خاکستر و طلا و کرونا
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
«انشاءا... که این مرض وامونده هم با سال کهنه بره و سال جدید با سلامتی بیاد...» این یکی را هم گذاشتم کنار همه دعاهایی که مادربزرگم میکند. مادرها کلا همینطوریاند دیگر. شروع که میکنند به دعا کردن برای بچههایشان دیگر حد و مرز نمیشناسند. اگر بنا بود همه دعاهای مادرها و مادربزرگها در حق بچههایشان برآورده شود، الان دیگر در دنیا سنگ و
شنریزه و خاک باارزشترین عناصر ممکن
بودند.
فکر کن دنیا این شکلی بود همه جا همینطور زیر پا و روی کوه و از سر در و دیوار طلا آویزان بود. چون همه دعاهای مادرها و مادربزرگها برآورده شده بود و همه مردم جهان دست به خاک و سنگ و خاکستر که میزدند طلا میشد و اصلا دیگر خاک و سنگ معمولی در دنیا به چشم نمیآمد.
خلاصه به همان دلیلی که دعای «دست به خاک میزنی طلا بشه» هیچوقت برآورده نشده، این دعای مادربزرگم را هم نشنیده گرفتم. حالا شاید قدیمها واقعا اینطور بوده که سال که نو میشده و برفهای سر کوهها جایشان را به رودهای خروشان و شاخههای خشک جایشان را به شکوفههای رنگارنگ میدادند، همه بدیهای سال کهنه هم میرفتند و همه خوبیها با سال جدید
میآمدند.
امسال هم مثل همه سالها سبزیها آمدند و جای خشکیها را گرفتند و برف سر کوهها آب شدند اما خبری از رفتن این مرض وامانده و آمدن سلامتی نبود. شاید باید مادربزرگم را توجیه کنم که حالا دیگر مثل قدیم نیست که همه چیز دست طبیعت باشد. حالا دیگر ستادهای مختلف و ارگانهای گوناگونی داریم که برای سلامت و امنیت و خیلی چیزهای دیگر مردم تصمیم میگیرند.
باید برایش توضیح بدهم اینکه امسال دیگر پیک بعدی کرونا را نداشته باشیم دخلی به سال کهنه و سال نو ندارد، باید کسانی که در رأس این تصمیمگیریها هستند حساب و کتاب همه چیز را بکنند. حساب و کتاب همه چیز یعنی هم هوای سلامت مردم را داشته باشند و هم هوای جیب مردم را. باید بگویم مادربزرگم برای مسؤولان ستاد کرونا دعا کند. نه اینکه دست به خاک بزنند و
طلا شود. لااقل دعا کنند که از این به بعد هوای سلامت و جیب مردم را بیشتر داشته باشند.
شنریزه و خاک باارزشترین عناصر ممکن
بودند.
فکر کن دنیا این شکلی بود همه جا همینطور زیر پا و روی کوه و از سر در و دیوار طلا آویزان بود. چون همه دعاهای مادرها و مادربزرگها برآورده شده بود و همه مردم جهان دست به خاک و سنگ و خاکستر که میزدند طلا میشد و اصلا دیگر خاک و سنگ معمولی در دنیا به چشم نمیآمد.
خلاصه به همان دلیلی که دعای «دست به خاک میزنی طلا بشه» هیچوقت برآورده نشده، این دعای مادربزرگم را هم نشنیده گرفتم. حالا شاید قدیمها واقعا اینطور بوده که سال که نو میشده و برفهای سر کوهها جایشان را به رودهای خروشان و شاخههای خشک جایشان را به شکوفههای رنگارنگ میدادند، همه بدیهای سال کهنه هم میرفتند و همه خوبیها با سال جدید
میآمدند.
امسال هم مثل همه سالها سبزیها آمدند و جای خشکیها را گرفتند و برف سر کوهها آب شدند اما خبری از رفتن این مرض وامانده و آمدن سلامتی نبود. شاید باید مادربزرگم را توجیه کنم که حالا دیگر مثل قدیم نیست که همه چیز دست طبیعت باشد. حالا دیگر ستادهای مختلف و ارگانهای گوناگونی داریم که برای سلامت و امنیت و خیلی چیزهای دیگر مردم تصمیم میگیرند.
باید برایش توضیح بدهم اینکه امسال دیگر پیک بعدی کرونا را نداشته باشیم دخلی به سال کهنه و سال نو ندارد، باید کسانی که در رأس این تصمیمگیریها هستند حساب و کتاب همه چیز را بکنند. حساب و کتاب همه چیز یعنی هم هوای سلامت مردم را داشته باشند و هم هوای جیب مردم را. باید بگویم مادربزرگم برای مسؤولان ستاد کرونا دعا کند. نه اینکه دست به خاک بزنند و
طلا شود. لااقل دعا کنند که از این به بعد هوای سلامت و جیب مردم را بیشتر داشته باشند.