اگر از همسایههای آپارتمانتان رنج میبرید، در رمانهای آپارتمانی همسایههایتان را خودتان انتخاب کنید
آپارتمانهای کاغذی
آپارتمان، پدیدهای که این روزها بیشترمان در آن زندگیمان را میگذرانیم، بخش قابلتوجهی از زندگی ماست و شاهد تمام اتفاقات خوب و بد و غم و شادیهای ما بوده است.
چیزی که شاید این روزها، داشتن واحد کوچکی از آن بهعنوان مالک برای بسیاری از مردم تبدیل به رؤیا شده است.
و شاید دیدن هرکدام از این آپارتمانهای شهر، خاطره یا تصوری خاص را در ذهنمان بیندازد و بعضا ما را به رؤیاپردازی وادار کند.
حالا که حرف از آپارتمان و رؤیاپردازی شد خوب است دو اثر خواندنی را در این باب به شما معرفی کنیم که یکی اسمش آپارتمان است و دیگری داستانش در یک آپارتمان عجیب اتفاق میافتد.
آپارتمان روباز
«آپارتمان روباز» یک رمان اجتماعی است که با رویکرد مسائل عاطفی میان جوانان نوشته شده است.
داستان این رمان که تمی عاشقانه دارد از یک مجلس ختم شروع میشود؛ مجلس ختم مادر قهرمان داستان و دیدن پیام تسلیتی در روزنامه که از سوی دختری صادر شده که روزگاری با او دارای رابطهای عاطفی بوده است: «وقتی توی روزنامه اسم بنفشه جمالی را پای پیام تسلیتی با این مضمون دیدم که درگذشت مادر عزیزت را تسلیت میگویم، شوکه شدم. چنین معرفتی را از او سراغ نداشتم. دیدن اسمش مرا از فکر مرگ مادر غافل کرد. رفتم توی اتاق طبقه سوم خانه پدری که بهخصوص دوران دانشجوییام را در آن گذراندم و غرق خاطراتی شدم با بنفشه...»
و در ادامه، بخشی از حال و هوای رمان به مرور خاطرات تلخ و شیرین دوران عاشقی گذشته میگذرد، تا اینکه در یک نقطه، قرار است این دو شخصیت با هم مواجهه داشته باشند.
همنوایی شبانه ارکستر چوبها
رمان در مورد مردى 40 ساله به اسم یدا... است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى میکند و اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند. راوى با اسبابکشى ایرانى دیگرى به اسم پروفت (یعنى پیامبر) که ادعاى دریافت وحى مىکند و همینطور حمله پروفت با چاقو به دوستش سید الکساندر (!) احساس خطر مىکند.
راوى رمان در گذشتههاى قبل رمانى به اسم همنوایى شبانه ارکستر چوبها نوشته که با گذر زمان واقعیت به سمت این رمان خیالى مىرود.
راوى سعى مىکند با تحریف در این رمان واقعیت را عوض کند که این کار او به شکست منتهى مىشود.
او که بهدست پروفت کشته شده و به پیشگاه دو فرشته مرگ که شبیه فاوست مورنائو و سرخپوست فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته هستند (نکیر و منکر) حاضر مىشود و محکوم به تحریف آن کتاب مىشود که پس از مرگش منتشر شده (اعمال متاخره) و باعث دقمرگى صاحبخانه فرانسوى و خودکشى رعنا (یکى از شخصیتهاى کتاب) مىشود. کیفر او برگشت به آن جهنمدره (همین دنیا) و حلول در جسم گابیک، سگ صاحبخانه فرانسوى ساختمان است.
راوى علاوه بر مشکلات فلسفى که دارد (به پوچى و بیهودگى رسیده، شبها تا صبح بیدار و نقاشى میکشد و روزها خواب است و انگیزه هیچ کارى ندارد و علاقهمند به خراب کردن تنهایى و ورود کسى به زندگیاش نیست) مشکلات روانى و روحى پارانوئیدگونه و مالیخولیایى دارد که از آن رنج مىبرد.
راوى معتقد است بر اثر اتفاقى که در 14 سالگى برایش افتاده سایهاش به درونش حلول کرده و حالا هیچچیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفههاى زمانى.
این رمان یک رمان پُستمدرن و سوررئال ایرانى است.
چیزی که شاید این روزها، داشتن واحد کوچکی از آن بهعنوان مالک برای بسیاری از مردم تبدیل به رؤیا شده است.
و شاید دیدن هرکدام از این آپارتمانهای شهر، خاطره یا تصوری خاص را در ذهنمان بیندازد و بعضا ما را به رؤیاپردازی وادار کند.
حالا که حرف از آپارتمان و رؤیاپردازی شد خوب است دو اثر خواندنی را در این باب به شما معرفی کنیم که یکی اسمش آپارتمان است و دیگری داستانش در یک آپارتمان عجیب اتفاق میافتد.
آپارتمان روباز
«آپارتمان روباز» یک رمان اجتماعی است که با رویکرد مسائل عاطفی میان جوانان نوشته شده است.
داستان این رمان که تمی عاشقانه دارد از یک مجلس ختم شروع میشود؛ مجلس ختم مادر قهرمان داستان و دیدن پیام تسلیتی در روزنامه که از سوی دختری صادر شده که روزگاری با او دارای رابطهای عاطفی بوده است: «وقتی توی روزنامه اسم بنفشه جمالی را پای پیام تسلیتی با این مضمون دیدم که درگذشت مادر عزیزت را تسلیت میگویم، شوکه شدم. چنین معرفتی را از او سراغ نداشتم. دیدن اسمش مرا از فکر مرگ مادر غافل کرد. رفتم توی اتاق طبقه سوم خانه پدری که بهخصوص دوران دانشجوییام را در آن گذراندم و غرق خاطراتی شدم با بنفشه...»
و در ادامه، بخشی از حال و هوای رمان به مرور خاطرات تلخ و شیرین دوران عاشقی گذشته میگذرد، تا اینکه در یک نقطه، قرار است این دو شخصیت با هم مواجهه داشته باشند.
همنوایی شبانه ارکستر چوبها
رمان در مورد مردى 40 ساله به اسم یدا... است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى میکند و اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند. راوى با اسبابکشى ایرانى دیگرى به اسم پروفت (یعنى پیامبر) که ادعاى دریافت وحى مىکند و همینطور حمله پروفت با چاقو به دوستش سید الکساندر (!) احساس خطر مىکند.
راوى رمان در گذشتههاى قبل رمانى به اسم همنوایى شبانه ارکستر چوبها نوشته که با گذر زمان واقعیت به سمت این رمان خیالى مىرود.
راوى سعى مىکند با تحریف در این رمان واقعیت را عوض کند که این کار او به شکست منتهى مىشود.
او که بهدست پروفت کشته شده و به پیشگاه دو فرشته مرگ که شبیه فاوست مورنائو و سرخپوست فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته هستند (نکیر و منکر) حاضر مىشود و محکوم به تحریف آن کتاب مىشود که پس از مرگش منتشر شده (اعمال متاخره) و باعث دقمرگى صاحبخانه فرانسوى و خودکشى رعنا (یکى از شخصیتهاى کتاب) مىشود. کیفر او برگشت به آن جهنمدره (همین دنیا) و حلول در جسم گابیک، سگ صاحبخانه فرانسوى ساختمان است.
راوى علاوه بر مشکلات فلسفى که دارد (به پوچى و بیهودگى رسیده، شبها تا صبح بیدار و نقاشى میکشد و روزها خواب است و انگیزه هیچ کارى ندارد و علاقهمند به خراب کردن تنهایى و ورود کسى به زندگیاش نیست) مشکلات روانى و روحى پارانوئیدگونه و مالیخولیایى دارد که از آن رنج مىبرد.
راوى معتقد است بر اثر اتفاقى که در 14 سالگى برایش افتاده سایهاش به درونش حلول کرده و حالا هیچچیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفههاى زمانى.
این رمان یک رمان پُستمدرن و سوررئال ایرانى است.