گروهی این، گروهی آن پسندند

گروهی این، گروهی آن پسندند

 چه‌ کسی یا چه نهادی می‌تواند تصمیم بگیرد و تعیین کند که از یک کالای خاص، مثلا یک نوع پوشاک پاییزی، تنها یک کیفیت که به تشخیص همان شخص یا نهاد، بهترین کیفیت است، عرضه شود و همه حتی افرادی که توانایی مالی خرید آن کالا را ندارند یا آن را نمی‌پسندند، ناچار از خرید و مصرف آن باشند؟
درواقع هیچ‌ شخص و هیچ نهادی نمی‌تواند چنین رویه‌ای را در پیش بگیرد و همواره تعدد سلایق افراد و اختلاف توان مالی افراد است که منجر به تولید و عرضه یک کالای مصرفی خاص در کیفیت‌ها، رنگ‌ها و مدل‌های متفاوت می‌شود.
تا اینجا بحثی نیست و به‌نظر می‌رسد چرخه عرضه و تقاضا روال عادی خود را طی می‌کند. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که با تولید انبوه کالای بی‌کیفیت و ارزان مواجه می‌شویم و می‌بینیم متقاضیانی که درپی کالای بهتر و باکیفیت‌تر هستند، در میان خیل عظیمی از آنچه با شأن، سلیقه و نیازشان مغایرت دارد، محاصره شده‌اند و این، داستان شعر است در دهه اخیر.
ما هرگز توقع نداریم یک نوجوان 16‌ساله، شاملو بخواند، بفهمد و آن را با ذائقه‌اش متناسب بیابد. خیلی هم طبیعی است که هر مطالعه‌گری در هر سنی و در هر شرایطی، کالای فرهنگی متناسب با ذائقه و درک خود را بیابد، بخواند و رفته ‌رفته، اگر به خواننده جدی ادبیات تبدیل شد، به‌سمت آثار برتر گرایش پیدا کند. همان‌طور که یک نوجوان 16‌ساله، دنبال لباس‌های مد روز و عجیب‌ و غریب است و در سال‌های بعد که عقل معاش پیدا می‌کند، به فکر خرید کالای باکیفیت و بادوام‌تر می‌افتد.
اما این خطر دقیقا از نقطه‌ای در فضای ادبیات احساس می‌شود که همان اتفاق تولید انبوه کالای بی‌کیفیت و ارزان، در حوزه محصولات فرهنگی هم شکل می‌گیرد و مؤسسات انتشاراتی که زمانی مشغول تولید کالاهای فرهنگی وزین و باکیفیت بودند، تبدیل به بنگاه‌های اقتصادی می‌شوند و به انتشار آثاری می‌پردازند که برای‌شان ارزان تمام شود. یعنی هزینه چاپ اثر را از مؤلفانی بگیرند که حاضرند برای صاحب تألیف شدن، وجوه اعجاب‌آوری بپردازند!
در مورد آثار ادبی موسوم به شعر زرد و عامه‌پسند، بسیار می‌توان نوشت و اتفاقا از آنجایی‌که بازتاب‌دهنده خواست‌ها، نیازها و امیال طیف وسیعی در جامعه هستند و مناسب‌ترین گونه نوشتاری برای بررسی‌های جامعه‌شناسانه می‌باشند، شاید لازم باشد که بیشتر و جدی‌تر به آنها پرداخته شود. اما همین گونه نوشتاری بازتاب‌دهنده نیازهای روحی و عاطفی جامعه، از آنجایی‌که در اغلب موارد عنوان «شعر» را بر پیشانی خود می‌نویسند، تبدیل به معضلی مهم و آزاردهنده برای جامعه ادبی و نویسندگان و شاعران جدی و حرفه‌ای می‌شوند. چراکه مخاطب عام، به‌ندرت تفاوت میان یک دلنوشته سطحی و یک شعر وزین هنوز نمناک از عرق‌ریزان روح شاعر را درمی‌یابد و شاعری که مهم‌ترین سال‌های عمرش را به آموختن، نوشتن، خط زدن و دوباره نوشتن و دوباره خط زدن‌های بسیار گذرانده، چگونه به اشتهار رسیدن یک دختربچه یا پسربچه فاقد تحصیلات و مطالعات ادبی را صرفا به‌خاطر انتشار چند سطر دلنوشته برای غروب جمعه، روی برگ‌های پاییزی خش‌خش کردن و... در فضای مجازی تاب بیاورد؟
درواقع سخن این است که در این وانفسای عرضه بیش از اندازه کالای فرهنگی بی‌کیفیت و تنزل دادن یا نازل نگه‌داشتن سطح سلیقه مصرف‌کننده آن کالاها توسط بنگاه‌های اقتصادی سابقا مؤسسه انتشاراتی، فضای بی‌دروپیکر مجازی هم قوز بالای قوز شده و به‌نظر می‌رسد کاری هم نمی‌شود برایش کرد. به‌هرحال گروهی این، گروهی آن پسندند و آنجا که دست‌مان از تغییر قضا کوتاه است، رضا به داده اگر ندهیم، چه کنیم؟