جایگاه سردار جمشید
امید مهدینژاد طنزنویس
فرمانشاه سوم ـ چهارمین پادشاه سلسله قیصریان که به مدت 102 سال بر نواحی ماوراءالنهر پادشاهی کردند ـ پادشاهی سخاوتمند، گشادهدست، فراخپهن و اهل بریز و بپاش بود و وقتی حالش خوش بود اطرافیان را از نعمتهای فراوان بهرهمند میساخت. یکروز که فرمانشاه ناهار موردعلاقهاش را خورده بود و آروغش را زده بود و مستوفیانش نیز خراج نواحی مختلف را جمع کرده بودند و فیالجمله حالش خیلی خوش بود، سردارانش را فراخواند و گفت: ای سرداران، هرکس از شما از بیرون دیوار شهر تا هرکجا که یکنفس با اسبش تاخت کند، تاخت کند، آن مقدار زمین را که تاخت کرده است به او میبخشم. یکی از سرداران گفت: ای فرمانشاه، جملهتان را به فارسی سخت گفتید، اگر ممکن است به فارسی ساده نیز بگویید تا بفهمیم. فرمانشاه گفت: سوار اسب میشوید و یکنفس تاخت میکنید، تا هرجا که تاخت کردید تا آنجا را به شما میبخشم. سرداران بر اسب نشستند و هریک از یکطرف ساعتی تاخت کردند و ایستادند و فرمانشاه تا آنجا را به آنها بخشید. یکی از سرداران به نام سردار جمشید که به زمین علاقه بسیار داشت، با سرعت شروع به تاختن کرد و با شلاقهای مداوم اسبش را به تاختن بیشتر تحریک کرد و با آخرین سرعت ممکن تاخت و تاخت و تاخت، تا آنکه نزدیک غروب اسبش صیحهای بزد و به زمین افتاد و سردار جمشید ناگهان خود را گرسنه و تشنه و پیاده در وسط بیابانی بیآبوعلف یافت و با خود گفت: حال بدون اینکه توان برگشتن داشته باشم با این همه زمین چه کنم؟ وی با آخرین توان خود تکه چوبی پیدا کرد و در زمین فرو کرد و با خون خود رویش نوشت: تا اینجا تاختم، و با تلفن همراهش که در آن روزگار هنوز اختراع نشده بود و آنتن هم نداشت چندین عکس از منطقه گرفت و در گالری ذخیره نمود و جان به جانآفرین تسلیم کرد. چند روز بعد مأموران جسد وی را پیدا کردند و به پایتخت بردند و فرمانشاه برای وی مراسم باشکوهی گرفت و تا آنجا را که تاخته بود برای آقازادههای وی سند زد و دستور داد در محل وفاتش نیز یادمانی بسازند و آنجا را جایگاه سردار جمشید نامید. جایگاه سردار جمشید هماکنون میعادگاه عاشقان و زمینخواران ماوراءالنهر است.