خاله فریبا و دستوری که توی هیچ کتابی نیست

همه چیز در روضه‌های خانگی باید در خدمت ادای حق روضه باشند، حتی طعم‌ها

خاله فریبا و دستوری که توی هیچ کتابی نیست

الهه سیدالحسینی نویسنده‌ای که هنوز هم نمی‌داند چه ترکیبی از قاووت برای کدام شب روضه است



خاله فریبا برای هر چیز مراسمی داشت، باید آن را آن‌طور که درست می‌دانست اجرا می‌کرد، مثل درست کردن قاووت برای روضه‌های دهه اول محرم که دوست داشت در خانه پدری همسرش آقای عرفانی، در محله نوغان برگزار کند.
خاله جان هر روز بعد از این‌که از پُر بودن سماور و جوش بودن کتری و دم‌کردن پنج قاشق غذاخوری چای سیاه به همراه پنج عدد هل سبز در قوری چینی بزرگ خیالش راحت می‌شد، استکان‌های شصتی فرانسوی و نعلبکی‌های سفید لب طلایی را توی سینی می‌چید و خودش برای آماده کردن قاووت دست به کار می‌شد و بعد از اتمام کارها با خیال راحت روی صندلی جلوی در می‌نشست و به تک‌تک خانم‌ها خوش آمد می‌گفت.
سال‌هاست که رسم و نظم خاله جان را همه می‌دانند و من از وقتی که یادم می‌آمد همیشه دلم می‌خواست در درست کردن قاووت به خاله جان کمک کنم، آخر به نظرم مخلوط کردن سه کاسه پر از آردنخودچی و قهوه و شکر که این همه سختگیری نداشت.
آن سال محرم توی تابستان افتاده بود، من احتمالا یازده یا دوازده ساله بودم. من و مادر هر روز به بهانه کمک کردن، زودتر از باقی همسایه‌ها و مهمان‌ها خودمان را می‌رساندیم خانه پدری آقای عرفانی و وقتی من داوطلب کمک در آشپزخانه می‌شدم، مادر بدون این‌که خاله بفهمد اخمی می‌کرد و با خروج‌‌اش از آشپزخانه مرا هم مهربانانه بیرون می‌برد تا توی دست و بال خاله نباشم.
تمام آن روزها من مسؤول بودم تا آمدن روضه‌خوان، مراقب بچه‌های کوچک‌تر باشم که میزها را لک نکنند یا به زیارت‌نامه‌ها و مهرهای روی تاقچه دست نزنند.
ولی من دلم می‌خواست کار مهم‌تر و جدی‌تری انجام بدهم، مثلا چه می‌شد اگر قاووت را من آماده می‌کردم که بعد از روضه و پذیرایی، همه خانم‌ها از من تشکر کنند و اجر مرا از امام حسین(ع) بخواهند؟
مادر متوجه نبود که مراقبت از بچه‌ها جز کلافگی چیزی نداشت. از خوش‌شانسی یا هرچیز دیگری، بخت مرا با روشی شیطانی یاری کرد!
یک هفته‌ای از شروع روضه‌ها می‌گذشت، خاله جان در حال پیاده شدن از اتوبوس دچار حادثه شده بود و پایش را گچ گرفته بودند، آقای عرفانی به مادر خبر داد که خاله با این اوضاع هم زیر بار تعطیل کردن روضه‌ها نرفته و گفته است که مادر خودش را برساند چون همه کارها مانده بود.
خیلی زودتر از روزهای قبل راهی شدیم، خاله روی تخت دراز کشیده بود و آن‌طور که یادم است درد زیادی داشت. درد پای گچ گرفته از یک طرف و درد انجام شدن کارها برخلاف نظم و اصول خودش از طرف دیگر، حسابی بی‌امان‌اش کرده بود. به ترتیب کارها را به مادر گوشزد کرد و برای آرام شدن دردش مسکنی خورد.
مادر از حیاط و پله‌ها شروع کرد و خدا را شکر هیچ بچه‌ای نبود تا من مراقبش باشم و این‌گونه من برای کمک به مادر، راحتی خیال خاله جان و برآورده شدن آرزویم دست به کار شدم.
مثل همه روزهای قبل، آرد نخودچی، قهوه و شکر، روی کابینت بود و من فقط از هر کدام یک کاسه پر کردم و ریختم توی لگن لعابی و مخلوط‌شان کردم و بعد کاسه گل‌سرخ پذیرایی را پر کردم از قاووت دست‌ساز خودم! بالاخره انجامش دادم و برای خودم از این روضه اجری دست و پا کردم.
خوشحال و در عین حال پاورچین و ساکت از کنار اتاق خاله جان رد شدم و به حیاط رفتم تا خبر خوب را به مادر بدهم تا خیالش بابت کارها راحت‌تر شود.
صدای غر زدن و سرکوفت‌های مادر خیلی بلندتر از عمق خواب خاله جان بود، انگار که یک تشت آب سرد روی سرم ریخته باشند و تشت را به زمین بکوبند که همه را بیدار کند.
مادر هی می‌پرسید چه کار کردی و مگر نگفته بودم توی کار بزرگ‌ترها دخالت نکن؟! و به من فرصت جواب دادن نمی‌داد، من در حالی که منتظر تشکر بودم این بازخواست گیجم کرده بود، واقعا چرا مادر در عوض تشکر سؤال‌پیچم کرده و این‌قدر ناراحت است؟
متوجه صدای خاله جان شدم و به سمت اتاق رفتم. خاله جان پرسید: این همه سر و صدا برای چیست؟ و من گفتم که می‌خواستم کمک کنم و قاووت امروز را آماده کنم، دقیقا مثل خود شما از هر کدام یک کاسه پر کردم و مخلوط‌شان کردم، خیال‌تان راحت...
خاله جان لبخندی زد و پرسید که امروز روز چندم از روضه است؟ و من بی‌این‌‌که ارتباطی بین این دو موضوع پیدا کنم حساب کردم که روز هفتم.
خاله نیم‌خیز شد و دست روی سرم کشید و گفت که روز هفتم روز تساوی کاسه‌ها نیست، باید شکرش را کمتر بریزی و قهوه را بیشتر، امروز امام حسین(ع) پسر شش ماهه را از دست می‌دهد و طعم قاووت باید به تلخی بزند. باید کام‌مان تلخ باشد.
من متوجه یک قطره کوچک اشک روی چشم‌های یکهو سرخ شده خاله شدم اما او خودش را جمع کرد و گفت که بروم و مخلوط امروز را برای بعد بگذارم، یک کاسه آردنخودچی بریزم، یکی و نصفی قهوه و نصف کاسه شکر. بعد گفت خدا خیرت بدهد، اجرت با امام حسین(ع)، همه را مخلوط کن بزار روی میز تا مهمان‌ها نیامده‌اند.
من حالا عاقله خانمی شده‌ام و بعد از این همه سال و حتی حالا که روضه‌های خاله جان در آپارتمان نقلی یک نفره‌اش برگزار می‌شود و او پیر‌زنی شده عصا به‌دست، هنوز هم قاووت هر روز از روضه را خودش آماده می‌کند، طبق همان دستور تهیه‌ای که هیچ‌کس در هیچ کتابی در مورد آن ننوشته است.