روایت ما و كرمیار و «مستوری»
ماجرای گفت و شنودهای ما و كرمیار درباره رمان هایش از «مستوری» آخرین اثری كه منتشر كرده شروع میشود. گفتیم كه كرمیار تجربه بودن دو طرف میز را دارد. وقتی با انتقاداتمان روبه رو میشود و نه ما میتوانیم او را راضی كنیم و نه او ما را، با خنده می گوید: «بنویسید «مستوری» كار بسیار ضعیفی است هم از نظر ساختار و هم محتوا و فرم ضعیف ترین كار كرمیار است. اصلا رانتی و رفاقتی چاپ شده. اینها خوب است؟» ما هم میخندیم كهای بابا ما كلا تجربه این طرف میز بودن را داریم، اما به نواخته شدن عادت داریم! البته همه اینها در قالب شوخی رد و بدل میشود، اما واقعیت این است ته حرفهای ما این طرف میز و كرمیار آن طرف میز رگههایی از مخالفت هم دیده میشود كه اساسا همین میتواند مصاحبه را جذاب كند!
از او میپرسیم، ایده مستوری از كجا آمد و كی نوشته شد؟ میگوید:« این رمان را سال 78 نوشتم ولی دو سال پیش بازنویسی كردم و با شرایط جدید جامعه تطبیق دادم تا چاپ شود. »محمدصادق علیزاده دبیر گروه فرهنگ و هنر میگوید: احتمالا آن موقع اجازه نشر پیدا نمیكرد كه كرمیار پاسخ میدهد: آن موقع من كارهایی كه مینوشتم تمایل به چاپشان نداشتم. یكسری حرفها هست كه آن زمان نمیشد بیان كرد. میگوییم «نامیرا» نامیرا را هم نمیشد آن زمان منتشر كرد كه كرمیار تایید میكند.
بعد جملاتی از یكی از منتقدان رمان نقل میكنیم: یكی میگفت مستوری محصول همین سالهاست و به سفارش جایی نوشته شده است. كرمیار این موضوع را رد میكند و میگوید: «نه من این رمان را نوشتم گذاشتم كنار. هیچ جا ندادم. چند كار چاپ نشده دیگر هم دارم و اصراری هم به چاپ نیست.»
او ادامه میدهد: آقای حسنی رئیس انتشارات جمكران كه قبلا مدیرعامل بنیاد ادبیات داستانی بود از من كاری خواستند برای چاپ و من هم «مستوری» را به ایشان دادم. چون مربوط به شهید زینالدین است كه در قم علاقهمند زیاد دارد.
بعد علیزاده سوالی را خیلی صریح مطرح میكند و میگوید: مجموعه كارهایتان از سال 88 به بعد رو به افول بوده است. «درد» در حد «دشتهای سوزان» و «نامیرا » نیست. «مستوری» از «درد» هم پایینتر بود. این را قبول دارید و میپذیرید؟ كرمیار اما نمیپذیرد و میگوید: «پایین تر بوده از چه نظر؟ ساختار؟ زبان؟ محتوا؟» كه علیزاده اینطور پاسخش را میدهد: مثلا در «دشتهای سوزان» روایت، تاریخ، فضا، قصه، شخصیتپردازی و ... آدم را درگیر میكند و كنار هم درست چیده شده است.
اما الان قصه تان یك طوری است كه هر چند ما به ازای بیرونی هم دارد اما به قول معروف درنیامده است. كرمیار به نكته مهمی اشاره كرده و میگوید: «ماجرای رمانهایی مثل دشتهای سوزان در بستر تاریخی رخ میدهد كه شما از آن چیزی در ذهن ندارید، یعنی برایتان ما به ازای بیرونی ندارد و راحت میپذیریدش، اما رمانی كه فضای معاصر را روایت میكند، ماجرای دیگری دارد.»
او البته نكته مهم دیگری را هم بیان میكند كه درد مطبوعات امروز ما در بخش كتاب است. او میگوید: «رمانها را باید نقد كنند و نقد جدی بنویسند - نقد بر پایه تئوری علمی - نمیشود همینطوری حرف زد.» ما هم بحث را ادامه میدهیم و میرسیم به جملههایی كه اول متن خواندید. با این حال هم كرمیار حق دارد، هم ما. اگر نقد در جامعه ما سر و شكل كامل تری داشت، میشد خیلی بهتر و دقیقتر حرف زد، اما حالا...
از او میپرسیم، ایده مستوری از كجا آمد و كی نوشته شد؟ میگوید:« این رمان را سال 78 نوشتم ولی دو سال پیش بازنویسی كردم و با شرایط جدید جامعه تطبیق دادم تا چاپ شود. »محمدصادق علیزاده دبیر گروه فرهنگ و هنر میگوید: احتمالا آن موقع اجازه نشر پیدا نمیكرد كه كرمیار پاسخ میدهد: آن موقع من كارهایی كه مینوشتم تمایل به چاپشان نداشتم. یكسری حرفها هست كه آن زمان نمیشد بیان كرد. میگوییم «نامیرا» نامیرا را هم نمیشد آن زمان منتشر كرد كه كرمیار تایید میكند.
بعد جملاتی از یكی از منتقدان رمان نقل میكنیم: یكی میگفت مستوری محصول همین سالهاست و به سفارش جایی نوشته شده است. كرمیار این موضوع را رد میكند و میگوید: «نه من این رمان را نوشتم گذاشتم كنار. هیچ جا ندادم. چند كار چاپ نشده دیگر هم دارم و اصراری هم به چاپ نیست.»
او ادامه میدهد: آقای حسنی رئیس انتشارات جمكران كه قبلا مدیرعامل بنیاد ادبیات داستانی بود از من كاری خواستند برای چاپ و من هم «مستوری» را به ایشان دادم. چون مربوط به شهید زینالدین است كه در قم علاقهمند زیاد دارد.
بعد علیزاده سوالی را خیلی صریح مطرح میكند و میگوید: مجموعه كارهایتان از سال 88 به بعد رو به افول بوده است. «درد» در حد «دشتهای سوزان» و «نامیرا » نیست. «مستوری» از «درد» هم پایینتر بود. این را قبول دارید و میپذیرید؟ كرمیار اما نمیپذیرد و میگوید: «پایین تر بوده از چه نظر؟ ساختار؟ زبان؟ محتوا؟» كه علیزاده اینطور پاسخش را میدهد: مثلا در «دشتهای سوزان» روایت، تاریخ، فضا، قصه، شخصیتپردازی و ... آدم را درگیر میكند و كنار هم درست چیده شده است.
اما الان قصه تان یك طوری است كه هر چند ما به ازای بیرونی هم دارد اما به قول معروف درنیامده است. كرمیار به نكته مهمی اشاره كرده و میگوید: «ماجرای رمانهایی مثل دشتهای سوزان در بستر تاریخی رخ میدهد كه شما از آن چیزی در ذهن ندارید، یعنی برایتان ما به ازای بیرونی ندارد و راحت میپذیریدش، اما رمانی كه فضای معاصر را روایت میكند، ماجرای دیگری دارد.»
او البته نكته مهم دیگری را هم بیان میكند كه درد مطبوعات امروز ما در بخش كتاب است. او میگوید: «رمانها را باید نقد كنند و نقد جدی بنویسند - نقد بر پایه تئوری علمی - نمیشود همینطوری حرف زد.» ما هم بحث را ادامه میدهیم و میرسیم به جملههایی كه اول متن خواندید. با این حال هم كرمیار حق دارد، هم ما. اگر نقد در جامعه ما سر و شكل كامل تری داشت، میشد خیلی بهتر و دقیقتر حرف زد، اما حالا...