نگاهی به 8 آذر 1376 ؛ دو روز مانده به بیستوچهارمین سالگرد پیروزی تاریخی ایران مقابل استرالیا
روزی که استرالیـا را فتح کردیم
دوباره کار کشیده بود به اماواگر. دوبارهکار کشیده بود اگر فلانی به فلانی بخورد و اگر فلانی، فلانی را ببرد و اگر داور فلان نکند و اینها. طبق معمول قرار بود اولش جان به لب بشویم و گوشت تنمان آب شود و بعد لبمان به خنده باز شود. ساعت 2 بعد از ظهر بود. آنسالها طلبه بودم.آن روز را نرفتم مدرسه.تلویزیونمان سیاه و سفید پارس گروندیک بود.
ساندرو پل که سوت آغاز را زد، همانجا جمعیت ایران نفسهایش در سینه حبس شد. استرالیا پایش را گذاشته بود روی شکممان و داشت با دندانهای براقش خرخرهمان را میجوید. تصویر یکی دو فریم انگار کم داشت و یک لختی بیخود مسخرهای داشت. احمدرضا عابدزاده نیم کیلو آدامس انداخته بود گوشه لپش و دور کله را تراشیده بود و موهای ژل زده و براقش بر دوش امواج دل همه دخترهای ایرانی را میلرزاند. هربار استرالیاییها پا به توپ میشدند یک ابرموقعیت خلق میکردند. عابدزاده فقط میخندید و پشتک بیخودی میزد و یک دستی توپ سیو میکرد. ما یک ملت بودیم که مظلوم و مقتدر یک دل شده بودیم که یا زیر چرخدندههای استرالیا چرخ شویم یا به جام جهانی برویم.یک تساوی ما را به جام جهانی میبرد. گل اول را خوردیم، ته دالان دلمان یک شمع نیمسوز روشن بود که میگفت میشود، میرویم جام جهانی.دو تا گل خورده بودیم. روی کاغذ مرده بودیم و استرالیا داشت
به جام جهانی لبخند میزد. سلامها ، صلواتها و دعاها نشست روی امواج دریاها، نشست روی دوش نسیم،اثر پروانهای کار خودش را کرده بود و دیوانهای استرالیایی پرید توی زمین و تور دروازه را جر داد. هشت دقیقه طلایی از همان لحظه شروع شد تا تور را بچسبانند به تیرکها و دوباره بازی به روال خودش برگردد. ما خودمان را پیدا کردیم. یک موقعیت گل اول را ابراهیم تهامی پاس داد
و کریم باقری توپ مرده را جا داد توی دروازه. چراغ کم سوی امید حالا پرزورتر میتابید. بچهها نفس پیدا کرده بودند. هشت دقیقه استراحت باعث شده بود خودشان را پیدا کنند. مارک بوسنیچ زد زیر توپ،
توپ به علی دایی رسید و یک پاس حساب شده انداخت برای خداداد عریزی و او هم با یک ضربه پله شده، توپ را قل داد گوشه دروازه استرالیا. در ایران انگار حمله اتمی شده بود؛ موج و حرارت بود که به آسمان میرفت. مارک بوسنیچ و هری کیول روی زمین نشسته بودند و خداداد میدوید. همانجا بود که ویرا مربیمان سیگار نصفه نیمهاش را برداشت و عمیقترین و عجیبترین کام جهان را از سیگارش گرفت. ما شیرینترین مساوی تاریخ فوتبال جهان را گرفتیم و به جام جهانی رفتیم. اسم خداداد شد غزال تیزپای آسیا. ما بعد از فتح خرمشهر بالاترین حجم شادی و آدرنالین را تجربه کردیم. با یک مساوی شیرینتر از همه کندوهای جهان به جام جهانی رفتیم و یک خاطره جمعی رؤیایی تجربه کردیم و این اصلا چیز کمی نبود.
ساندرو پل که سوت آغاز را زد، همانجا جمعیت ایران نفسهایش در سینه حبس شد. استرالیا پایش را گذاشته بود روی شکممان و داشت با دندانهای براقش خرخرهمان را میجوید. تصویر یکی دو فریم انگار کم داشت و یک لختی بیخود مسخرهای داشت. احمدرضا عابدزاده نیم کیلو آدامس انداخته بود گوشه لپش و دور کله را تراشیده بود و موهای ژل زده و براقش بر دوش امواج دل همه دخترهای ایرانی را میلرزاند. هربار استرالیاییها پا به توپ میشدند یک ابرموقعیت خلق میکردند. عابدزاده فقط میخندید و پشتک بیخودی میزد و یک دستی توپ سیو میکرد. ما یک ملت بودیم که مظلوم و مقتدر یک دل شده بودیم که یا زیر چرخدندههای استرالیا چرخ شویم یا به جام جهانی برویم.یک تساوی ما را به جام جهانی میبرد. گل اول را خوردیم، ته دالان دلمان یک شمع نیمسوز روشن بود که میگفت میشود، میرویم جام جهانی.دو تا گل خورده بودیم. روی کاغذ مرده بودیم و استرالیا داشت
به جام جهانی لبخند میزد. سلامها ، صلواتها و دعاها نشست روی امواج دریاها، نشست روی دوش نسیم،اثر پروانهای کار خودش را کرده بود و دیوانهای استرالیایی پرید توی زمین و تور دروازه را جر داد. هشت دقیقه طلایی از همان لحظه شروع شد تا تور را بچسبانند به تیرکها و دوباره بازی به روال خودش برگردد. ما خودمان را پیدا کردیم. یک موقعیت گل اول را ابراهیم تهامی پاس داد
و کریم باقری توپ مرده را جا داد توی دروازه. چراغ کم سوی امید حالا پرزورتر میتابید. بچهها نفس پیدا کرده بودند. هشت دقیقه استراحت باعث شده بود خودشان را پیدا کنند. مارک بوسنیچ زد زیر توپ،
توپ به علی دایی رسید و یک پاس حساب شده انداخت برای خداداد عریزی و او هم با یک ضربه پله شده، توپ را قل داد گوشه دروازه استرالیا. در ایران انگار حمله اتمی شده بود؛ موج و حرارت بود که به آسمان میرفت. مارک بوسنیچ و هری کیول روی زمین نشسته بودند و خداداد میدوید. همانجا بود که ویرا مربیمان سیگار نصفه نیمهاش را برداشت و عمیقترین و عجیبترین کام جهان را از سیگارش گرفت. ما شیرینترین مساوی تاریخ فوتبال جهان را گرفتیم و به جام جهانی رفتیم. اسم خداداد شد غزال تیزپای آسیا. ما بعد از فتح خرمشهر بالاترین حجم شادی و آدرنالین را تجربه کردیم. با یک مساوی شیرینتر از همه کندوهای جهان به جام جهانی رفتیم و یک خاطره جمعی رؤیایی تجربه کردیم و این اصلا چیز کمی نبود.
تیتر خبرها
-
اژدها چگونه وارد زندگی ما شد؟
-
کنارهگیری برقآسا
-
نشانههای یک انقلاب خبری
-
ماهوارههای ایران در مسیر مدار 36000 کیلومتری
-
آژیر خاموش سرطان پانکراس
-
قایق مرگ در آبهای سرد
-
روزی که استرالیـا را فتح کردیم
-
بازدید از موقعیت شهید باکری
-
وقتی کسی «هوا»یمان را ندارد
-
سهم صادرات ایران در منطقه باید 2 برابر شود
-
امیدوارم با ایران به توافق برسیم
-
اجلاس عشقآباد، بازتعریف ماموریت اکو
-
هوا و فضا، عرصهای برای اقتدار ایران