طرحهای حمایتی از صنعت نشر تا کی ادامه خواهد یافت؟
آیا باید به کتابفروشیها یارانه داد؟
در حدود یک ماه پیش در نمایشگاه جیتکس دبی، بخشی از نمایشگاه با نام دنیای فردا توجه من و سایر بازدیدکنندگان را به خودش جلب کرد. این بخش که هم به شکل متمرکز بود و هم در غرفههای نمایشگاه توزیع شده بود، بخشهای مختلفی داشت. زندگی فردا، جلسات فردا، طبابت فردا، جراحی فردا، وکالت فردا، خدمتکاران فردا، خودروی فردا و.... بسیاری از آن چیزی که در فیلمهای علمی ـ تخیلی به عنوان پدیدهای آینده میشناسیم حضور داشتند.
به این نمونه دقت کنید: کمپانی مرسدس بنز، جدیدترین خودروی تولیدی خود را به نام «بنز آواتار» به بازار عرضه کردهبود. در این پدیده شگفتآور فناوری، از دنده و فرمان و ترمز و پدال خبری نبود، صندلی راننده صندلی راحتی بود که به حالت نیمهخوابیده روی آن قرار میگرفت.
همه آن چیزی که ما آن را به عنوان داشبورد میشناسیم، یک نمایشگر یکتکه بود و یک جوی استیک کوچک به جای دنده قرار داشت که آن هم کاربرد مختصری داشت و فقط برای ارتباط فرکانسهای مغزی راننده و خودرو استفاده میشد. سر راننده؟ بله سر راننده. راننده سربندی را به سر میگذاشت. 30ثانیه طی یک دستورالعمل روی نقطهای تمرکز میکرد و ارتباطش با آواتارش مانند فیلم آواتار برقرار میشد و بقیه کنترل از طریق امواج مغزی صورت میگرفت. یعنی راننده با فکرش خودرو را هدایت میکرد و اگر تصمیم میگرفت خودرو به چپ بپیچد یا به راست این اتفاق میافتاد.
اما ارتباط میان دنیای فردا، صنعت خودرو و شغل کتابفروشی چیست؟ این مثال را زدم تا به صورت ملموس با این گزاره مواجه شوید که فناوری، چیزهایی را که فکر میکردیم در آینده دور محقق خواهدشد، دیروز محقق و امروز به ما عرضه کردهاست.
در دنیایی که مرز میان امروز و آینده اینچنین در هم آمیخته شدهاست، آیا میشود منعطف نبود و تغییر را نپذیرفت؟ کدامیک از شغلها و ابزارهای زیر در حال حاضر وجود دارند؟ دوربین آنالوگ، علافی، دلاکی، میرابی، درشکهرانی، مقنی گری، تلفنچی و...
2 پاسخ برای یک سوال
شاید خیلی از کسانی که دل در فناوری و پیشرفتهای خیرهکننده دارند، پاسخ دهند که باید یکسره دل از گذشته کند تا به آینده سلام کرد. گروهی اما در برابر آنان قرار دارند، گروهی که به گذشته نگاهی نوستالوژیک دارند و معتقدند هرچه بوی دیروز میدهد، خواستنی است و باید از آن با همه وجود نگهداری کرد و محافظتش کرد.
کتاب، شغل کتابفروشی و اصولا مکانی به نام کتابفروشی که در آن دوستداران کتاب میآیند و میروند، ساعتها کتابها را ورق میزنند، از میان انبوه کتابهای تازه و قدیمی یکی را انتخاب میکنند و گاه با کتابفروش یا مشتریان درباره مضمون کتاب و نویسنده بحث میکنند؛ نه تنها نوستالژیک است، بلکه یک مکان فرهنگی است و از جمله چیزهای بسیار دوستداشتنی است که بسیاری معتقدند باید همه تلاش خودمان را صرف کنیم که این شغل و این مکان حفظ شود.
اگر به خاطر داشتهباشید، وزارت ارشاد در دوره قبل برای حمایت از کتابفروشیها و جلوگیری از تعطیلشدن آنها حتی برای دورهای به کتابفروشان وامهای با بهره بسیار پایین و مهلت بازپرداخت طولانی، اختصاص داد اما این تمهیدات باعث نشد بسیاری از کتابفروشیهای تهران و شهرستانها از تعطیلی نجات یابند و البته همهگیری کرونا هم در این میان تأثیرگذار بود.
در میانه این دو دیدگاه که همه چیز را صفر و صد میبیینند، نگاهی دیگر هم هست. نگاهی که واقعگرایانه و علمی به صحنه مینگرد. برخی شغلها و موقعیتها در دنیای فناورانه امروز، ناچار از نابودی، تغییر شکل را میپذیرند.
به نظر من شغل کتابفروشی هم باید خود را با شرایط زمانه تطبیق دهد وگرنه هیچ وام دولتی و خدمات و تسهیلاتی نمیتواند جلوی تعطیلی آن را بگیرد. البته برخی کتابفروشیها در سطح شهرهای بزرگ، برخی واقعیتهای جهان امروز و شرایط زمانه را درک کردهاند. آنها هم از نظر محیط فیزیکی و هم از نظر تجهیز به فناوریهای الکترونیک و ارائه خدمات به صورت حضوری و غیرحضوری، نسبت به کتابفروشیهای قدیمیتغییر کردهاند و هرچه بیشتر به سمت تبدیل شدن به پاتوقهای فرهنگی و هنری پیش میروند.
راز تغییر نام فیسبوک
به تازگی فیسبوک به متا تغییر نام داد. این تنها یک تغییر نام ساده نیست. از نگاه شرکت متا موقعیت فیزیکی بیمعناست. هولوگرامهای سه بعدی شما امروز میتواند در جلسات شرکت کند. این دیگر مسأله فناوری نیست. الان رسیدن به فناوری احساس بو و لمس برای شرکتکنندگان راه دور مطرح است که پروژه لامسه از راه دور را شخصا تجربه کردهام. از ظاهر علمی -تخیلی گردهماییها که خارج شویم، کانالهای کلابهاوس یا بسترهای بومی معادل، شبکههای اجتماعی خارجی و داخلی میبایست محل تجمع و نقد و بررسی ایرانیان و فارسیزبانان شود.
دولت اگر میخواهد در این تغییرات همراه با کتابفروشیها و فعالان صنعتنشر باشد، باید به جای فکر کردن به مدلهای حمایت یارانهای که هم فسادزا و هم بیفایده است، به فکر ایجاد زیرساختهای فناورانه و قانونی برای این باشد که ناشران هرچه راحتتر و پویاتر بتوانند در میدان رقابت واقعی حضور بیابند و با به روز کردن خود و استفاده از زیرساختها براساس نیازهای بازار، به صورت عملی، واقعی و بدون اتکا به دولت، شغل کتابفروشی را حفظ کنند.
همه آن چیزی که ما آن را به عنوان داشبورد میشناسیم، یک نمایشگر یکتکه بود و یک جوی استیک کوچک به جای دنده قرار داشت که آن هم کاربرد مختصری داشت و فقط برای ارتباط فرکانسهای مغزی راننده و خودرو استفاده میشد. سر راننده؟ بله سر راننده. راننده سربندی را به سر میگذاشت. 30ثانیه طی یک دستورالعمل روی نقطهای تمرکز میکرد و ارتباطش با آواتارش مانند فیلم آواتار برقرار میشد و بقیه کنترل از طریق امواج مغزی صورت میگرفت. یعنی راننده با فکرش خودرو را هدایت میکرد و اگر تصمیم میگرفت خودرو به چپ بپیچد یا به راست این اتفاق میافتاد.
اما ارتباط میان دنیای فردا، صنعت خودرو و شغل کتابفروشی چیست؟ این مثال را زدم تا به صورت ملموس با این گزاره مواجه شوید که فناوری، چیزهایی را که فکر میکردیم در آینده دور محقق خواهدشد، دیروز محقق و امروز به ما عرضه کردهاست.
در دنیایی که مرز میان امروز و آینده اینچنین در هم آمیخته شدهاست، آیا میشود منعطف نبود و تغییر را نپذیرفت؟ کدامیک از شغلها و ابزارهای زیر در حال حاضر وجود دارند؟ دوربین آنالوگ، علافی، دلاکی، میرابی، درشکهرانی، مقنی گری، تلفنچی و...
2 پاسخ برای یک سوال
شاید خیلی از کسانی که دل در فناوری و پیشرفتهای خیرهکننده دارند، پاسخ دهند که باید یکسره دل از گذشته کند تا به آینده سلام کرد. گروهی اما در برابر آنان قرار دارند، گروهی که به گذشته نگاهی نوستالوژیک دارند و معتقدند هرچه بوی دیروز میدهد، خواستنی است و باید از آن با همه وجود نگهداری کرد و محافظتش کرد.
کتاب، شغل کتابفروشی و اصولا مکانی به نام کتابفروشی که در آن دوستداران کتاب میآیند و میروند، ساعتها کتابها را ورق میزنند، از میان انبوه کتابهای تازه و قدیمی یکی را انتخاب میکنند و گاه با کتابفروش یا مشتریان درباره مضمون کتاب و نویسنده بحث میکنند؛ نه تنها نوستالژیک است، بلکه یک مکان فرهنگی است و از جمله چیزهای بسیار دوستداشتنی است که بسیاری معتقدند باید همه تلاش خودمان را صرف کنیم که این شغل و این مکان حفظ شود.
اگر به خاطر داشتهباشید، وزارت ارشاد در دوره قبل برای حمایت از کتابفروشیها و جلوگیری از تعطیلشدن آنها حتی برای دورهای به کتابفروشان وامهای با بهره بسیار پایین و مهلت بازپرداخت طولانی، اختصاص داد اما این تمهیدات باعث نشد بسیاری از کتابفروشیهای تهران و شهرستانها از تعطیلی نجات یابند و البته همهگیری کرونا هم در این میان تأثیرگذار بود.
در میانه این دو دیدگاه که همه چیز را صفر و صد میبیینند، نگاهی دیگر هم هست. نگاهی که واقعگرایانه و علمی به صحنه مینگرد. برخی شغلها و موقعیتها در دنیای فناورانه امروز، ناچار از نابودی، تغییر شکل را میپذیرند.
به نظر من شغل کتابفروشی هم باید خود را با شرایط زمانه تطبیق دهد وگرنه هیچ وام دولتی و خدمات و تسهیلاتی نمیتواند جلوی تعطیلی آن را بگیرد. البته برخی کتابفروشیها در سطح شهرهای بزرگ، برخی واقعیتهای جهان امروز و شرایط زمانه را درک کردهاند. آنها هم از نظر محیط فیزیکی و هم از نظر تجهیز به فناوریهای الکترونیک و ارائه خدمات به صورت حضوری و غیرحضوری، نسبت به کتابفروشیهای قدیمیتغییر کردهاند و هرچه بیشتر به سمت تبدیل شدن به پاتوقهای فرهنگی و هنری پیش میروند.
راز تغییر نام فیسبوک
به تازگی فیسبوک به متا تغییر نام داد. این تنها یک تغییر نام ساده نیست. از نگاه شرکت متا موقعیت فیزیکی بیمعناست. هولوگرامهای سه بعدی شما امروز میتواند در جلسات شرکت کند. این دیگر مسأله فناوری نیست. الان رسیدن به فناوری احساس بو و لمس برای شرکتکنندگان راه دور مطرح است که پروژه لامسه از راه دور را شخصا تجربه کردهام. از ظاهر علمی -تخیلی گردهماییها که خارج شویم، کانالهای کلابهاوس یا بسترهای بومی معادل، شبکههای اجتماعی خارجی و داخلی میبایست محل تجمع و نقد و بررسی ایرانیان و فارسیزبانان شود.
دولت اگر میخواهد در این تغییرات همراه با کتابفروشیها و فعالان صنعتنشر باشد، باید به جای فکر کردن به مدلهای حمایت یارانهای که هم فسادزا و هم بیفایده است، به فکر ایجاد زیرساختهای فناورانه و قانونی برای این باشد که ناشران هرچه راحتتر و پویاتر بتوانند در میدان رقابت واقعی حضور بیابند و با به روز کردن خود و استفاده از زیرساختها براساس نیازهای بازار، به صورت عملی، واقعی و بدون اتکا به دولت، شغل کتابفروشی را حفظ کنند.