دنیای تاریک و محدود

دنیای تاریک و محدود


 بچه‌ها کلاس درس ندارند و نمی‌توانند آموزش ببینند، این اما تنها محرومیت کوره، جایی که آنها زندگی می‌کنند، نیست. آنها حتی از کمترین امکانات هم بی‌بهره‌اند. اگر در محیط اطراف کوره راه بروید، جلوه‌های دیگری از زندگی آنها، خود را نشان می‌دهد.
شیر آب تنها وسط حیاط کوچک نشسته‌است. آب چکه چکه، تند و سریع از چشم‌های شیر آب می‌افتد درون حوض سیمانی کوچک. زنی لاغر، بدون ماسک، خم می‌شود و شیرآب را باز می‌کند.  آب با شدت بیشتری بیرون می‌آید. زن دستش را می‌برد زیر شیر آب؛ آب که به دستانش می‌خورد، می‌لرزد.
دستش را می‌کشد از زیر شیر آب و نفسش را رها می‌کند به دست‌ها تا گرم شود.  زن می‌گوید: «ما آب گرم نداریم، در سرما و گرمای زمستان باید با همین یک شیر آب سر کنیم.» تنها شیر آبی که برای 40خانواده‌ای است که در این کوره زندگی می‌کنند. درست رو به روی شیر آب، اتاق‌های کوچک آجری، نشسته‌اند کنار هم.
 جلوی همه اتاق‌ها با تکه‌های پارچه پاره و وصله خورده، پوشانده شده‌است. یک سگ لاغر، با پاهای استخوانی ایستاده‌است و نگاه می‌کند. استخوان‌های قفسه سینه سگ از زیر پوست سفیدش پیداست.. دختربچه کوچک، سه چهار ساله‌ای، پابرهنه می‌دود به دنبال سگ.   ده بیست متر دورتر از ردیف اتاق‌ها، یک اتاق سه در چهار، تنها افتاده‌است.
نزدیک‌تر که می‌شویم، بوی فاصلاب می‌آید. تنها سرویس بهداشتی خانواده‌ها، همین اتاق کوچک است. اتاقی که میزبان همیشگی‌اش، مگس‌ها هستند و هیچ شیر آبی در آنجا دیده نمی‌شود. اتاق حتی در هم ندارد. زن جوان هنوز دست‌هایش را می‌کشد به هم تا گرم شود. می‌گوید که با خودمان آب می‌آوریم. می‌گوید که چند باری بچه‌های کوچک‌تر درون چاه دستشویی افتاده‌اند.
 می‌گوید که خوب است که این سرویس بهداشتی دارند. لبخند تلخی می‌نشیند روی لب‌های باریک و خشک شده‌اش. زن می‌گوید که کوره آنها حمام ندارد.
 به خاطر همین همه خانواده‌ها آب داغ می‌کنند و در اتاق‌هایشان حمام می‌کنند. اتاق‌هایی که ده دوازده متر بیشتر نیست و خانواده‌ها در همین اتاق می‌خوابند و غذا می‌خورند و وسایل اندک‌شان را می‌چینند. در واقع دنیای آنها به این اتاق ده دوازده متری و تاریک محدود شده‌است.