به حدیث در نگنجد

حالا كه نمی‌توانیم مثل هر سال زانو به زانوی عزاداران دیگر در حسینیه بنشینیم، می‌توانیم با روایت‌های روضه در كتاب‌ها هم‌نفس شویم

به حدیث در نگنجد

روضه، روضه است. خانگی باشد یا هیأتی، هر كدام صفای خود را برای نوكر اباعبدا... علیه‌السلام دارد.
درد این یكی دوساله اخیر ما اما محروم شدن از جنبه ظاهری و تعظیم شعائر روضه، آن هم به علت حفظ سلامت خود و باقی مردم است. وگرنه در قلب عاشقان حسین (ع) همیشه یك روضه كوچك برپاست.
این‌بار می‌خواهیم در هفتگ‌ جام‌جم دو كتاب از كتاب‌های مرتبط با روضه و خصوصا روضه خانگی را به حضورتان معرفی كنیم.

 كتاب «رهیده»
این كتاب، چهارمین شماره از مجموعه كتاب‌های كآشوب است كه در محرم امسال به بازار كتاب ورود كرده است. مجموعه‌ كآشوب، بنا دارد اگر خدا بخواهد هر سال از منظری دیگر و آدم‌هایی دیگر به حال و هوای امروز ما و روضه‌ها نگاه كند. در این كتاب 18نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی با گرایش‌های فكری متفاوت درباره‌ رابطه‌ خودشان و محرم نوشته‌اند. تفاوت سبك زندگی و دغدغه‌های نویسندگان باعث شده هركدام از زاویه‌ای به این ماجرا نگاه كنند. محرم در اردوگاه‌های رژیم بعث، سفر اربعین با توریستی كانادایی، عزاداری پاكستانی‌ها در حاشیه‌ پایتخت، آماده كردن یك تعزیه‌ به همراه كودكان روستایی در تربت‌حیدریه، گشت‌و‌گذار توریستی در مجالس سخنرانی پایتخت و سفر غیرقانونی به عراق بخشی از موضوعات متفاوتی است كه در كتاب چهارم مجموعه‌ كآشوب روایت شده‌ است.
قصه شب های حرم خانه
«شب‌های حرم‌خانه» نوشته مریم بصیری (۱۳۴۸)، داستانی تاریخی ــ اجتماعی است كه نگاهی دارد به فضای حاكم بر حرمسراهای دوره قاجار و رویدادهای جاری در آن.
علاوه بر این، موضوع تعزیه‌خوانی برای زنان دربار ناصرالدین شاه دستمایه‌ خلق اثری شده است.
مریم بصیری، نویسنده‌ كتاب، فارغ‌التحصیل رشته‌ تئاتر است و علاقه‌ خاصی به نمایش سنتی تعزیه دارد كه بازتاب آن را در این رمان به‌خوبی مشاهده می‌كنیم. بنابر گفته‌ وی پژوهش‌های فراوانی در حوزه‌ تعزیه و خصوصا مساله‌ زنان انجام داده است. نویسنده در این داستان، مساله‌ زنان و تعزیه را با هم آمیخته و با بیانی جذاب روایت كرده است.
داستان از محوریت «ملاباجی» ـ‌ مسوول راه‌اندازی تعزیه‌ برای زنان دربار ناصری ـ حكایت دارد:
«آیلارخانم بادبزنش را تكان داد و با لحن گوشه‌كنایه‌داری گفت: بالاخره وقت روضه‌خوانی و مصیبت‌خوانی سر آمد كه فكر مولودی‌خوانی افتادید؟ سنبل‌سادات استكان را در نعلبكی گذاشت و گفت: مَقتل‌خوانی جای خود دارد، مَنقبت‌خوانی جای خود. عروسی جای خود، عزا جای خود.
 سیاره‌باجی می‌دانست اگر پای تعزیه به میان بیاید كسی نمی‌تواند روی حرف سنبل‌سادات چیزی بگوید. طوری كه هم حسادتش را پنهان كند و هم خود را دوستدار ملاباجی محبوب حرم‌خانه نشان دهد، گفت: «سنبل‌سادات! همه كه مثل شما از طایفه‌ سادات جلیله‌ عقیلی كردكوی نیستند كه تعزیه‌خوانی فهم كنند. آیلارخانم خود را به نشنیدن زد و بادبزنش را تندتر تكان داد.»