سنگ و سایه‌ها

سنگ و سایه‌ها

وقتی گفت‌وگوها به شکل کتابی نوشته شود، ریتم زبان بسیار بهتر از آب درمی‌آید. نثر شیواتر و زیباتر است.

آدم دلش می‌خواهد راه برود و بلندبلند آنها را مثل نمایشنامه بخواند. اینجا نه با معنای کلمات بلکه از ریتم زبان کار خواننده لذت می‌برد. اما وقتی گفت‌وگوها به شکل شکسته نوشته شود، بسیار بهتر می‌شود زبان عامیانه‌ مردم کوچه و بازار را درآورد. اینجا یکدستی اثر از بین می‌رود و زبان زیبایی‌اش را از دست می‌دهد، اما خاصیت‌های زیبای دیگری به داستان اضافه می‌شود. منطق «سنگ و سایه»، ‌منطق «بازی» ‌است. و «‌آیند و روند آدم‌های سنگ‌ و سایه در جاهایی است که روزگاری زمین بازی آنها بوده است.» و انگاری متن با همین منطق بازی پیش می‌رود و در سطح زیباشناسانه خود و در نگاه به جهان بر مبنای این بازی روایی سامان گرفته است. این بازی به مولف اجازه می‌دهد تا نوشتاری جدید را عرضه کند ‌که براساس قلب و تغییر نوشتار سنتی طرح‌زده شده است.
​​​​​​​در بخشی از مقدمه کتاب آمده: «داستان سنگ و سایه گونه‌ای یارکشی پیش از بازی بود که از هر بازی‌ای زیباتر می‌نمود و کودک می‌خواست که بازی هرگز آغاز نشود، همچنان ایستاده باشند پشت به مهتاب، چشم به سایه‌ها که بر زمین افتاده بودند چنین نمی‌شد. سردسته‌ها سنگ به سایه دلخواه خود می‌انداختند و یارگیری آغاز می‌شد. گاه پیش می‌آمد که سنگ بر سایه کودک می‌ماند اما او از جا تکان نمی‌خورد. دلش می‌کشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند.» سنگ و سایه‌ها نوشته محمدرضا صفدری را انتشارات ققنوس منتشر کرده است.