سخت‌پوست

سخت‌پوست

سخت‌پوست، نوشته ساناز اسدی که توسط انتشارات چشمه منتشر شده داستان یک خانواده چهارنفره است از اهالی شهری ساحلی در شمال که زندگی‌شان از راه خدمت‌رسانی به تهرانی‌هایی می‌گذرد که در آن دیار ویلایی دارند یا ویلایی اجاره می‌کنند، به قول کتاب «ویلایی‌ها».

شخصیت اصلی داستان داوود پدر خانواده است؛ نمی‌گوییم قهرمان داستان چون داوود به همه چیز می‌ماند جز «قهرمان». داوود مرد همیشه بازنده است که هرگز نتوانسته سر و سامان بگیرد. زن ‌و بچه را گذاشته و برای کار به ژاپن رفته تا با پول آنجا وقتی برگشت «یک مغازه وسط بازار بخرد»، اما معلوم نیست دقیقاً چرا ناموفق و دست از پا درازتر برگشته است. زندگی‌اش از راه خدمت به ویلایی‌ها می‌گذرد، اما نکته‌ مهم احساس مبهم و متناقض او به این ویلایی‌هاست، احساسی که انگار برای خودش هم مبهم است. انگار ته وجودش از آنها تنفر دارد. ساختار کتاب چنین است که فصل‌هایش یکی در میان در دو زمان با فاصله‌ اندکی کمتر از 20 ‌سال می‌گذرد. رویدادهای داستان هم با وجود این‌که در دو مقطع زمانی متفاوت نقل می‌شوند، پراکنده و ازهم‌گسیخته نمی‌شوند و در پایان بدون این‌که بدانی کدام رویداد در کدام مقطع زمانی رخ داده است، سیر کلی رویدادها را درمی‌یابی و با آدم‌ها اخت می‌شوی.  «سخت‌پوست» داستان پدران و پسران هم هست، تصویری زیبا و پیچیده از پدر-پسری. احساس عشق و نفرت همزمان نسبت به پدری که یک جوری نمی‌تواند به زندگی‌اش سروسامانی بدهد و ناچار دل به مردمانی می‌سپارد که انگار دریا و ساحل و شهر را خریده‌اند.