان کف مشارکت نیز اندکی فروتر رفته‌ایم.
2- آنچه بسیار درخور تأمل و تدقیق است، ریشه افت مشارکت است. چرا چنین وضعی پدید آمده است؟ پاسخ به این پرسش است که سرنوشت بحث را مشخص می‌کند. برخی تحلیلگران وابسته به جریان‌های اعتدال‌گرا و اصلاح‌طلب و به‌اصطلاح عدالت‌گرا، بی‌درنگ از این وضع، به نفع خود بهره‌برداری می‌کنند و   می‌کوشند  واقعیت را به‌گونه‌ای تفسیر کنند که پیش‌فرض‌های ذهنی و علایق سیاسی‌شان تأیید شود. به‌بیان‌دیگر، اینان در پی مرتبط‌کردن واقعیت به ذهنیت خود هستند و می‌کوشند واقعیت‌ها را آنچنان تعبیر و تحلیل کنند که گویا شواهد و مؤیداتی برای برداشت‌هایشان هستند. اما منطق مصادره‌به‌مطلوب کردن، حاکی از واقعگرایی نیست. اینان بر این باورند مردم از اصل و اساس نظام، دلسرد و خسته شده‌اند و جمهوری اسلامی، بدنه اجتماعی خود را از دست داده و شکاف میان حاکمیت و مردم به نقطه اوج خود رسیده است. به‌این‌ترتیب، مشروعیت نظام متزلزل شده است.
3- اما واقعیت چه می‌گوید؟! واقعیت در اینجا، عبارت است از اندیشه‌ها و انگیزه‌های توده‌های مردم. می‌گویم توده‌های مردم، چون باید میان عامه مردم و گروه‌های خاص، تفاوت و تمایز قرار داد و بر هر دو، حکم واحد نراند. گروه‌های خاص از مردم، که تعلقات حزبی و جناحی دارند و گاه سیاست‌زده و  متأثر از خواص و نخبگان خویش سخن می‌گویند، شاید معتقد باشند نظام، دچار انسداد و بن‌بست شده است و به اصلاحات ساختاری - در قلمرو  ولایت فقیه و نهادهای انتصابی و قانون اساسی و سیاست‌های کلی و اختیارات رئیس‌جمهور ی و... - نیاز دارد و افت مشارکت مردم نیز برخاسته از همین موضوع است؛ در حالی که گفت‌وگوی مستقیم با توده‌ها و عموم مردم، بیانگر آن است که این اکثریت به سبب وضع معیشت و سفره و جیب خود ناخرسند و ناراضی هستند و گلایه دارند و هرگز سیاسی‌کارانه و با دغدغه‌های سیاسی خاص به نظام نگاه نمی‌کنند. عامه مردم به زندگی روزمره خود می‌نگرند و آن را اساس و مبنای قضاوت خویش قرار می‌دهند  نه پیش‌فرض‌های ذهنی و محدود پاره‌ای از دگراندیشان منتقد نظام را. ازاین‌رو  کاهش مشارکت مردم در انتخابات، اعتراض و گلایه نسبت به وضع معیشتی است، نه نوعی رفتار سیاسی ضدساختاری و هنجارشکنانه. عامه مردم، نگران معیشت خود هستند و می‌خواهند بدانند میان صندق‌های رأی و «زندگی روزمره‌شان چه نسبتی برقرار است. پس نباید بی‌اعتنا به حرف و درد و دغدغه عموم مردم، سطح تحلیل را به لایه مشروعیت و ساختارشکنی و... سوق داد و مسأله و معضل مردم را تفسیر به‌رأی کرد.
4- البته آن پاره از جامعه که اعتراض معیشتی خود را در قالب شرکت‌نکردن در انتخابات بیان کرد، مسیری احساسی و هیجانی در پیش گرفتند که نه‌فقط خواسته‌هایشان را برآورده نمی‌کند، بلکه نتیجه عکس خواهد داد. هیچ‌گاه از مشارکت نکردن، خیر و برکتی حاصل  و گرهی گشوده نمی‌شود. باید دوراندیشانه و عاقلانه در پی حل مسأله بود و رفتارهای احساسی و بی‌نتیجه را انتخاب نکرد. اگر مشکل عبارت است از سوءتدبیر و ندانم‌کاری و نسخه‌های غلط درباره اقتصاد، راه‌حل نیز عبارت خواهد بود از چرخش مدیریتی در امتداد به‌قدرت‌رساندن نیروهای کارآمد و فعال و دارای نسخه‌ها و راهکارهای موجه. انفعال و گوشه‌نشینی و برکنار داشتن خود از صحنه بازی، همچون واگذار کردن نتیجه بازی به رقیب است.
5- آنان که در انتخابات شرکت کردند، به‌واقع واقعه‌ای حماسی و شورانگیز را رقم زدند؛ چرا که اولا در برابر موج تحریم‌گری‌های داخلی و خارجی ایستادند و تحریم انتخابات را شکستند، ثانیا از هراس کرونا، خانه‌نشینی را بر حضور ترجیح ندادند، و ثالثا دشواری‌های معیشتی را دستاویزی برای قهر سیاسی تبدیل نکردند. آیا این‌همه، از جنس حماسه و شور نیست و نباید مردم مشارکت‌کننده را ستود و این انتخابات را قدر دانست؟!
6- همچنان که اشاره شد، مشارکت‌نکردن عامه مردم - و نه گروه‌های خاص از مردم که البته در اقلیت محض هستند - در انتخابات، هرگز به‌معنی تقابل و رویارویی با نظام نیست و اینان قصد ساختارشکنی و عبور از نظام را ندارند، بلکه تمام توقعات و انتظارات‌شان، به معیشت و زندگی روزمره‌شان بازمی‌گردد و چیزی جز اصلاح و به‌سامان‌شدن اقتصاد را نمی‌طلبند. اگر هم این عده در انتخابات شرکت نکردند، به آن دلیل است که از وعده‌های واهی و امیدپراکنی‌های خیال‌اندود دولت اعتدال‌گرا، خسته و فرسوده شدند و تصور کردند این دولت، کلیت و تمامیت نظام و نیروهای آن را نمایندگی می‌کند. به‌بیان‌دیگر، بی‌عملی و بدعملی دولت اعتدال‌گرا، توده‌های مردم را در زمینه معیشت و اقتصاد، بسیار ناخرسند و ناراضی کرد و به اعتماد سیاسی و امید سیاسی آنها ضربه زد. در مقابل، روشن است چنانچه در سال‌های پیش رو، دولت انقلابی بتواند گره از مشکلات معیشتی عموم مردم بگشاید و چرخ اقتصاد را به حرکت درآورد، نگرش سیاسی اینان نیز دگرگون خواهد شد و گلایه، دلخوری و اعتراض به حاشیه خواهد رفت. چون عامه مردم، اهل معارضه، عناد و خصومت نیستند که بتوان ساختارشکنی را به آنها نسبت داد. همین که کام معیشت‌شان شیرین شود، مشارکت سیاسی‌شان نیز پررونق خواهد شد. پس این وضع، موقتی و زودگذر است، اگر دولت انقلابی از فرصتی که در اختیار دارد، در راستای جهش اقتصادی و ارتقای معیشت مردم، استفاده حداکثری کند. این تحلیل، تقلیل‌گرایانه نیست، بلکه تحلیل دگراندیشان، مبالغه‌آمیز و اکثری است. آنان می‌خواهند روایتی از خواسته و توقع مردم ساخته و پرداخته کنند که به اهرمی برای فشار از پایین تبدیل شود، درحالی‌که حرف مردم را می‌توان از خودشان شنید.
7- حتی درباره آرای باطله یا سفید نیز می‌توان تحلیل مثبت و نگاه خوشبین داشت؛ چراکه رأی سفید بخش‌هایی از مردم به این معنی است که آنها میان نامزدها، هیچ‌کدام را نپسندیدند و انتخاب نکردند  اما بااین‌حال، انتخابات را نفی نکردند و حضور یافتند. این کنش، بسیار مهم است. کسی که یکی از نامزدها را انتخاب کرده است، دلیل مستقیم و برانگیزاننده‌ای برای مشارکت سیاسی دارد   اما کسی‌که هیچ‌یک از آنها را مطلوب قلمداد نمی‌کند و درعین‌حال، باز هم در انتخابات شرکت می‌کند و رأی خود را به صندوق می‌اندازد، می‌خواهد پیام تعیین‌کننده‌ای را منتقل کند، و آن پیام، عبارت است که با تحریم انتخابات و عبور از نظام موافق نیست و همچنان اصل و اساس نظام را قبول دارد. اینان می‌توانستند با این توجیه که شخص مورد نظرشان میان نامزدها نیست، در انتخابات شرکت نکنند، اما چنین نکردند.