زبان، ابزار نیست

بررسی دلایل ماندگاری برخی شعرهای آیینی با نگاهی به شعر شهریار برای مولا علی(ع)

زبان، ابزار نیست

زبان، ابزاری برای بیان عقاید نیست به این گزین‌گویه «سپیر وورف» را که البته این نکته مثل سائر شده چنانچه ژرف بیندیشیم، می‌توانیم دریافت چرا و چگونه شماری از متن‌ها و آفرینه‌های ادبی زمان و قلمروهای بیرحمانه‌فراموشکار آن را درمی‌نوردند و جاودانگی فقط یکی از ویژگی‌هایشان می‌شود. این روزها که با ستایش و بزرگداشت آل‌ا... عطرآگین و آسمانی است بهتر آن است شماری چند از شاهکارهای شعر مذهبی و آیینی را بربرسیم و با شمردن چندی ویژگی‌های زبانی‌شان بیاموزیم و برایمان روشن شود چرا با وجود حجم بالای تولیدات این چهاردهه به‌ویژه در فضای اسلام و انقلاب و دفاع مقدس و دغدغه‌های دینی و آیینی، همچنان بیشترینه‌شان حتی سر زبان ملت نمی‌افتند و از تبلیغ و پخش‌های مکرر و... هم کار چندانی برنمی‌آید و سنجشگری که در ورای زمانه مشغول به کار است بیرحمانه قلع‌وقمع‌شان می‌کند.
حافظ همیشه سرمشق خوبی است. اوج سخن است تا جایی که زبان‌ورزی مثل این قلم پس از عمری ورزش با زبان و واژگان و چم‌وخم‌های آن دیگر مصرانه به این باور رسیده که شماری از غزل‌های خواجه فقط کار بشر نیست و با فیض روح‌القدس برآمده و رنگ‌گرفته و صورت‌بندی شده‌اند.
 به قول بزرگان حافظ‌پژوهی بیش از دو سوم دیوان خواجه از آن دیگر شاعران است و خواجه با برداشت آنها و درآمیختن‌شان با کیمیایی حافظانه به زیور سخن آراسته‌شان کرده به‌ویژه که با کنار هم نهادن آن داده‌ها و متن‌های اصلی با سخن خواجه، فضل و فضیلت باشکوه و بی‌چون و چرای او آشکارتر می‌شود. یکی از سخنان به شکوه و مشهور معاصر، همانا غزل شهریار است در ستایش و بزرگداشت امام برحق ما علی‌بن ابیطالب (ع): علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / که به ما سوا فکندی همه سایه هما را.
درباره این سروده و فراگیری و گستره استقبال بالای ملت از آن همین اشاره بس است که درباره‌اش داستان و قصه و افسانه هم ساخته‌اند. دستخطی دیدم در کتابی به نقل از حضرت آیت‌ا... العظمی مرعشی آن عارف آزاد و آباد که خدا به مقاماتش بیفزاید، خوابی نویسانده بودند درباره شعر شهریار و نام ذوات مقدس و توجه‌شان به این غزل که البته به هیچ‌وجه نمی‌توان به صحت چنین خواب‌ها و خواب‌نمایی‌ها باور داشت، مگر با مدرک و سند و تایید بزرگانی که مو لای درز دانش و بینش‌شان نرود. بگذریم ازین عوام‌بازی‌ها که برای محتشم نیز ساخته‌اند و اصلا با خرد نمی‌سازد.
 زمانی خاقانی بزرگ که پیش از حافظ، دیوان سترگش محل رجوع مردم و تفأل‌هایشان بود، سرود: عاقبت منزل ما وادی گورستان است.
اینک این داده را با سخن خواجه بزرگ شاعران سنجه بفرمایید: عاقبت منزل ما وادی خاموشان است.
شاهکاری شده همین تغییر واژه که آوای سخن و طنین کلمات را چنان هماهنگ کرده و موسیقای در جان گزاره افکنده که سرشار شعریت و اوج لذت می‌شوی. پس کار خواجه در غزل‌هایش در درجه اول، اندیشه‌ورزی و سخن‌گفتن و حرف‌زدن نبوده شاعری و شعرسرودن بوده و طی این مرحله یکی از افسون‌هایی که به‌کاربسته وام‌گرفتن گسترده متن‌هایی است که در جان آنها گوهرهای نتراشیده‌ای دیده آن را کشف‌کرده و تراش‌داده که همین رفتار با زبان، خودش از فضیلت‌هایی است که کمتر دست‌یافتنی است چنان‌که بده‌بستان ادبی با این آمار بالا در دیوان خواجه، در سایر مجموعه شعرها، اندک و اندک است.
شهریار هم در سخن مفتون همدانی گوهر نتراشیده و والایی دیده است. آن چامه نه چنان دلنواز و سخته و پخته را برداشته و جالب است که با همان نگره کلاسیک و بازگشتی به زبان با همان بلاغتی که دیگر توان هیچ بارآوری و ثمربخشی ندارد و تمام پتانسیل‌ها و نهفت‌های آوایی و زیباشناسی خود را مصرف کرده و به صفر رسانیده به چنان اوج ویژه‌ای از سخن دست‌یافته. بی‌هیچ گمان، اگر شهریار با سخن مفتون، ناقدانه و شاعرانه برخورد نمی‌کرد شعرش به اوج نمی‌رفت.
مفتون را مرور کنیم: علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را/ که خدا نمود زینت به‌تو تخت انما را. مفتون چنان شیفته این آواپردازی دلنشان (به قول حافظ) می‌شود که بارها به دنبالش می‌رود منتها چون می‌اندیشیده و باورداشته که زبان و شعر ابزار بیان اندیشه است به اوج آن سمفونی آوایی که در جان این وزن و بحر و گزاره‌های فارسی‌اش موج می‌زند نزدیک نشده: علی ای محیط وحدت تو چه آیتی خدا را/ که محاط تست کثرت چه نهان چه آشکارا/ علی ای سوار قدرت تو چه قدرتی خدا را/ که کشید دست و تیغ تو کمان لافتی را/ علی ای سماء وحدت تو چه پرتوی خدا را/ که به نه سپهر دادی تو
علو و ارتقا را.
 شهریار در این سخن دریافته و دانسته که باید با تکرار آواها به ایجاد سمفونی هماهنگ و شنیدنی در واژه‌ها بپردازد نه این‌که با به نظم کشیدن شماری چند اندیشه‌های ولایی به سویه‌های وحدت بخشی و تقریب مذاهب و فضایل امام و... چنان بیندیشد که دیگر چنین دغدغه‌های مهم و اندیشه‌هایی جا را برای شعر و زیبایی و لوندی سخن و دلبرانگی بانوی شعر تنگ کند.
پس استفهام و تجاهل چه آیتی را در پار دوم بیت بازمی‌گشاید و به آفرین‌گویی‌مان وامی‌دارد: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را.. جالب آن‌که اگر واژه سایه را به کار نمی‌بست و چیزی به جز این می‌نویساند مثل شوکت، رحمت و... به توحید و خداشناسی شاعر نکته می‌گرفتیم.
و به درستی در بیت دوم شعر به چنین مهمی چنان شاعرانه و به شکوه اشاره می‌کند که لازم است بنگاریم چرا آن همه حدیث و آیه‌ای که مفتون تلمیح کرده نمک این سخن شهریار را ندارد: دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین/ شهریار آن حدیث را آورده درونی کرده با جان گزاره‌ها یکدل و یک‌مایه‌اش کرده، شهودش کرده و اینجا به جای روایت خشک اندیشه از تجربه‌ای شخصی سخن راست‌کرده آن هم به گونه‌ای که فراتر از توصیف باشد مگر نه این‌که فیلسوف گادامر یادمان داده شعر است که توصیف را پس می‌زند. این فرق بزرگ سخن پهلوان مفتون همدانی است با شهریار: به علی شناختم من به خدا قسم خدا را / این را از عرفای معاصر مثل شیخ رجبعلی تا بزرگان برسد به صدر اسلام شنوده و خوانده‌ایم اما بهترین جا برای بیانش همین ترکیب آوانوایی این بحر و وزن پارسیانه به نظر می‌آید شما هم که موافقید! دیگر فضا ندارم اجازه بدهید چند داده مفتون را فقط بنگاریم و بماند برای
مجالی گسترده‌تر.