حقیقت زندگی را  رسانه‌ها شکل می‌دهند

گفت‌وگو با بیژن بیرنگ درباره تأثیر رسانه بر سبک زندگی

حقیقت زندگی را رسانه‌ها شکل می‌دهند

 شما هم اگر دهه پنجاهی باشید حتما یادتان هست وقتی فیلم «هفت‌تیرهای چوبی» ساخته زنده‌یاد شاپور قریب پخش شد، همه بچه‌هایی که این فیلم را دیده بودند، هفت‌تیرهای الکی به کمر بستند و وسترن شدند. مثل بچه‌های خود فیلم. اگر دهه پنجاهی باشید بازهم حتما یادتان هست که بچه‌های این دهه چگونه به سبک تارزان بدون این‌که حرف بزنند و با نوعی از صدای خاص به دیگران پاسخ می‌دادند! اگر دهه شصتی باشید حتما یادتان هست که بیشتر پسربچه‌های این دهه، نقاب زورو و شمشیر و اسب او را با انواع وسایل ابتدایی برای خودشان می‌ساختند و زورو می‌شدند و به دیگران کمک می‌کردند. متولدین دهه‌های بعدی تبدیل شدند به مرد عنکبوتی بس‌که کارتون و فیلم آن را دیدند. کارتون مهاجران و بچه‌های کوه آلپ را هم اگر خاطرتان باشد، می‌دانید که بچه‌های این کارتون‌ها چه تأثیر عجیبی بر کودکان و سبک زندگی و انتخاب‌های آنها داشتند. الان هم فیلم‌ها، کارتون‌ها و سریال‌های زیادی است که بر سبک زندگی کودکان، نوجوانان و حتی بزرگسالان تأثیر می‌گذارند. همه ما در اخبار حوادث خوانده‌ایم برخی با دیدن مثلا فلان سریال دست به خودکشی زده‌اند یا سرقتی را مرتکب شده‌اند. از آثار نمایشی که بگذریم برخی هم هستند که با خواندن یک کتاب یا نمایشنامه روزها و هفته‌ها درگیر شخصیت‌های آن می‌شوند و سبک زندگی‌شان کلا تغییر می‌کند و اگر نویسنده پرکار باشد و کتاب و داستان زیاد نوشته باشد و فردی خواننده آثار او باشد کم‌کم به شخصیت داستان‌های آن نویسنده تبدیل می‌شود. اسکارلت در رمان«بربادرفته» زندگی خیلی‌ها را تحت تأثیر قرارداد، چه آن زمانی که رمانش منتشر شد و چه زمانی که بر اساس آن فیلم ساخته و در سراسر دنیا اکران شد.
همه اینها را نوشتم تا به این برسم که رسانه‌ها چه دیداری و شنیداری باشند و چه مکتوب، بر مخاطبان خود تأثیر می‌گذارند و به‌مرور، سبک زندگی او را تغییر می‌دهند به‌خصوص اگر این رسانه‌ها از عنصر جذابیت هم استفاده کنند و به‌اصطلاح قلق مخاطب را بشناسند و بدانند که چگونه باید او را پایبند خودکرده و آنچه مدنظر دارند را به‌مرور به او تزریق کنند. این روند زمانی جدی‌تر شده و مخاطب تأثیر بیشتری می‌گیرد که سواد رسانه‌ای کمی داشته باشد و یا کلا با آن بیگانه باشد و نداند خود اوست که باید انتخاب کند و رسانه در هر شکل و شمایلی که باشد، نمی‌تواند به‌جای او تصمیم بگیرد  یا قوی‌تر از انتخاب‌های او باشد.
 رسانه‌ها نگرش ما را جهت می‌دهند
بیژن بیرنگ، تهیه‌کننده و کارگردان قدیمی تلویزیون که سریال‌هایی مانند «خانه سبز» و«این خانه دور است»و سری اول شام ایرانی را در کارنامه خود دارد، بر این باور است که حقیقت و معنای دنیای امروز ما را رسانه‌ها شکل می‌دهند. «حقیقت یعنی آنچه باید باشد، نه آنچه وجود دارد. امروزه علم رسانه آن‌قدر پیشرفت کرده و تأثیرگذاری‌اش زیاد شده که رسانه‌ها هستند که نگرش ما را درباره مثلا یک سیل یا سقوط هواپیما شکل داده و واکنش ما را رقم می‌زنند همان‌طور که رسانه‌ها هستند که انتخابات را جهت‌دهی می‌کنند. امروزه رسانه‌ها متعددند و شکل و شمایل مختلفی دارند. یک‌زمانی رسانه‌ها محدودتر بودند اما همان زمان هم تأثیرگذار بودند. رسانه‌ها در دنیای امروز بسیار اهمیت دارند، چون به ما می‌گویند چگونه فکر و انتخاب کرده و تصمیم بگیریم. ما زمانی به درک درستی از رسانه می‌رسیم که بدانیم حقیقت و واقعیت چیست.»
 حقیقت خانه سبز
«واقعیت آن‌چیزی است که وجود دارد، هرقدر هم بد باشد از آن گریزی نیست اما حقیقت آن چیزی است که باید وجود داشته باشد. ما زمانی که سریال خانه سبز را می‌ساختیم، بنا داشتیم حقیقت را نشان دهیم. خانه سبز و آدم‌های آن و سبک زندگی و رفتارشان آن چیزی نبود که در واقعیت وجود داشت. ما با تولید این سریال تلاش کردیم به مردم و نگرش آنها به زندگی جهت بدهیم که تا حدودی هم موفق شدیم، چون این سریال هنوز هم بعد از گذشت دو دهه در یادها مانده و هنوز هم نقل‌قول‌های آن بر سر زبان‌هاست و خیلی‌ها دوست دارند مثل آدم‌های خانه سبز زندگی کنند.
ما زمانی که سریال این خانه دور است را هم‌ساختیم بر تأثیر رسانه‌ها بر انتخاب مردم آگاه بودیم و می‌دانستیم هرچند شبکه‌های تلویزیون محدودند ولی ما با این سریال می‌توانیم به مردم بگوییم با سالمندان مهربان‌تر باشند. خانه سالمندانی به سبک این سریال اصلا وجود خارجی نداشت ولی ما بنا داشتیم حقیقت را بگوییم و به مردم یادآوری کنیم می‌توانند از واقعیت فراتر بروند و جور دیگر زندگی کنند.»
 از این شام تا آن شام
بیرنگ که اولین سری شام ایرانی را برای شبکه نمایش خانگی تولید کرد، می‌گوید: «رسانه با انتخاب آدم‌هایی که برایش برنامه می‌سازند، گرایش و جهت خود را مشخص می‌کند. من طرح شام ایرانی را با این نگرش به شبکه نمایش خانگی ارائه کردم که ایران بزرگ ما مانند یک سفره بزرگ است که اقوام و مردم زیادی با نگرش‌ها و تفکرات مختلف دور آن نشسته‌اند و بنای همه آنها احترام به یکدیگر است. شام ایرانی، شکلی از این سفره بود که آدم‌هایی به آن می‌آمدند که تفکرشان بر اساس احترام ، مهربانی و همدلی شکل‌گرفته بود. آنها آشپزی و یک شام دورهمی را بهانه می‌کردند تا کنار هم بنشینند و درباره موضوعات مختلف باهم صحبت کنند و این نگرش را شکل دهند که ایران آن‌قدر بزرگ و مهربان و باعزت نفس است که جا برای همه است. همه می‌توانند نگرش و تفکر خود را داشته باشند و آن را ارائه کنند تا زمانی که ساختار این دورهمی و گفت‌وگو برهم نریزد. اما متأسفانه به‌مرور ساختار برنامه تغییر کرد و الان تبدیل‌شده به محلی برای دعوا و به رخ کشیدن دارایی ، پول ، خانه و ... اصلا این شام ایرانی که تولید و توزیع می‌شود با آنچه من ارائه کرد‌ه‌ام و آن را ساختم از زمین تا آسمان فرق می‌کند. بیژن بیرنگ، شام ایرانی را با همان تفکری ساخت که خانه سبز را ساخت. تفکر سازنده‌ها با یکدیگر فرق می‌کند و این صاحب رسانه است که انتخاب می‌کند کدام تفکر را در رسانه‌اش ترویج کند.»
پول بد نیست...
زمانی تجمل دیده می‌شود که تفکر و اندیشه وجود نداشته باشد. پول بد نیست و پولداری و زندگی شیک هم بد نیست اما زمانی ناپسند می‌شود که صاحب آن تفکر نداشته باشد و به‌جای این‌که فکر و اندیشه خود را به نمایش بگذارد وسایل خانه، شوهر پولدار، ماشین آخرین‌مدل و ... را در معرض دید می‌گذارد. در شام ایرانی که من ساختم آدم‌ها به بهانه یک غذا دورهم می‌نشستند و صحبت می‌کردند. حرف‌های‌شان آن‌قدر عمیق و دوست‌داشتنی بود که دیگر لازم نبود مثلا وسایل خانه یک بازیگر را مقابل دوربین بگذاریم  یا شرکت‌کنندگان درباره دارایی‌های خود صحبت کنند. به باور من اگر نمی‌خواهیم تجمل‌گرایی رواج پیداکرده و آدم‌ها را درگیر کند، باید این تفکر را توسعه بدهیم که آدم‌ها قبل از پولدار شدن و صاحب دارایی شدن، باید ظرفیت زندگی در آن شرایط را پیدا کنند.