هنرمند مملکت را نزنید

3 اسفند زادروز سیاوش طهمورث است

هنرمند مملکت را نزنید


سیاوش طهمورث که امروز 76ساله می‌شود،باوجود بازی در نقش‌های مختلف، بیشتر با ایفای نقش‌های منفی و شخصیت‌های پرشروشور قدرتمند شناخته می‌شود. آن حالت صورت و فرم بینی و سبیل همیشگی و صدای پرطنین خش‌دار، پرسونای شخصیت نمایشی او را شکل می‌دهد و طهمورث هم بااستعداد ذاتی و تجربه‌های فراوان کار صحنه، به‌خوبی آن را در ارائه نقش‌ها با بهترین و تأثیرگذارترین شکل ممکن به کار می‌گیرد.
ویژگی متفاوت طهمورث نسبت به بسیاری از بازیگران نقش‌های منفی این است که بدذات‌ترین شخصیت‌ها را هم به شیرین‌ترین شکل بازی می‌کند. این حتما از وجود باصفای خود این هنرمند سرچشمه می‌گیرد. برای شناخت بیشتر طهمورث و فارغ از دنیای بازیگری و نقش‌های منفی و خاکستری و مثبت، باید پای صحبت‌ها و خاطراتش نشست. او در مستند «رخ» خاطره جالبی از دوران مدرسه‌اش تعریف می‌کند: «یادم هست به ما گفتند یک‌انشا بنویسید. من هرچه فکر می‌کردم چه بنویسم، اصلا چیزی به نظرم نمی‌رسید. گفتم خدایا چه‌کار کنم، چه‌کار نکنم و همین‌طور که داشتم خودکارم را روی کاغذ حرکت می‌دادم، ناگهان معلمم گفت طهمورث بیا انشایت را بخوان! من هم رفتم و جلوی معلم ایستادم. کاغذ سفید را جلوی صورتم گرفتم و انشا را خواندم. به من نمره20 داد. برگشتم که سرجایم بنشینم، شاگرد بغل‌دستی‌ام گفت آقا اجازه! طهمورث چیزی ننوشته و از روی کاغذ سفید خواند. معلم هم گفت بیا ببینم. دفترم را دید و گفت راست می‌گویی، از روی کاغذ سفید خواند. من به معلم گفتم به نظرم این تشویق دارد. من طوری توانستم از روی کاغذ سفید انشا بخوانم که شما به من نمره20 دادید اما معلم من را تشویق که نکرد هیچ بلکه مداد را لای انگشتم گذاشت و این‌قدر فشار داد که احساس کردم جانم در می‌رود.»
یکی دیگر از خاطرات این بازیگر در برنامه خندوانه مطرح شد و وقتی رامبد جوان از او پرسید اهل دعوا هستید،گفت:«یک‌دفعه در خیابان کتکم زدند. قضیه مربوط به سال‌ها قبل است. همسرم در حال رانندگی بود و من هم‌روی صندلی کناری نشسته بودم.یک ماشینی خیلی به ماشین ما نزدیک شد و بعد هم چیزهایی گفت.من گفتم آقا برو عقب‌تر. می‌دانم خیلی اشتباه کردم اما از ماشین پیاده شدم و با مشت توی فک آقا کوبیدم، ولی چشمتان روز بد نبیند،چهار آقای دیگر از همان ماشین پیاده شدند و مرا زدند . جالب است یک عده از مردم هم از میان جمعیت داد می‌زدند بابا هنرمند مملکت را نزنید.»