شاه روی خاک

شاه روی خاک

شاهان در تمام ادوار تاریخ شکل و شمایلی یکسان دارند. چه مثل شاهان زندی خود را وکیل رعایا بخوانند و در عیان و نهان به خواص و عوام بگویند که من خادم و نماینده مردمم و آمده‌ام که برایشان یک زندگی بهتر بسازم، چه مثل شاهان قاجاری خود را سایه خدا بخوانند و رعایا را بنده و نوکر خود بدانند. هر چه باشند و هر ردایی که روی دوش خود بیندازند، یک چهره دارند و آن همان است که مجسمه‌ها از آنها‌ به مردم نشان می‌دهند.
این‌که شاهان از قدیم دوست داشته‌اند از خود مجسمه بسازند و در میدان‌های بزرگ شهر بگذارند، رسمی است که درحقیقت مشخص نیست نیت درونی ازآن‌چه بوده است یا صریح‌تر این‌که آدم باید در مسند قدرت باشد تا بداند در آن سری که تاج رویش سنگینی می‌کند چه می‌گذرد. هر چه باشد مجسمه تمام آن هیبتی است که شاه می‌خواهد مردم درگذر از او ببینند. معمولا مجسمه‌ شاهان در ابعاد بسیار بزرگ‌تری از جثه انسانی خودشان ساخته می‌شود و مجسمه‌سازها همه تلاش‌شان را می‌کنند که هیبتی مهیب‌تر ازآنچه واقعا هست را به نمایش بگذارند. تا اینجای قصه همه‌چیز سر‌جایش است و مردم کوچه و بازار هیبت مهیب شاه را هرروز جلوی خودشان می‌بینند اما وقتی این مهیب‌سازی نتیجه عکس می‌دهد که آن هیبت با خواری روی زمین بیفتد.
قاب روبه‌رو را میشل ستبون، عکاس فرانسوی از روزهای انقلاب اسلامی ایران برداشته است. شاهی که پرهیبت‌تر از جثه عادی شاه است و حالا به زمین افتاده و ویرانه‌ای که در پس‌زمینه از خودش به‌جا گذاشته و مادر و پسری که ایستاده‌اند و به شاه مخلوع نگاه می‌کنند.