چه پربلاست امروز

2 روایت عاشورایی از 2 استاد سینمای ایران ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی

چه پربلاست امروز

یک) مستند «اربعین» به کارگردانی ناصر تقوایی و محصول سال 1349، شاید نخستین اثر مهم سینمای ایران درباره محرم و مراسم عزاداری امام حسین (ع) باشد. عنوان این فیلم 21 دقیقه‌ای، به رنگ سفید و با اعراب‌گذاری عربی در زمینه‌ای سیاه نقش می‌بندد و ما را مهیای مجلسی تراژیک و آیینی سنتی و مذهبی می‌کند، با سینه‌زنی هیات عزاداران مسجد دهدشتی بندر بوشهر، سنج و دمام هیات عزاداران مسجد بهبهانی و نوحه‌خوانی بخشو.
 پرسه‌زنی دوربین مهرداد فخیمی که در ابتدای راه فیلمبرداری‌اش بود، در کوچه پس‌کوچه‌های آذین شده به غم بوشهر، چشم‌نواز است و تدوین پرضرب خود تقوایی هم هماهنگی کاملی با تصاویر و سنج و دمام عزاداران دارد.
فیلم در ادامه به روند تدارک شهر برای مراسم عزاداری اربعین امام حسین (ع) و یارانش می‌پردازد و بعد از نمایی از دریا که غروب خورشید را نشان می‌دهد، به مسجد و مراسم سینه‌زنی خاص و هماهنگ و باطمانینه جنوب می‌رویم و گوش دل به آوای جانسوز میداندار جمع، بخشو می‌سپاریم که نوحه کربلا می‌خواند، با ملودی درخشانی که سال‌ها بعد حسین فخری و غلامعلی کویتی‌پور نوحه «ممد نبودی ببینی» را براساس آن خواندند. بخشو می‌خواند: «رودُم به میدان می‌رود در چنگِ گُرگان/ از هجر اکبر مشکل برم جان/ آه و واویلا کو اکبر من/ نور دو چشمان تر من».
 در خلال نوحه‌خوانی بخشو و جواب جمعیت عزادار و سینه‌زنی آنها هم تصاویری از دریا و زورقی روی آب می‌بینیم که به شکل تمثیلی اشاره به تشنه لبی امام حسین (ع) و یارانش و بی‌آبی
 کربلا دارد.
دو) وقتی تلاش حمید هامون در «هامون» داریوش مهرجویی (1368) از خون گرفتن افراد در بیمارستان و تست دستگاه آزمایش خون بی‌نتیجه می‌ماند، به‌ناچار خلوتی را انتخاب می‌کند، می‌نشیند و آستین بالا می‌زند و از خودش خون می‌گیرد.
 اما چند لحظه بعد و باوجود این‌که یک دستش را به سوزن گرفته، چشمانش را می‌بندد و دچار ضعف می‌شود. همان‌موقع ابتدا صدای مراسم عزاداری را می‌شنویم و بلافاصله تصاویری از جمعیت عزادار کفن‌پوش با سر و صورت‌هایی خونین را می‌بینیم که می‌گویند: «وای وای حسین وای».
 حمید هامون کوچک با لباسی سیاه برتن و ظرف قندی در دست و پای برهنه و بدون کفش، هاج و واج نظاره‌گر عزاداری بزرگ‌ترهاست. در ادامه نمایی از مراسم عزاداری و روضه خانگی امام حسین(ع) را می‌بینیم و حمید با همان ظرفی که در دست دارد، وارد جمعیت خانم‌های گریان مجلس می‌شود و دنبال علی‌جان (مرادش علی عابدینی) می‌گردد.
هامون بی‌نتیجه از یافتن عزیز، دوباره به حیاط می‌رود، درحالی که شور عزاداری مردان سیاه‌پوش بیشتر شده است. در بخش دیگری از حیاط هم عده‌ای دیگر مشغول آشپزی و تدارک غذای مراسم هستند. هامون از آشپزها هم سراغ علی عابدینی را می‌گیرد اما آنها هم همچون زن‌ها او را می‌رانند.
 هامون با همان ظرف قند در دست، چشمش به سینه‌زنی مردان و گوسفند قربانی غرق خون و تیز کردن چاقو و کشیدن ظرف غذا (قیمه نذری امام حسین) برای عزاداران می‌افتد.
کمی بعد از خانه بیرون می‌زند و چشمانش را از روی علم بزرگ عزاداری تکیه داده شده به دیوار عبور می‌دهد و شروع به دویدن در کوچه می‌کند، درحالی‌که صدای جمعیت عزادار از خانه همچنان به گوش می‌رسد: «چه کربلاست امروز/ چه پربلاست امروز/ سر حسین مظلوم از تن جداست امروز».
هامون دوان دوان خودش را به کوچه بعدی و سقاخانه‌ای با شمایل‌هایی از حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) می‌رساند که علی عابدینی، مشغول روشن کردن شمع‌های آنجاست.
با دیدنش غمگینی و بیقراری‌اش جایش را به خوشحالی و امنیت می‌دهد و ظرف قند را جلوی او می‌گیرد و علی هم حبه قندی برمی‌دارد و کامش را شیرین می‌کند.
بعد هم علی، هامون کوچک را در آغوش می‌گیرد و ظرف قند را هم برمی‌دارد و با هم به سمت خانه می‌روند. همین موقع به زمان حال و به بیمارستان برمی‌گردیم، درحالی‌که هامون از حال رفته و غرق خون است.
داریوش مهرجویی در این سکانس به‌خوبی، ضعف و غش و پریشان‌حالی هامون را با المان خون به گذشته و مراسم عزاداری امام حسین (ع) و واقعه کربلا پیوند می‌زند و یک تصویر معنوی و تاثیرگذار ارائه می‌دهد. حتی رابطه مرید و مرادی هامون و علی عابدینی هم خط و ربطی به حب حسینی و علوی پیدا می‌کند و از این جنبه هم قابل‌تاویل است.