100 تومن و یه پرس ناهار

100 تومن و یه پرس ناهار



امید مهدی‌نژاد -  بعد از فرار شاه، بختیار تصور می‌کرد می‌تواند اوضاع را جمع‌وجور کند و عزمش را جزم کرده بود که یک حکومت بینابینی با محوریت شخص خودش به راه بیندازد. در این میان ظاهرا مانع اول را که شاه بود از سر راه برداشته بود و فقط باید نهضت مردم را به سمت خود جهت می‌داد. کاری که البته با رهبری خارق‌العاد امام‌خمینی(ره)، هیچ‌گاه عملی نشد. بختیار گفته بود: «ارتش تحت‌فرمان من است. من سنگر قانون اساسی را رها نخواهم کرد. مردم هرچه دل‌شان خواست بگویند. من با این حرف‌ها و شعارها سنگر را خالی نمی‌کنم. من می‌ایستم و مقاومت می‌کنم. من تا آخرین قطره خونم مقاومت می‌کنم.» مردم که می‌دیدند یک نیروی دست چندم سیاسی این‌گونه آنها را دست‌کم گرفته است، به تمسخر هرچه بیشتر او روی آوردند. آنها اولا حدود و ثغور «سنگر» بختیار را این‌چنین برایش مشخص کردند:

   «بختیار وافورت رو نگه‌دار»
ثانیا خطاب به جناب شاه که چنین نخست‌وزیری را به جای خودش کاشته بود، یادآوری کردند که باید او را هم با خودش می‌برد:
«توله‌سگ آلاشتی/بختیارو جا گذاشتی»

   100 تومن و یه پرس ناهار
گردوخاک‌های بختیار، عده‌ای از حامیان رژیم را هم خام کرده بود و آنها که خیال می‌کردند آبی از این نخست‌وزیرِ ملّی گرم می‌شود، کم‌کم زیر لوای اسم «حامیان قانون‌اساسی» جمع شده و راهپیمایی‌های محدودی را ساماندهی کردند؛ راهپیمایی‌هایی رسمی و حمایت‌شده که از مراکز دولتی شروع و به مراکز دولتی ختم می‌شد. حتی برخی ادارات دولتی برای کارمندانی که در این راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند حق مأموریت هم در نظر می‌گرفتند. این حامیان قانون‌اساسی در جمع‌های 100 تا 500 نفره در خیابان‌ها و محلات اداری تهران راه می‌افتادند و یکی دو ساعت در صفوف منظم شعار می‌دادند و دوباره برای ناهار به اداره برمی‌گشتند.
آنها در حمایت پاسبان‌ها و چماق‌به‌دست‌های نقاب‌بسته شعار می‌دادند:
«این است شعار ملت/خدا قرآن محمد
بختیاربختیار/سنگرت تو نگه‌دار»
این وسط مردم هم بیکار نمی‌نشستند و در پیاده‌روها با راهپیمایان حامی بختیار حرکت می‌کردند و جواب شعارهای‌شان را می‌دادند:
«این است شعار بختیار/ منقل و وافورو بیار
این است شعار دولت/چوب و چماق و غارت»
و وقتی به وقت ناهار می‌رسیدند، صدتومنی‌ها را از جیب بیرون می‌آوردند و با نشان‌دادن پول‌ها به حامیان قانون‌اساسی می‌گفتند:
«تظاهرات بختیار: 100 تومن و یه پُرس ناهار!»

   تخم‌مرغ توفان
یکی از القابی که بختیار به خودش داده بود «مرغ توفان» بود. او یک‌بار در یکی از نطق‌های تلویزیونی‌اش شعری خوانده و با تأکید روی این مصراع که «من مرغ توفانم، نیندیشم ز توفان» خودش را مرغ توفانِ شعر جا انداخته بود. این وسط یک خواربارفروش باذوق هم روی شیشه مغازه‌اش نوشته‌ای چسبانده بود که دهان‌به‌دهان چرخید و روی دیوارهای بسیاری هم نوشته شد. نوشته‌ای به این شرح:
 «متأسفانه تخم‌مرغ توفان نداریم»

   بدون شرح
«ازهاری گوساله/توله‌سگ بی‌خانه
ازهاری شصت‌ساله/جمعیت سه میلیون
بازم سیصد هزاره؟/ازهاری شرف نداره
بختیار پدرسگ/آقا می‌آد صددرصد
به کوری چشم شاه زمستون هم بهاره/سگ جدید دربار شاپور بختیار»