وقتی حاج قاسم وسط مصاحبه خوابش برد!

وقتی حاج قاسم وسط مصاحبه خوابش برد!

چاپ 600 اثر در مورد حاج قاسم یک رویداد کم‌نظیر است و کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم» یکی از آن‌هاست.

از دهه60 با علی شیرازی آشنا شدم. وی به عنوان یک رزمنده در لشکر ثارا... حضور داشت، من در آن زمان در روزنامه جمهوری اسلامی صفحه‌ای به نام جبهه و جنگ داشتم و در ارتباط با لشکرها بودم. لشکرهای استانی را به صورت مکاتبه‌ای کار می‌کردم. علی شیرازی دست به قلم بود و دل‌نوشته‌های لشکر را می‌فرستاد و آشنایی دورادور شروع شد و من برای نوشتن خاطرات او، همکاری را آغاز کردم. وقتی حادثه شهادت حاج قاسم اتفاق افتاد، علی شیرازی به خاطرات زیادی که از حاج قاسم داشت، اشاره کرد و قرار اولین مصاحبه را هم گذاشتیم. در جلسات نخست افق این کار مشخص نبود ولی بعد از چند جلسه فهمیدم چه سیری را طی می‌کنیم و بر اساس سبک زندگی و سیره حاج قاسم پیش رفتیم.
اولین بار حاج قاسم را در کربلای 5 دیدم. سال1365 و روز اول عملیات بود که برادری به نام بروجردی، مسوول مطبوعات جنگ سپاه به من گفت؛ قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ثارا... است. با وی گفت‌و‌گو کن. در آن قرارگاه شخصیت‌هایی همچون شمخانی، محمد باقری و... حضور داشتند. حاج قاسم از موتور پیاده شده بود که خودم را معرفی کردم و گفتم؛ خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی هستم و پرسیدم عملیات چطور بود، گفت؛ هر چه بود، خدا را دیدیم. هر چه بود خدا بود و حضرت صاحب‌الزمان. پرسیدم: روحیه بچه‌ها چطور بود؟ چشم‌هایش روی هم رفت، حس کردم فکر می‌کند اما به خواب رفته بود. برادر پیکی که کنارش ایستاده بود، گفت؛ برادر ناراحت نشو. بنده خدا هفتاد ساعت است نخوابیده! این مصاحبه ناتمام من از حاج قاسم بود که نوشتم و چاپ شد. حاج قاسم وجود بی‌نظیر و بی‌بدیلی بود. 
در روایت بخشی به نام تواتر داریم. یک روایت از چند نفر بیان می‌شود که در این تواتر راوی مهم است. تدوین یک هنر است و باید هر چیزی را به اندازه بیان کرد. در روایت‌ها با اسم‌های متعددی روبه‌رو هستیم که مخاطب نمی‌شناسد و سعی دارم تا جغرافیای مناطق را هم بیان کنم. کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم» کوتاه‌نوشت و موجز است. به نظر خودم چیزی را از قلم نینداخته‌ام.
این حاصل یک تجربه 40ساله است. آنها که از روزنامه‌نگاری به نویسندگی می‌رسند، عموما این ویژگی را در نوشته‌هایشان می‌بینید. چون برای عموم می‌نویسند. یکی از ویژگی‌های مطبوعات، روان‌نویسی است. باید طوری نوشته شود که خواننده با یکبار خواندن به کنه مطلب پی ببرد. با تیتر نیز مفهوم دقیقی را به مخاطب می‌رسانیم. حتی من خاطره‌نگاری را از صفحه جبهه و جنگ شروع کردم. کتاب اگر بتواند از اول تا آخر در دست مخاطب دوام بیاورد، معلوم است که خوانده شده و کتاب موفقی است.

سعید علامیان - نویسنده