اگر یک زنبیل صورتی  پیدا کردید، مال ماست

اگر یک زنبیل صورتی پیدا کردید، مال ماست

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

    صدای پیامک می‌آید. باعجله گوشی را نگاه می‌کنم. بانک است. گفته قوانین چک در سال ۱۴۰۰ تغییر خواهد کرد، حواست باشد! با خودم فکر می‌کنم اصلا قوانین چک در سال‌های قبل چه بود که امسال بخواهد تغییر کند. در همین افکارم که وزارت بهداشت پیامک می‌دهد حواست به کرونا باشد، ماسک بزن، بیرون نرو و چند جور توصیه ایمنی دیگر. ماسکم را از زیر چانه می‌دهم روی دماغم. این‌طوری به وزارت بهداشت و اپراتوری که این پیام را برای من نوشته، می‌گویم ممنون که حواست به من هست. آخر این پیامک‌ها از سامانه ارسال می‌شوند و سامانه هم که احساس و شعور سرش نمی‌شود که اگر جواب این پیامک را بدهم و از توجه‌شان تشکر کنم به گوش نویسنده پیامک برساند، در این‌جور مواقع باید طور دیگری تشکر کرد و در این لحظه تصمیم گرفتم با زدن ماسکم آن را نشان دهم.
گوشی را در جیبم می‌گذارم و در خیالات خودم غرق می‌شوم که ناگهان با ویبره و صدای بلندش نیم متر به هوا می‌پرم. گوشی را از جیبم بیرون می‌آورم. قالیشویی چند محله آن‌طرف‌ترمان است. در پیامی طولانی به من اطمینان داده فرش‌هایمان را لول می‌برد و درست می‌شوید و لول می‌آورد و در آخر هم تأکید کرده که قالیشویی‌شان شعبه دیگری ندارد. خیالم راحت می‌شود که این قالیشویی شعبه دیگری ندارد و به این فکر می‌کنم که صاحبان این‌جور کسب‌وکارها پیش خودشان چه فکری می‌کنند که تبلیغ‌شان را می‌دهند به سامانه‌های پیامکی؟! مثلا فکر می‌کنند مردی وقتی پیامک قالیشویی را وسط کار و مشغله روزانه‌اش می‌بیند، فوری از اداره مرخصی ساعتی می‌گیرد و به خانه می‌آید و خطاب به همسرش می‌گوید: «خانم زود باش! زود باش فرش‌ها رو جمع کن بدیم قالیشویی فلان...»
خلاصه اینها را نگفتم که از این اوضاع پرهیاهو شکوه کنم. گفتند این روزنامه چند صد نسخه‌اش در کشور پخش می‌شود. خواستم از این تریبون استفاده کنم و بگویم اگر یک زنبیل پلاستیکی صورتی پر از میوه و سبزی پیدا کردید، مال ماست. دیروز وسط این‌همه هیاهوی تبلیغاتی گذاشتمش جلوی در که قفل در را باز کنم و بعدش دیگر یادم رفت و در کوچه ماند و امروز صبح خبری از آن نبود.