وزنه سنگین

نقدی بر نمایش خانه برناردا آلبا نوشته فدریکو گارسیا لورکا کار آرش امیری

وزنه سنگین

نمایش «خانه برناردا آلبا» برای کارگردان ناشناخته‌ای چون آرش امیری، همچون یک وزنه سنگین است که از پس بالا بردنش به سربلندی برنیامده؛ با آن‌که نادر نادرپور در مقام دراماتورژ کوشش کرده که متن را به زبان و بیان ساده و درخور تأملی برای این گروه جوان، سازگار کند اما درکل این تلاش در مقابل این متن سترگ، پیامد چندانی نداشته است.

تئاتر نیز همچون هر هنر و ورزشی، سلسله‌مراتبی دارد و هنرمند برای بزرگ شدن و سربلندی‌اش نیازمند است که در مسیر سیر و سلوکش با گام‌های کوچک‌تر شروع کند، چنانچه هر وزنه‌برداری برای زدن رکورد و بالا بردن وزنه‌های سنگین‌تر و ایجاد سربلندی در حرکات یک‌ضرب و دوضرب از وزنه‌های کم آغاز می‌کند و در تمرین‌ها، خود را با آزمون و خطایی قابل درک پیش می‌برد تا این‌که آگاهانه‌تر به سنگینی وزنه‌ها می‌افزاید و درنهایت، روز افتخار به‌خوبی می‌داند بالا بردن چه وزنه‌هایی درخشش و قهرمانی‌اش را ممکن می‌سازد. 
تئاتر نیز همین‌گونه با تمرین و سرمشق‌های کوچک‌تر و انجام و اجرای متن‌های سبک‌تر سرانجام به سوی اجرای متن‌های سنگین‌تر و قوی‌تر، سمت و سو می‌گیرد. زیرا که فهم میزانسن، هدایت بازیگران و القای فضا برپایه یک تحلیل درست و کارآمد و به کارگیری همه عوامل و عناصر نمایشی در قالب یک شیوه راستین سرانجام می‌یابد.
متن‌های لورکا هم شاعرانه‌اند و هم از رئالیسمی خشن و مستبد چون تیره‌روزی‌های فرانکو، لبریز‌ند و کارگردانی که بخواهد متن او را کار کند؛ باید هم از شاعرانگی متن در القای فضا و هم میزانسن‌های مستبدانه در روابط خشک و خشن آدم‌ها بهره بجوید. شاعرانگی لورکا دم از لطافت طبیعت و عواطف عاشقانه بدون انکار آدم‌ها می‌زند این‌که نیاز و مطلوب آنها به لطف طبیعت همین عشق است که اگر نباشد، همگی می‌میرند. میزانسن‌ها نیز باید بر یک واقعیت تلخ پیرامونی تاکید بورزند، همچون هجمه و شبیخون گاه بی‌گاه به خلوت و روابط آدم‌ها زخم می‌زند؛ زخمی ناسور، چرک‌آور و پاک‌نشدنی که انگار تا ابدیتی آن آدم‌ها را می‌رنجاند. در خانه برناردا آلبا نیز مادر در مقام یک مستبد و ستمگر به دختران دم بختش پس از مرگ شوهر حکم می‌راند که در میان دیوارهای بلند، هشت سال تمام با لباس سیاه به سوگ بنشینند و در این اندوه عمر را برباد دهند... حالا آدلا دختر 20 ‌ساله، ضد این شرایط تحمیلی کنش‌مند است و نمی‌خواهد چون خواهران ترسو و بزدلش با این اندوه تن به ویرانی دهد و سرسپرده بی‌کنش باشد. او به گونه‌ای طغیانگر است و تن به عشق می‌سپارد اما پیامد اقدام او در رقابت با خواهرها، جز مرگ در این مسیر سخت و دشوار نخواهد بود. در همین مختصر و موجز گفتن نمایش نیز کلی حس و حالت درهم و متناقض به‌هم گره‌ خورده است و گره‌افنکی و گره‌گشایی در این مسیر پر از رمزگشایی نیازمند دقت، هوش و توش‌و‌توان زیبایی‌شناسانه است که اگر جز این باشد؛ آن هنر، ناب و درخور و چشمگیر نیست. چنانچه در نمایش خانه برناردا آلبا بازیگران به هدایت آرش امیری نمی‌توانند در پیکر و روح و روان این زنان ستمدیده و آن پیرزن ستمگر فرو شوند و ما را در دگرگونی رویدادهای سخت و خشن به تلخکامی مرگ و سوگ خواهر 20‌ساله‌شان بنشانند. همچنین کارگردان به اقتضای عناصر مهمی چون صدا، موسیقی، نور، صحنه و لباس از ارائه میزانسن خشن و القای فضای شاعرانه ما را محروم می‌کند‌. 

رضا آشفته - نویسنده و مترجم