دروغ بگو و زندگی کن!
در عصری که به طور دائم بهواسطه رسانههای اجتماعی و گردش 24ساعته اطلاعات با اخبار جعلی و اطلاعات نادرست مواجهیم، اینکه هنوز دروغگویی و دورویی یک شخصیت مهم سیاسی یا حتی فردی عادی در زندگیمان شگفتزده یا سرگرممان میکند، دلگرمکننده است.
این یعنی ما هنوز به انسان اعتماد و امید داریم یا از این مرحله یک قدم فراتر رفتهایم و با رذیلتهایش سرگرم میشویم. روتخر برخمان، نویسنده کتاب معروف «آدمی؛ یک سرشت نویدبخش» هم درست به همین موضوع میپردازد، درباره یک ایده رادیکال اما مهم و تکاندهنده؛ «اینکه اغلب افراد باطن نیکی دارند.» او در کتاب آدمی به ما نشان میدهد که انسان به مهر و نیکخواهی تمایل دارد و این تمایل و باور میتواند یک تفکر نوین را شکل دهد و مبنایی برای تغییرات راستین در جامعه باشد. برخمان با نگاهی به وقایع مختلفی که در جهان رخ داده، پژوهشهای متفاوت و...، دیدگاهی متفاوت را بیان میکند و نگاه ما را به دنیای آینده تغییر میدهد. تغییری که میتواند بسیار روشنتر از تفکر و تصور ما باشد. اما سینما مصداقهای متناقض بسیاری را پیش روی چشم ما قرار میدهد، دروغگوهایی که در فیلم حتی به نوعی نمادی از قهرمان روایت هستند! دروغگوها اساسا محبوبترین شخصیتهای یک قصه نیستند. اگر نقش اول باشند، به گونهای ضدقهرمان محسوب میشوند و اگر شخصیت جالبی نداشته باشند، جز ضدقهرمان بودن پیش مخاطب منفور هم واقع میشوند. نمونهای «آقای ریپلی بااستعداد» که یکی از نفرتانگیزترین دروغگویان تاریخ سینما به حساب میآید. با اینحال، میتوان با این ویژگی قصههای جذاب و پیچشهای داستانی جالبی خلق کرد؛ به همین خاطر است که در این فهرست به چند دروغگوی برتر سینما نگاهی داشتهایم.
فراست/ نیکسون
ریچارد نیکسون، قدیس حامی دروغگوهای سیاسی، اغلب سوژه فیلمهای تخیلی و مستندهای درام بوده است اما او در مرگ هم به همان اندازه زندگی، بیثبات و دورو بود. کارگردان، ران هاوارد در درام تاریخی نامزد اسکارش، «فراست/نیکسون» سعی میکند با استفاده از مصاحبههای تلویزیونی سال ۱۹۷۷ نیکسون (فرانک لانگلا) با دیوید فراست (مایکل شین) از زاویهای دیگری به او نگاه کند. نیکسون و دار و دستهاش، از آنجا که فراست را فردی کمنفوذ میدانستند، تصور میکردند میتوانند از او برای دستکاری کردن روایت پیرامون رسوایی واترگیت و استعفای احتمالی خودش استفاده کنند. در عوض، میل سوزاننده نیکسون به اعتراف، او را وادار میکند تا تیر خلاص را به خودش بزند. تکبر او باعث شد باور کند که زیرکیاش غالب خواهد شد و میل شدیدش به اعتراف، همهچیز را آشکار کرد.
مظنونین همیشگی
نوآر معمایی تحسینشده و اسکاربرده «مظنونین همیشگی» با یک فلاشبک طولانی روایت میشود. در واقع این وربال کینت، شیاد خردهپا (با بازی کوین اسپیسی) است که دارد تحت بازجویی ماجرایی پیچیده از خودش و همدستانش را برای مأمور گمرک ایالات متحده، دیو کوجان (با بازی چاز پالمینتری) تعریف میکند. وربال کینت، متهمی است که تنها یکی از دو بازمانده قتلعام و آتشسوزی کشتی در بندر لسآنجلس است. او بهجز روایت این داستان پیچیده، در اعترافاتش از مردی مرموز به نام کایزر شوزه حرف میزند. پایان فیلم همه چیزهایی را که در کل فیلم شاهد آن هستیم، زیر سؤال میبرد؛ معلوم نیست که کینت اجبارا دروغ میگوید یا فقط برای پوشاندن کارهایش، به هر حال واضح است که او در این کار بسیار حرفهای است.
رفتگان
تقریبا همه در فیلم جنایی تحسینشده و پرستاره مارتین اسکورسیزی «مرحوم» یا «رفتگان» (که براساس فیلم «روابط داخلی» محصول هنگکنگ ساخته شده است) دارند دروغ میگویند. لئوناردو دیکاپریو نقش بیلی کاستیگان، پلیسی از جنوب بوستون، را بازی میکند که مخفیانه وارد یک سازمان جنایی میشود تا متوجه شود که یک جنایتکار(او نمیداند که این شخص کالین سالیوان است که مت دیمون نقشاش را بازی میکند) به اداره پلیس نفوذ کرده است. هر کدام از شخصیتهای این فیلم درباره مشاغل دروغین خود عمیقا دروغ میگویند(همزمان با اینکه کوستیگان مجبور است به خاطر کارش به عنوان پلیس مخفی دست به فعالیتهای مجرمانه واقعی بزند) و هر یک میدانند که دشمنی دارند که باید از بین برود.
اگه میتونی منو بگیر
حالا وقتش است به سراغ فیلمی سرگرمکنندهتر و دروغگویی دوستداشتنیتر با بازی لئوناردو دیکاپریو که به اختلال دروغگویی اجباری مبتلاست برویم. کمدی درام زندگینامهای جنایی استیون اسپیلبرگ داستان واقعی فرانک آبگنیل را روایت میکند که ادعا میکرد از یک شیاد ساده بااعتماد بهنفس توانسته است خودش را به جای خلبان پانام و همچنین یک پزشک و یکسری شغلهای جعلی دیگر جا بزند و چکهای حقوق به مبلغ میلیونها دلار جعل کند. کاملا مشخص نیست که آیا آبگنیل حقیقی در کتاب خاطرات خود اغراق کرده یا خیر، ابهامی که در داستان خوب مینشیند. آبگنیل لئوناردو دیکاپریو، اگرچه در سرتاسر فیلم تحت تعقیب یک مأمور باشهامت افبیآی با بازی تام هنکس است اما بیشتر با سبک زندگی دائم در سفر و خوشگذرانی عاریهایاش سرگرم میشود و از زندگی لذت میبرد.
فراست/ نیکسون
ریچارد نیکسون، قدیس حامی دروغگوهای سیاسی، اغلب سوژه فیلمهای تخیلی و مستندهای درام بوده است اما او در مرگ هم به همان اندازه زندگی، بیثبات و دورو بود. کارگردان، ران هاوارد در درام تاریخی نامزد اسکارش، «فراست/نیکسون» سعی میکند با استفاده از مصاحبههای تلویزیونی سال ۱۹۷۷ نیکسون (فرانک لانگلا) با دیوید فراست (مایکل شین) از زاویهای دیگری به او نگاه کند. نیکسون و دار و دستهاش، از آنجا که فراست را فردی کمنفوذ میدانستند، تصور میکردند میتوانند از او برای دستکاری کردن روایت پیرامون رسوایی واترگیت و استعفای احتمالی خودش استفاده کنند. در عوض، میل سوزاننده نیکسون به اعتراف، او را وادار میکند تا تیر خلاص را به خودش بزند. تکبر او باعث شد باور کند که زیرکیاش غالب خواهد شد و میل شدیدش به اعتراف، همهچیز را آشکار کرد.
مظنونین همیشگی
نوآر معمایی تحسینشده و اسکاربرده «مظنونین همیشگی» با یک فلاشبک طولانی روایت میشود. در واقع این وربال کینت، شیاد خردهپا (با بازی کوین اسپیسی) است که دارد تحت بازجویی ماجرایی پیچیده از خودش و همدستانش را برای مأمور گمرک ایالات متحده، دیو کوجان (با بازی چاز پالمینتری) تعریف میکند. وربال کینت، متهمی است که تنها یکی از دو بازمانده قتلعام و آتشسوزی کشتی در بندر لسآنجلس است. او بهجز روایت این داستان پیچیده، در اعترافاتش از مردی مرموز به نام کایزر شوزه حرف میزند. پایان فیلم همه چیزهایی را که در کل فیلم شاهد آن هستیم، زیر سؤال میبرد؛ معلوم نیست که کینت اجبارا دروغ میگوید یا فقط برای پوشاندن کارهایش، به هر حال واضح است که او در این کار بسیار حرفهای است.
رفتگان
تقریبا همه در فیلم جنایی تحسینشده و پرستاره مارتین اسکورسیزی «مرحوم» یا «رفتگان» (که براساس فیلم «روابط داخلی» محصول هنگکنگ ساخته شده است) دارند دروغ میگویند. لئوناردو دیکاپریو نقش بیلی کاستیگان، پلیسی از جنوب بوستون، را بازی میکند که مخفیانه وارد یک سازمان جنایی میشود تا متوجه شود که یک جنایتکار(او نمیداند که این شخص کالین سالیوان است که مت دیمون نقشاش را بازی میکند) به اداره پلیس نفوذ کرده است. هر کدام از شخصیتهای این فیلم درباره مشاغل دروغین خود عمیقا دروغ میگویند(همزمان با اینکه کوستیگان مجبور است به خاطر کارش به عنوان پلیس مخفی دست به فعالیتهای مجرمانه واقعی بزند) و هر یک میدانند که دشمنی دارند که باید از بین برود.
اگه میتونی منو بگیر
حالا وقتش است به سراغ فیلمی سرگرمکنندهتر و دروغگویی دوستداشتنیتر با بازی لئوناردو دیکاپریو که به اختلال دروغگویی اجباری مبتلاست برویم. کمدی درام زندگینامهای جنایی استیون اسپیلبرگ داستان واقعی فرانک آبگنیل را روایت میکند که ادعا میکرد از یک شیاد ساده بااعتماد بهنفس توانسته است خودش را به جای خلبان پانام و همچنین یک پزشک و یکسری شغلهای جعلی دیگر جا بزند و چکهای حقوق به مبلغ میلیونها دلار جعل کند. کاملا مشخص نیست که آیا آبگنیل حقیقی در کتاب خاطرات خود اغراق کرده یا خیر، ابهامی که در داستان خوب مینشیند. آبگنیل لئوناردو دیکاپریو، اگرچه در سرتاسر فیلم تحت تعقیب یک مأمور باشهامت افبیآی با بازی تام هنکس است اما بیشتر با سبک زندگی دائم در سفر و خوشگذرانی عاریهایاش سرگرم میشود و از زندگی لذت میبرد.