من دونده کور بیابان تاریک

من دونده کور بیابان تاریک

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

    خیلی گشتم دنبال این که با چه مثالی می‌توانم این قضیه را توضیح بدهم. آخرش رسیدم به این که موقعیت را برایتان با تشبیه به یک موقعیت دیگر که حتما تجربه‌اش کرده‌اید، شرح دهم. فکر کنید ساعت 4 یا 5 بعدازظهر یک روز زمستانی که هنوز خورشید وسط آسمان است، خوابیده‌اید. روزش خیلی خسته بودید و حالا طوری خوابیده‌اید که انگار از این دنیا و مافیها کنده شده‌اید. چشم‌هایتان را بعد از دو ساعت خواب عمیق باز می‌کنید. حالا ساعت 6 یا 7 غروب است و هوا کاملا تاریک شده یا رو به تاریکی است. اولین سوالاتی که ذهن‌تان را سوزن سوزن می‌کند این است که «من کی‌ام؟! اینجا کجاست؟!» بعد که چند دقیقه به این سوالات فکر کردید ذهن‌تان سراغ سوال‌های دیگری مثل «الان در قرن چندم هجری قمری زندگی می‌کنیم؟» و... می‌رود و یک بازه زمانی کوتاه یا طولانی (بسته به انعطاف ذهن) طول می‌کشد تا به خودمان بیاییم و یادمان بیاید همه‌اش دو ساعت بعد از ظهر خوابیده‌ایم. همه اینها را گفتم که توضیح بدهم من بیشتر اوقات زندگی‌ام در همان لحظه بیدار شدن در گرگ و میش بوده‌ام.
من همیشه در گرگ و میش بیابان بوده‌ام که نه می‌توانستم تشخیص بدهم صبح است یا شب و نه می‌توانستم جلوی پایم راه را از چاه تمییز بدهم. با این حال، همیشه در این بیابان با آسمان سرمه‌ای گرگ و میش دویده‌ام برای رسیدن به مقصدی که نمی‌دانستم کجاست. فقط می‌دانستم باید بدوم. وقت کم است. ماندن در این بیابان گاوگم برابر مرگ است. شاید در آن دوردست‌ها یک آبادی باشد. همیشه مثل کور در بیابان دویده‌ام.
حالا روز اول ماه مبارک رمضان است. این که در تقویم اسلامی تقسیم‌بندی یک سال به 12دوره است که ماه در پیدا و کامل و دوباره پنهان می‌شود، خیلی برای من معنی دارد. یک معنی‌اش این است که رمضان یک ماه است که می‌آید آن بیابان گاوگم را برای من گیج و گنگ روشن کند. ماهی که می‌تواند راه و چاه این بیابان را برایم مثل روز روشن کند و مسیر آبادی‌های دور دست را نشانم بدهد. من خیلی به این هلال نو دمیده امیدوارم.