تا اینجا جوانان جلوترند
نگاهی کلی به آثار به نمایش درآمده در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر نشان میدهد تاکنون فیلمسازان جوان توانستهاند آثار قابل قبولی را راهی پرده نقرهای کنند.
مرثیه حرافی؛ جنگل پرتقال(ارزشگذاری)
فیلم جنگل پرتقال، آنقدر که حرف میزند، نمایش نمیدهد و همه آنچه هم که تصویری است غالبا توریستی است. جغرافیای چشمنواز شمال کشور همواره این خطر را دارد که فیلمساز نتواند درام بسازد. البته برای آرمان خوانساریان قصه ایجاب میکرده تا دوربین را به تنکابن ببرد. معلم مدرسهای در تهران برای گرفتن مدرک تحصیلی دانشگاهیاش راهی سفر شمال میشود. از اینجا به بعد، شخصیت اصلی وارد خاطرهبازی میشود. رفت و آمد با دوستان قدیمی، پای عشق قدیمی را وسط میکشد و ... که همه اینها توام با گشتوگذار در محیطهای شهر و پر حرفی با رفقای قدیمی است. برای همین یکسوم ابتدای فیلم اضافه است، چیزی جز کارت پستال نمیدهد. از وقتی که پای دختر فراموشکار وسط میآید، تا حدودی درام اتفاق میافتد. جنگل پرتقال یک فیلمفارسی با رنگ و لعاب امروزی است. ملودرام بدون گره. فیلم با مخاطب هیچ کاری نمیکند جز فراهم کردن ساعتی برای فراغت به دور از آثار پر شعار مشابه که اذیت میکند. روشنفکربازیهای فیلم هم از جنس محیط آن است. تئاتر و کتاب و اینها برای روشنفکربازی بدون تصویر شاملو، سپهری و ... و بدون تیکه انداختن درباره آزارهای جنسی و جداسازی دانشجویان و غیره هم که بیمعنی است، بنابراین فیلم نوکی به همه اینها میزند. ولی همه چیزش بیخطر و آرامبخش است. و بالاخره دو بازی تیپیکال توسط رضا بهبودی در نقش صاحبخانه و داوود فتحعلیبیگی ایفاگر رل استاد فرتوت دانشگاه که فیلم را از تخت بودن نجات دادهاند.
نیانبان بازی؛ یادگار جنوب(ارزشگذاری)
حسین دوماری و پدرام پورامیری قبلا در فیلم «جاندار» خودی نشان دادند و حالا در فیلم «یادگار جنوب» به جای اثری اجتماعی محدود، از تهران تمرکززدایی کردهاند و راهی جنوب شدهاند. فیلم روایتی غیرخطی دارد. قصه را اگر سرراست تعریف میکردند دستشان رو میشد که کم مایه دارند، بنابراین با اینجور روایت پیچیدهاش کردهاند. فیلم مقدمه طولانیای دارد (مشکل اغلب فیلمهای ایرانی) ولی از وقتی که داستان به جنوب میرود، فیلم هم جان میگیرد. حتی کندی ریتم ابتدایی هم جبران میشود. یادگار جنوب همه حرفش این است که عشق از کینه، قویتر است اما این مضمون در ساخت و پرداخت دچار فراز و فرودهای منجر به آسیب در باورپذیری مخاطب شدهاست. اسلوموشنهای تکراری از شخصیت اصلی آماتوری است و گرایش به نمادپردازی در فینال حکایت کمآوردن در قصهسازی است. در مجموع فیلم یادگار جنوب از نظر جنس سینما برای سازندگانش قدمی به جلو محسوب میشود. فیلم با اینکه ویترین خوبی دارد ولی هیچکدام از بازیها در خاطرهها نمیمانند، از پژمان جمشیدی تا صابر ابر که با گریم صددرصدی شناخته نمیشود، همه معمولی هستند. تا حدودی وحید رهبانی که نقش اصلی دارد قابل قبول است و گرنه الناز شاکردوست، سحر دولتشاهی و... گریمخورشان زیاد بودهاست.
سینمایم کو؟ پرونده باز است(ارزشگذاری)
خالق قصههای مجید، یعنی کیومرث پوراحمد در آثار متاخرش هرچه جلو آمده مخاطبانش را ناامیدتر کردهاست. از گلیخ تا نوک برج، بیشتر خاطرات همه را از فیلمهای اولش تخریب کردهاست اما در فیلم پرونده باز است نسبت به چندتای قبلی، قدمی به جنس سینما نزدیکتر شدهاست ولی به این معنا نیست که فیلم خوبی ساختهاست.اولین آسیب جدی فیلم «پرونده باز است» از ناحیه فیلمنامه بروز کردهاست و به اجرا که رسیده، ضعفها بیشتر خودش را نشان دادهاست. فیلم نه در گونه قضایی و دادگاهی است و نه با رویکرد پلیسی جلو میرود در عین حال نه خانوادهمحور است و نه وارد درامپردازی عاشقانه میشود. هیچکدام نیست و همه چیز هم هست؛ یعنی ملغمه و شلمشوربا. پوراحمد هرقدر محیط کانون اصلاح و تربیت را میسازد ولی در شخصیتپردازی ناتوان جلوه میکند. همچنانکه هم میخواهد مصلح اجتماعی بنماید و هم منتقد قصاص، ولی هیچکدام ساخته نمیشود. فیلم به سیاق اغلب آثار درباره قصاص، قادر به بازنمایی این موضوع نیست و لذا به دامن دفاع از قاتل میافتد، همانطور که محیط رسانه و پدیده وکالت را هم باسمهای و با وامگیری از بیرونیها طراحی کرده که حالا چون پوستهاش قابل دریافت است، چیزی کاریکاتوری و شعاری شدهاست، به طوری که همه با لحن مشابه دائم درحال شعار و... هستند. بازیها در حد متوسط و زیر متوسط است، جز چندتا از نوجوانهای فیلم که خوب ظاهر شدهاند.
محمدتقی فهیم - منتقد سینما
فیلم جنگل پرتقال، آنقدر که حرف میزند، نمایش نمیدهد و همه آنچه هم که تصویری است غالبا توریستی است. جغرافیای چشمنواز شمال کشور همواره این خطر را دارد که فیلمساز نتواند درام بسازد. البته برای آرمان خوانساریان قصه ایجاب میکرده تا دوربین را به تنکابن ببرد. معلم مدرسهای در تهران برای گرفتن مدرک تحصیلی دانشگاهیاش راهی سفر شمال میشود. از اینجا به بعد، شخصیت اصلی وارد خاطرهبازی میشود. رفت و آمد با دوستان قدیمی، پای عشق قدیمی را وسط میکشد و ... که همه اینها توام با گشتوگذار در محیطهای شهر و پر حرفی با رفقای قدیمی است. برای همین یکسوم ابتدای فیلم اضافه است، چیزی جز کارت پستال نمیدهد. از وقتی که پای دختر فراموشکار وسط میآید، تا حدودی درام اتفاق میافتد. جنگل پرتقال یک فیلمفارسی با رنگ و لعاب امروزی است. ملودرام بدون گره. فیلم با مخاطب هیچ کاری نمیکند جز فراهم کردن ساعتی برای فراغت به دور از آثار پر شعار مشابه که اذیت میکند. روشنفکربازیهای فیلم هم از جنس محیط آن است. تئاتر و کتاب و اینها برای روشنفکربازی بدون تصویر شاملو، سپهری و ... و بدون تیکه انداختن درباره آزارهای جنسی و جداسازی دانشجویان و غیره هم که بیمعنی است، بنابراین فیلم نوکی به همه اینها میزند. ولی همه چیزش بیخطر و آرامبخش است. و بالاخره دو بازی تیپیکال توسط رضا بهبودی در نقش صاحبخانه و داوود فتحعلیبیگی ایفاگر رل استاد فرتوت دانشگاه که فیلم را از تخت بودن نجات دادهاند.
نیانبان بازی؛ یادگار جنوب(ارزشگذاری)
حسین دوماری و پدرام پورامیری قبلا در فیلم «جاندار» خودی نشان دادند و حالا در فیلم «یادگار جنوب» به جای اثری اجتماعی محدود، از تهران تمرکززدایی کردهاند و راهی جنوب شدهاند. فیلم روایتی غیرخطی دارد. قصه را اگر سرراست تعریف میکردند دستشان رو میشد که کم مایه دارند، بنابراین با اینجور روایت پیچیدهاش کردهاند. فیلم مقدمه طولانیای دارد (مشکل اغلب فیلمهای ایرانی) ولی از وقتی که داستان به جنوب میرود، فیلم هم جان میگیرد. حتی کندی ریتم ابتدایی هم جبران میشود. یادگار جنوب همه حرفش این است که عشق از کینه، قویتر است اما این مضمون در ساخت و پرداخت دچار فراز و فرودهای منجر به آسیب در باورپذیری مخاطب شدهاست. اسلوموشنهای تکراری از شخصیت اصلی آماتوری است و گرایش به نمادپردازی در فینال حکایت کمآوردن در قصهسازی است. در مجموع فیلم یادگار جنوب از نظر جنس سینما برای سازندگانش قدمی به جلو محسوب میشود. فیلم با اینکه ویترین خوبی دارد ولی هیچکدام از بازیها در خاطرهها نمیمانند، از پژمان جمشیدی تا صابر ابر که با گریم صددرصدی شناخته نمیشود، همه معمولی هستند. تا حدودی وحید رهبانی که نقش اصلی دارد قابل قبول است و گرنه الناز شاکردوست، سحر دولتشاهی و... گریمخورشان زیاد بودهاست.
سینمایم کو؟ پرونده باز است(ارزشگذاری)
خالق قصههای مجید، یعنی کیومرث پوراحمد در آثار متاخرش هرچه جلو آمده مخاطبانش را ناامیدتر کردهاست. از گلیخ تا نوک برج، بیشتر خاطرات همه را از فیلمهای اولش تخریب کردهاست اما در فیلم پرونده باز است نسبت به چندتای قبلی، قدمی به جنس سینما نزدیکتر شدهاست ولی به این معنا نیست که فیلم خوبی ساختهاست.اولین آسیب جدی فیلم «پرونده باز است» از ناحیه فیلمنامه بروز کردهاست و به اجرا که رسیده، ضعفها بیشتر خودش را نشان دادهاست. فیلم نه در گونه قضایی و دادگاهی است و نه با رویکرد پلیسی جلو میرود در عین حال نه خانوادهمحور است و نه وارد درامپردازی عاشقانه میشود. هیچکدام نیست و همه چیز هم هست؛ یعنی ملغمه و شلمشوربا. پوراحمد هرقدر محیط کانون اصلاح و تربیت را میسازد ولی در شخصیتپردازی ناتوان جلوه میکند. همچنانکه هم میخواهد مصلح اجتماعی بنماید و هم منتقد قصاص، ولی هیچکدام ساخته نمیشود. فیلم به سیاق اغلب آثار درباره قصاص، قادر به بازنمایی این موضوع نیست و لذا به دامن دفاع از قاتل میافتد، همانطور که محیط رسانه و پدیده وکالت را هم باسمهای و با وامگیری از بیرونیها طراحی کرده که حالا چون پوستهاش قابل دریافت است، چیزی کاریکاتوری و شعاری شدهاست، به طوری که همه با لحن مشابه دائم درحال شعار و... هستند. بازیها در حد متوسط و زیر متوسط است، جز چندتا از نوجوانهای فیلم که خوب ظاهر شدهاند.
محمدتقی فهیم - منتقد سینما