پیشکار بیتاب و حکمت آرامشبخش
امید مهدینژاد طنزنویس
در روزگاران قدیم یکی از سرمایهسالاران مشهور به همراه پیشکارش که مباشر و مشاور و راننده و دستمالچی وی نیز بود برای یک سفر دریایی وارد یک کشتی مسافربری شدند. پس از آنکه کشتی لنگر کشید و به راه افتاد و از ساحل دور شد، مرد پیشکار که نخستین بار بود سفر دریایی میکرد و تابهحال سوار کشتی نشده بود، از شدت ترس به گریه و زاری و لرز و بیتابی افتاد.
تنی چند از کارکنان کشتی سراغ وی رفتند و از خاطرات سفرهای دریاییشان برای وی تعریف کردند تا وی را دلداری دهند اما وی همچنان به گریه و زاری و شیون و فریاد ادامه داد، تا حدی که سرمایهسالار مشهور از رفتار پیشکار خود سرافکنده و
خجالتزده شد.
در این هنگام حکیمی که برای سفر به آنور آب و ملاقات با حکمای اگزیستانسیالیست سوار کشتی شده بود نزد مرد سرمایهسالار رفت و گفت: آیا میخواهید پیشکار شما را به نحو مقتضی آرام کنم؟ مرد سرمایهسالار گفت: اگر چنین کنی لطف بزرگی به من نمودهای.
حکیم نزد کارکنان کشتی رفت و گفت: دست و پای این مرد را بگیرید و به داخل دریا بیندازید. کارکنان کشتی گفتند: این کار خلاف پروتکلهای دریانوردی است. حکیم گفت: اما در اینصورت وی چند غوطه میخورد و سپس وی را از آب بیرون میکشیم.
وی چون رنج غرق شدن را نچشیده است قدر سلامت داخل کشتی را نمیداند و از آنجا که قدر عافیت را کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آمده باشد، بعد از آن دیگر اینقدر ناله و شیون نمیکند. یکی از کارکنان کشتی گفت: ما نمیتوانیم مسؤولیت این اقدام را بر عهده بگیریم. در این لحظه حکیم یک ورق قرص آرامبخش و یک ورق قرص ضددریازدگی به کارکنان کشتی داد و گفت: پس اقلا این را بدهید کوفت کند. کارکنان کشتی قرصها را به پیشکار دادند. او نیز قرصها را خورد و تا رسیدن به مقصد خاموش شد و مثل اسب خوابید.
تنی چند از کارکنان کشتی سراغ وی رفتند و از خاطرات سفرهای دریاییشان برای وی تعریف کردند تا وی را دلداری دهند اما وی همچنان به گریه و زاری و شیون و فریاد ادامه داد، تا حدی که سرمایهسالار مشهور از رفتار پیشکار خود سرافکنده و
خجالتزده شد.
در این هنگام حکیمی که برای سفر به آنور آب و ملاقات با حکمای اگزیستانسیالیست سوار کشتی شده بود نزد مرد سرمایهسالار رفت و گفت: آیا میخواهید پیشکار شما را به نحو مقتضی آرام کنم؟ مرد سرمایهسالار گفت: اگر چنین کنی لطف بزرگی به من نمودهای.
حکیم نزد کارکنان کشتی رفت و گفت: دست و پای این مرد را بگیرید و به داخل دریا بیندازید. کارکنان کشتی گفتند: این کار خلاف پروتکلهای دریانوردی است. حکیم گفت: اما در اینصورت وی چند غوطه میخورد و سپس وی را از آب بیرون میکشیم.
وی چون رنج غرق شدن را نچشیده است قدر سلامت داخل کشتی را نمیداند و از آنجا که قدر عافیت را کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آمده باشد، بعد از آن دیگر اینقدر ناله و شیون نمیکند. یکی از کارکنان کشتی گفت: ما نمیتوانیم مسؤولیت این اقدام را بر عهده بگیریم. در این لحظه حکیم یک ورق قرص آرامبخش و یک ورق قرص ضددریازدگی به کارکنان کشتی داد و گفت: پس اقلا این را بدهید کوفت کند. کارکنان کشتی قرصها را به پیشکار دادند. او نیز قرصها را خورد و تا رسیدن به مقصد خاموش شد و مثل اسب خوابید.
تیتر خبرها