دستبرد شاهدزد به سارق طلای دختران دمبخت
کارمند اخراجی با جا زدن خود بهعنوان طلافروش بساز و بفروش، دختران دمبخت را فریب داده و طلا و پولهایشان را سرقت میکرد. متهم فکر نمیکرد دزد به خانهاش بزند و طلاهای سرقتی از او بدزدد.
به گزارش جامجم، از اوایل پاییز امسال چهار دختر دمبخت به فاصله چند هفته با حضور در شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران از خواستگار شیادی به اتهام سرقت شکایت کردند. پرونده برای رسیدگی، به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران ارسال شد و در جریان تحقیقات از شاکیان معلوم شد آنها فریب این خواستگار شیاد را خوردهاند و پول و طلای امانتی به او دادهاند اما خواستگار قلابی، اموالشان را سرقت کرده و بعد از آن ناپدید شده است.
پلیس به دنبال سارق فراری بود تا اینکه چند روز پیش دختر جوانی که مثل دیگر شاکیان در دام خواستگار شیاد افتاده بود به اداره پلیس آمد و با طرح شکایت، شماره پلاک متهم را به ماموران داد.
ماموران به استعلام شماره پلاک خودرو پرداخته و صاحب آن که یک زن بود را شناسایی کرده و معلوم شد خودرو در اختیار شوهرش بوده که به این ترتیب خواستگار شیاد شناسایی و بازداشت شد.
متهم در جریان تحقیقات پلیسی - قضایی به فریب دختران دمبخت و سرقت پول و طلاهایشان اعتراف کرد و مدعی شد پولها را خرج کرده و طلاهای سرقتی را دزد از خانهاش سرقت کرده است.
علیرضا بهشتی، بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه 34 تهران با تایید این خبر گفت: متهم در بازداشت بهسر میبرد و تحقیقات از وی ادامه دارد.
دختران راحت اعتماد میکردند
پسر 29 ساله از زندان وحشت دارد و از قاضی میخواهد به جای زندان به او مجازات جایگزین بدهد. ادعا میکند هر چه سرقت کرده را شاهدزد از او دزدیده است. در حاشیه جلسه تحقیق، چند دقیقهای با او همصحبت شدیم که در ادامه میخوانید.
سابقهداری؟
زندان نرفتم اما دو روز در بازداشتگاه پلیس بودم.
به چه جرمی؟
سال 96 در یک مهمانی با دختر جوانی آشنا شدم و بعد از جلب اعتمادش، کیبورد او را به خانه بردم تا با آن تمرین موسیقی کنم. آن را پس ندادم که شکایت کرد. پلیس کیبورد را برد و شاکی رضایت داد.
شغلت چه بود؟
کار ثابتی نداشتم. مدتی در یک اداره دولتی بودم که از آنجا اخراج شدم.
چه شد به فکر سرقت از دختران دمبخت افتادی؟
برای اینکه هزینههای زندگیام را تامین کنم، تصمیم گرفتم از دختران دمبخت سرقت کنم. خودروی جک همسرم را سوار میشدم و در محلههای تهران رفت و آمد میکردم تا سوژهای مناسب پیدا کنم. برخی زنان وقتی مقابلشان توقف میکردم، سوار میشدند. با آنها طرح دوستی ریخته و ادعا میکردم که پولدارم و پدرم طلافروشی دارد. بعضی وقتها هم خودم را بساز و بفروش جا میزدم.
برای جلب اعتمادشان، بحث خواستگاری و ازدواج را مطرح میکردم. فریب چربزبانیهایم را میخوردند. بعضی از آنها سمتهای مهمی مثل معاون بانک داشتند اما راحت فریب میخوردند. دو هفته بعد از دوستی برای اینکه دختران اعتمادشان را به من ثابت کنند، میخواستم چند روز طلاهایشان را به من امانت دهند که قبول میکردند. بعد هم ادعا میکردم عمویم فوت شده و باید به شهرستان بروم. برای رفتن به این سفر از آنها پول میگرفتم و بعد غیب میشدم.
با اموال سرقتی چه کردی؟
پولها را هزینه زندگیام کردم اما طلاهای سرقتی را در صندوقچهای گذاشته و زیر تختخواب پنهان کرده بودم و بهدنبال فرصتی بودم تا آنها را بفروشم که دزد به خانهام زد و صندوقچه را سرقت کرد. سارق، طلاهای همسر و دخترم را هم سرقت کرده بود.