جنایت فامیلی در نوروز
محمدتقی شعبانی قاضی دادگستری تهران
وقتی بازپرس جنایی باشی با همه جورپرونده قتلی سروکار داری که هر کدام از متهمان برای خودشان ماجراهایی دارند با انگیزههای مختلف. در ایام نوروز سال 98 کشیک قتل دادسرای جنایی تهران بودم که ساعت 2 بامداد سوم فروردین ماه زنگ تلفن کشیک قتل دادسرا به صدا در آمد. تازه خوابم برده بود که با صدای زنگ تلفن بیدار شدم. آن سوی خط یکی از ماموران پلیس بود که میگفت مردی در خانهای در یکی از محلههای جنوبی تهران به قتل رسیده است. دستورات اولیه را تلفنی دادم و بعد خودم راهی محل قتل شدم. وارد آپارتمانی در طبقه سوم شدیم. خانه زیاد بههم ریخته نبود و قفل در ورودی هم نشکسته بود . جسد مرد جوان گوشه اتاق افتاده و پتویی رویش قرار داشت. پتو را که کنار زدم ددم او براثر ضربههای چاقو مرده است. شواهد حکایت از وجود قاتلی آشنا داشت. از اهالی خانه تحقیق کردیم که معلوم شد، مقتول متادون مصرف میکرده و آن شب مهمان خانه خواهرش بوده است. خواهرش شب به مهمانی میرود و او تنها در خانه میماند. همانطور که در حال بررسی صحنه قتل بودیم تا ردی از قاتل پیدا کنیم، توجهم به لکههای خون روی در جلب شد. بعداز بازکردن آن راهی حیاط خلوت خانه میشدیم ، همین باعث شک من شد. لکههای خون نمیتوانست متعلق به مقتول باشد و به احتمال زیاد متعلق به قاتل بود.
بنابراین به پلیس جنایی ماموریت دادم تا از لکه خون اثربرداری کنند. خواهرزاده مقتول که در همان محله زندگی میکرد بعد از اطلاع از قتل داییاش به آنجا آمده بود. استرس و نگرانی در چهرهاش موج میزد. از او تحقیق کردم که مدعی شد نمیدانسته داییاش آن شب مهمان مادرش بوده است.
رفتارش طوری بود که نمیتوانستم قبول کنم بیگناه است چراکه ناراحت و گریان از مرگ داییاش نبود اما بقیه خانواده گریه میکردند و خواستار پیدا شدن قاتل بودند. آن جوان اولین مظنون بود اما چون مدارک محکمهپسند در ارتباط با وی نبود نمیشد او را بازداشت کرد اما رفتوآمدش را زیرنظر گرفتیم. تا اینکه نتیجه بررسیهای گروه خونی خانواده مقتول ومطابقت آن با لکه خون پیدا شده در محل قتل به دستم رسید. وقتی نتیجه را بررسی کردم متوجه شدم لکه خون با گروه خونی خواهرزاده مقتول مطابقت دارد. با دستور قضایی او بازداشت شد. اول منکر قتل بود اما وقتی پی برد هیچ راه فراری ندارد، ناچار اعتراف کرد و گفت؛ با داییاش اختلاف و کینه قدیمی داشته و آن شب به دلیل همین اختلافات با هم درگیر شدند و او را با ضربههای چاقو کشته بود.
در تعطیلات نوروز این پرونده ذهنم را درگیر کرده بود اما خوشحال بودم با پیگیری و توجه به یک نکته توانستم راز این جنایت را فاش کنم.