همیشه یک چماق
امید مهدینژاد - ارتش، از یکطرف مردمی بود و از طرف دیگر شاهنشاهی. مردمی بود چون بدنه ارتش را همین مردم و اتفاقا طبقات محروم آن شکل داده بودند و شاهنشاهی بود چون موظف به حفظ کیان نظام شاهنشاهی بود و به همین دلیل حقوق میگرفت. مردم، این موقعیت دوگانه را درک میکردند و در برخورد با ارتشیها منصف بودند. مردم این موقعیت را درک میکردند و حساب گاردیها را از ارتشیها جدا میکردند؛ هرچند در برخورد با گاردیها هم جانب انصاف را داشتند.
دستهای از معترضان به سمت سربازان صفبسته حرکت میکردند. یکی از سربازان تیری هوایی شلیک میکرد و دسته در حالیکه عقب میرفت، میگفت: پول نفتمونه، یکی یکی درکن. دسته، بار دیگر به سمت سربازان حرکت میکرد. یکی از سربازان سلاحش را روی رگبار تنظیم میکرد و هوایی میزد. دسته عقب میرفت و میگفت: پول گازمونه، رگباری در کن.
و در نهایت، دسته دوباره به سمت سربازان میرفت و اینبار میخواند: جون ممد دماغ یکی دیگه در کن و فرارکنان پراکنده میشد:
«پول نفتمونه یکی یکی درکن / پول گازمونه رگباری در کن / جون ممد دماغ یکی دیگه در کن»
فقط همافران
همافران، افسران و درجهداران نیروی هوایی اولین اعضا از نیروهای مسلح بودند که به انقلاب مردم پیوستند. بیعت جمعی از افسران نیروی هوایی با امامخمینی در روز 19بهمن57 نقطه اوج این همراهی با انقلاب بود. عکسی که از این دیدار در روزنامه کیهان منتشر شد، کمک بسیاری به تزلزل ارتشیان در حمایت از رژیم شاه کرد. مردم قدرشناسیشان از نیروی هوایی و گلهشان از سایر نیروها را اینچنین ابراز کردند:
«ای نیروی زمینی / بیرگ سیبزمینی
ای نیروی هوایی / تو نور چشم مایی»
و البته اینچنین:
«این است شعار دختران: شوهر فقط همافران!»
ناهمدردی
بهظاهر همه با هم بودند. با یک هدف مشترک که «سرنگونی رژیم شاه» بود. همه در اینکه میخواهند چه چیز نباشد با هم متفق بودند اما وقتی پای این پرسش به میان میآمد که «حالا چه چیز باشد؟» راهها از هم جدا میشد. مردم «حکومت عدل اسلامی» میخواستند و بعضیها «جامعه بیطبقه بیخدا.» بعضیها میگویند وقتی روحانیون حاکم شدند، آن «بعضیها» را کنار زدند اما بررسیها نشان میدهد این خود مردم بودند که در همان بحبوحه، صفها را جدا میکردند و جدا میخواستند. مردم وقتی میدیدند گروهکیهای چپمشرب، در صف آنها جا خوش کردهاند، به خروش میآمدند و فریاد میزدند:
«درد ما درد تو نیست / برو گمشو کمونیست»
کدوم شاه؟
در زمستان57 کمتر کسی را میشد پیدا کرد که شاه را دوست داشته باشد و بسیار کمتر کسی را که دوست داشتنش را ابراز کند. در زمستان57 کسی پیدا شده بود که شاید تمام مردم ایران آرزوی جاوید بودنش را میکردند. آن هم نه همینطور ساده و الکی. مردم میخواستند همه بفهمند «خمینی» را به جای «شاه» نشاندهاند و دیگر در هیچجای قلبشان جایی برای شاه باقی نمانده است.
دستهای جمع میشد و شروع به شعار دادن میکرد: «جاوید شاه». خوب که میگرفت، ناگهان یکی از میان جمع میپرسید: «کدوم شاه» و از جمعیت صدایی کوبنده برمیخاست: «شاه نجف، خمینی.»
«جاوید شاه / کدوم شاه / شاه نجف خمینی»
تیتر خبرها