کرونا ،  دامن شعر   را  هم گرفته است

گفت‌وگو با استاد محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانه‌سُرا

کرونا ، دامن شعر را هم گرفته است

بای بسم‌ا... بزنگاه و نقطه‌عطف زندگی حرفه‌ای این غزلسرای نامی 63سالگی بود؛ آنجاکه سروش در آستان پاک امام ما علی‌بن موسی(ع) سرشارش ساخت و این تجربه شگفتار، همه سپهرزیستش را دگرسان کرد خودش و دیدگاه شاعرانه‌اش را دیگر ساخت؛ تجربه‌ای که فقط باید از زبان خودش بشنوی، تجربه‌ای که غزل سروشینه و آسمانی «شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم» برآیند آن است. با استاد از زمستان پارسال سخن‌گفتیم. شما فرازهایی از چهارم و پنجمین گفت‌وگو را می‌خوانید که در رسایی و نارسایی، سلامت و بیماری حتی شکل گرفته؛ خودشان بایسته‌تر دیدند روی سخن‌مان به شعر باشد و بس. بادا درپذیرید!

 گفت‌وگو با استاد محمدعلی بهمنی؛ شاعر و ترانه‌سُرا.
من شاعر نیستم؛ شاعر، خودِ شعر است.
 در قرنطینه کرونایی، فرقِ خلوت و تنهایی شاعر بادیگران؟
فرق زیادی نمی‌تونه داشته‌باشه، چون همه دلشوره دارن و پرهیز که هم خودشون کرونا نگیرن هم دیگران.
 آخه سپهری میگه پُرم ازچی و چی ولی چه درونم تنهاست؟ تنهایی‌تون رو چی آباد می‌کنه؟
انسان در خودش نوعی رهایی داره که می‌تونه ذهن شاعر رو پیدا کنه و اون به اندازه آنچه در درونش داره ازش بهره ببره.
 ولی این دلشوره‌ها مگه جایی برای شاعری می‌ذاره؟
اتفاقا از بسیاری دوستان که می‌پرسم از کار تازه چه خبر، همین رو میگن.
 از زاویه نگاه اون‌ها که ذهن خاصی دارن و دلشوره ناکارآمدشون نکرده؟
در این شرایط فکر می‌کنم کرونا گریبان شعر و هنر رو حتی گرفته.
 پرسشی که از خودتون همیشه دارین؟
انسان همیشه از خودش پرسش داره. پرسش، درونیه اگر  بخواد بیانش کنه اون حس همیشه رو از دست میده. انگار رازیه برای خودش، متوجهی!
 اینقدر که به جزئیات شعر توجه می‌کنین به جزئیات زندگی شخصی هم؟
این توجهات باید روی شعر باشه.
 از ذات شعر چه انتظاری دارین وقتی منتظر اومدنش هستین؟
همیشه باید منتظرباشیم که شعر ما رو بیان بکنه نه این‌که ما شعری رو بگیم.
 ذات هنر در همه شکل‌ها همین‌گونه است.
وقتی یک هنری ما رو جذب می‌کنه درکل اونه که داره ما رو بیان می‌کنه.
 وقتی کسی میگه می‌خوام شاعرِ بانویم باشم،  چه سفارشی بهش می‌کنین؟
به اون هم همین جواب رو میشه داد. عزیزم! می‌تونی بگی ولی به ذوق عزیزی هم که می‌خواد براش شیرین باشه ولی به ذوق خودت نمیاد و انگار هنوز چیزی نگفتی.
 توقع‌تون از معاصرها؟
این که انسان از خودش چه توقعی داره جزو واجباته.
 ولی توقع داشته‌باشیم حرفی بزنیم که بپذیرن، یه‌جور معلم‌بازیه.
ولی شعرمون می‌تونه برای خوانندگان همون حس رو بیافرینه؛ ولی این‌که زبانا بیان کنیم جزو هنر نیست.
 کسی که در مقام نقد میگه این که من میگم درسته؟
غلطه؛ هنر که همچین چیزی نیست. منتقدها اگه بتونن جزو بازآفرینندگان یه اثر هنری باشن، متوجه میشن حق ندارن به کسی دیگه بگن چرا.
 چرا؟
زیرا وقتی داری اثری رو با ذهن خلاق می‌آفرینی، دراصل اونه که داره تو رو خلق می‌کنه، متوجهی! دلیلی نداره بخوای به ذهن کسی دیگه اون‌جوری فشار بیاری.
 تاریخ ادبیات پره از انگیزه‌بخشی عشق یه زن و میلادِ شاهکار درباره این انگیزه عاشقانه؟
طبیعیه؛ ولی این عشق نیست.
 پس عشق چیه ؟
به عقیده من و خیلی از بزرگان گذشته، عشق فقط یک‌بار میاد در وجود انسان برای یافتنِ آن تاثیری که بر دیگری می‌تونه بذاره. شاعرای بسیاری بر این تکیه کردن.
 وقتی کسی میگه عاشقش شدم و این شعر رو گفتم شما چی می‌گین؟
انگار خودش رو مَچَل کرده؛ زیرا خدمتی نکرده. عشق ممکنه سال‌ها سراغ آدم نیاد.عشق یک‌بار بیشتر نمیاد.
 اگه به عشقش نرسه؟
چون عشق، اصیله؛ این نرسیدن همچنان شما رو برای خودت نگه‌داشته، اون عشق شما رو اینگونه دگرگون کرده.
 در ستایش این عشق؟
شاعر نمیگه خودِ شعریته که شما رو درک می‌کنه. پایداری عاشق، فرهنگشه. نه این‌که اگه رهاش کرد، بره عاشق یکی دیگه بشه، معنا نداره.
 به یاد رفتگان و دوستدارانی که دیگه با ما نیستن؟
یه حس درونی برای همه است زیستن‌مان با اون عزیزان و دریافت‌مون از وجود همدیگه چقدر در ما حضور داره.
 عزیزی که ازش آموختین یا شعرش به شما چیزهایی آموزانده؟
مثل مواقعی که با حسین منزوی عزیز...
 انوشاروان! دوست گرمابه گلستان بودیم!
شعر منزوی رو که می‌خوندم عمق دیگه‌ای در خودم می‌یافتم.
 از خودش که شعرش رو میشنُفتین؟
زیبایی بیانش به‌قدری جذب می‌کرد؛ چقدر درست شعر رو می‌خوند حس درون شعر رو پیدا می‌کرد منتقل می‌کرد جوری که همیشه با آدم می‌موند.
 چشمه الهام چه وقت می‌خشکه به‌قول ژانکلود کریر؟
والا تا حالا چون خودم به این خشکیدن نرسیدم، نمی‌تونم قضاوت کنم.
 دورهمی‌تون با منزوی؟
خدابیامرز عمران صلاحی گفت: با منزوی پیاده‌روی می‌کنیم ما/ خود را بدین‌وسیله قوی می‌کنیم ما. منزوی درباره شعرش که حرف نمی‌زد عمران درست می‌گفت: همون حضورش انرژی شعری می‌داد به ما. ازش که جدا می‌شدیم شاعرتر می‌شدیم.
 دغدغه شاعرانه و تفریح‌تون در سفر؟
هرجا می‌رفتم دنبال شاعرهای اونجا حتی روستاها می‌گشتم. چندروز حتی می‌موندم تا اونا رو بشنوم؛ چون انرژی شعری میده.
 وقتی شعری می‌خونین که با نام شاعرش آشنا نبودین تا اون لحظه؟
جذبه شعرش من رو انگار جوون می‌کنه. انگار گرفتاری‌های ناشی از سن و سال فراموشم میشه. این واقعیته که شعرش رو که می‌شنفم به شعر تازه‌ای می‌افتم.
 شدیدترین انتقادتون از؟
از هیچ شاعری هیچ‌وقت انتقاد نداشتم.
 چرا؟
چون به این درک رسیدم که شعر ما را می‌گوید؛ پس خود شعر می‌تونه قضاوتی به دست بده که هنرمندانه بیان شده یانه.
 این‌که به اسم نقد، همدیگر رو می‌کوبن؟
توی این روزگار، دوره این بازی‌ها گذشته.
 کسی که برای مجموعه شعر آماده چاپ ازتون مقدمه بخواد؟
شاید درست نیست بنویسیم. اگه شعریتش بالا باشه تا بخونی روشن میشه دلیلی نداره کسی تعریف بکنه.
 این رسم پذیرفته‌ایه که؟
 و همه انجام میدن ولی غلطه. کسی نمی‌تونه درباره اثر هنری قضاوت کنه.
 پس در قبال اثرهنری باید چکار کنه؟
میتونه ضعف و قوتش رو خودش تجربه بکنه نه که با نوشتن نقد، آدم دیگه‌ای رو از ذات شعر بیرون بکنه.
 ندانم‌کاری شاعرانه است انگار؟
اینا بچه‌بازیه توی این روزگار. نمی‌دونم چرا یه عده دلخوشن که نقدی روی فلان کتاب نوشتن. بابا این نسیه هم نیست!
 چی شما و روح شما رو دگرگون می‌کنه؟
خودِ هستی عزیزم! باید اون هستی رو با هستنِ خودت میزان کنی همین.
 وقتی خودِ هستی رو با هستی خودمون قضاوت کنیم؟
از همه چیز خودت راضی میشی، قانع میشی.
  فصلِ مشترکِ همه شاعرها با هم؟
ذات شعره که همگانیه.
 چه‌جور آدم‌هایی رو بزرگ می‌شمرین؟
بستگی به نوع نگاه و هوشمندی خودت داره. چرا هنوز عاشق سعدی و حافظ و مولوی هستیم باوجود هزاران شاعر همچنان معجزه‌هاشون رو دارن با شعرشون زندگی می‌کنیم. روز به روز هم آثارشون معناهای تازه‌ای پیدا می‌کنن.
 با ماشین زمان دوست داشتین پیش کدون شاعر می‌رفتین گفت‌وگو می‌کردین؟
همون چندشاعر اول که ما رو در خودشون دارن.
 چقدر در جویبار لحظه‌های آینده جاری شدین؟
نمی‌دونم شدم یانه خودش یه غروریه اگه فکر کنین شده.
 کسی که در خودش پیشرفت شعری می‌بینه؟
راز خودشه، اگه چنین قضاوتی رو بیان بکنه بزرگ‌ترین خیانت رو به‌خودش می‌کنه.
 شعری که دوست داشتین و دست‌تون نرسید بخونین؟
کسی نمی‌تونه بگه ذات شعر رو در شعر خودم یا دیگران پیداکردم، این یک امر پنهانیه که در هرکسی به اندازه بضاعتش وجود داره.
 چه وقتی خوشبختی حس میشه؟
همین لحظه‌ای که با همیم چون داریم درباره چیزی حرف می‌زنیم که درباره اون حق قضاوت نداریم؛ چون نمی‌تونیم واقعیت یک هنر رو به دیگری نشون بدیم.
 پس شما سکوت و خموشی رو ستایش می‌کنین؟
باید به‌گونه‌ای باشیم که با سکوت هم بتونیم برای فردای هرکسی خود بودن و خلاقیت درونی رو فعال‌کنیم.
 لذتی که از وقتِ وسیع کرونایی می‌برین؟
خوندن برای من بهترین فرصت‌هاست، متوجهین! و سرودنِ ترانه، دلخوشی من همینه.
 برخی میگن همه‌چیز رو گذشته‌ها گفتن؟
بله همه‌چی در اون ریشه هست ولی اون ریشه اونا رو ادامه داده تو رو چه ریشه‌ای می‌خواد ادامه بده. تو مالِ زمانه و جهانِ خودتی.
 حس این تعطیلی کرونایی؟
سن و سال‌مون جوریه که خودمون، خودمون رو تعطیل کردیم کرونا هم کمک کرده. جمعه‌هاش رو خیلی دوست دارم.
 چرا؟
نمی‌دونم.
 از فصل‌ها؟
درست بگم پاییز.
 اگه از شما بخوان برای متولدهای پاییز اسم بذارین؟
خودِ مهر!
 احساس شرمندگی از آزردن ناخواسته دوست؟
طبیعیه دیگه.
 تصمیم لحظات نومیدی؟
تصمیم می‌گیرم دنبال امیدش می‌گردم.
 واکنش‌تون به متلک بامزه؟
خیلی اتفاق افتاده ولی من هیچ‌وقت بضاعت طنز نداشتم.
 شما موفق در عشق یا شکست..؟
من از عشق شکست نخوردم دارم با همسرم زندگی می‌کنم.
 خودباوری مثبت؟
درباره کار مثبتت فکر نکنی کار مثبتی کردی.
 با کی هرگز سر یه میز نمی‌شینین، هم‌پیاله نمی‌شین؟
 اونایی که می‌شینن سر میز مشروب.
 اشتباه‌تون رو قبول می‌کنین؟
میگم تشکر عزیزم ولی ما از خودت آموختیم باید این‌گونه بپذیری.
 غرور هنری؟
هم من هیچ‌وقت غرور نداشتم هم منزوی عزیز.
 ویژگی بهترین دوست شما؟
نمی‌تونم ویژگیش رو توصیه کنم چون از زاویه من ، خاصه.
 استاد! بیشتر اهلِ سِیر انفس هستین(نه آفاق)؟
عزیزم! زندگی و انسان اینه دیگه.
 خودشناسی رو ممکن کرد؟
شعر. اگه واقعا بگم هنوز خودشناسی ندارم والا به قرآن ولی وقتی شعر میاد سراغم...
 کاش روح کدوم شاعر در شما حلول کنه؟
همه‌شون رو دوست دارم.
 باور به شهود؟
بهش ایمان دارم.
 پس شما فقط نویسنده هستین انگار یه مسیر انتقالین؟
بله به‌همین دلیل میگم من شاعر نیستم شعر، شاعره.
 از مهم‌ترین آموزه‌های استاد محمدعلی بهمنی؟
عشق چیزی نیست که بتونی بسازیش. عشق، شما رو می‌سازه شعر، ذاتش ساختن و آفرینش شاعره نه برعکس.