انحصارطلبی یا خلأ کیفیت؟

چرا خانواده‌های هنرمندان و اشخاص مشهور غالبا از آثاری که درباره آن شخصیت ساخته می‌شود، ناراضی‌اند

انحصارطلبی یا خلأ کیفیت؟

 ماجرایی که بین خانواده زنده‌یاد استاد مهدی اخوان‌ثالث و خانه ‌موزه او به‌وجود آمده، برای اهالی فرهنگ و هنر تازگی ندارد. بسیار دیده شده که خانواده‌های هنرمندان یا اشخاص شناخته شده نسبت به آثاری که درباره آن شخصیت ساخته می‌شود رضایت چندانی ندارند. غالبا این خانواده‌ها معتقدند که آثار ساخته شده هیچ سنخیتی با شخصیتی که آنها با او زیسته‌اند، ندارد. این ماجرا مصادیق متفاوتی دارد که احتمالا شما که دارید این متن را می‌خوانید همین حالا تعدادی از این مصادیق را در ذهن مرور می‌کنید. با هم نگاهی به این مصادیق می‌اندازیم و رهیافت‌هایی به ریشه‌یابی این نارضایتی خواهیم داشت.
 اپیزود اول؛ سردیس‌های پرماجرا
اگر خاطرتان باشد، آبان‌ سال گذشته تصاویری منتشر شد مبنی بر این‌که برخی از مسؤولان شهرداری و البته شورای شهر با حضور در باغ هنر، سردیس تعدادی از هنرمندان کشورمان را در فضای مقابل خانه هنرمندان ایران نصب کرده‌اند. انتقادهای بسیاری به این سردیس‌ها صورت گرفت که مهم‌ترین آنها صحبت‌های احترام برومند، همسر زنده‌یاد داوود رشیدی بود. برومند که سردیس همسرش نیز در میان سردیس‌های نصب شده در باغ هنر وجود داشت، گفته بود: «درباره سردیس هنرمند خاصی صحبت نمی‌کنم ولی به‌طور کلی برخی از این سردیس‌ها به صاحبانشان شباهتی ندارند.» البته بسیاری معتقدند که سردیس داوود رشیدی از شبیه‌ترین سردیس‌ها به صاحبش در میان آثار نصب شده در باغ هنر بوده است؛ مثلا سردیس علی نصیریان از آنهایی بود که نسبت به سردیس داوود رشیدی بسیار دورتر از شخصیت صاحبش بود و صدای خود نصیریان را نیز درآورد.
 اپیزود دوم؛ مخالفی که حرفش را خورد
سال 92 و در پی اکران فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا، مریم کاظم‌زاده، همسر شهید اصغر وصالی گفت‌وگویی انجام داد و در آن انتقادهایی به چهره شهید وصالی در فیلم حاتمی‌کیا وارد کرد. به گفته کاظم‌زاده، خیلی‌ها در آن دوره به او می‌گفتند اعتراض خودت را نسبت به تصویری که حاتمی‌کیا ارائه کرده، اعلام کن. اما او پیش خود فکر کرده: «بعد از 30 سال یکی اسم شهید وصالی را مطرح کرده، آیا درست است که حالا که بعد از این همه سال کسی به او پرداخته، من بهانه‌گیری کنم؟»
کاظم‌زاده گفته بود: «خدا می‌داند تنها به این دليل که جلوی اثری از یک هنرمند را نگرفته باشم اعتراض نکردم.» او این رویه را بعدها هم ادامه داد و در نهایت نامه‌ای در حمایت از فیلم «چ» و کارگردانش منتشر کرد!
 اپیزود سوم؛ سهم‌خواهی از خانه سیمین و جلال
کار مرمت و بازسازی خانه دو نویسنده بزرگ معاصر؛ جلال آل‌احمد و سیمین دانشور پس از چند سال کار مداوم اوایل سال 97 به پایان رسید و مراسم افتتاح آن به‌عنوان «خانه موزه سیمین و جلال» نیز در اردیبهشت 97 برگزار شد. اما محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال که از مدت‌ها پیش دنبال کار این خانه‌-موزه بود بعد از افتتاح آن نیز کماکان نقدهایی به روند پروژه و اقدامات مسؤولان داشت. او گفته بود: «متأسفانه در شرایط فعلی به علت فراگیر شدن حضور دولت و دولتی‌شدن امور در اشکال و قالب‌های مختلف و همین‌طور به‌علت ضعف نهادهای مردمی، عملا تنها مرده ریگ مادی بازمانده از این دو نویسنده، به صورت انحصاری به دست نهادهای دولتی و شبه‌دولتی مثل شهرداری افتاده و نقش مردم در تأسیس و راه‌اندازی آن نادیده گرفته شده است.» دانایی پیشنهاد داده بود که شهرداری تهران حضور و مسؤولیت خودش در این پروژه کوچک را در همین حد زیربناسازی محدود بداند و به فکر تصدیگری مستقیم در دوره بهره‌برداری نباشد.
 اپیزود چهارم؛ کدام آوینی؟
احتمالا آخرین نمونه از اعتراض‌های خانواده یک شخصیت شناخته شده به یک اثر هنری که مربوط به آن شخصیت است، برمی‌گردد به مستند «آقامرتضی» که یک ماه پیش در سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی از تلویزیون پخش شد. در پی پخش این مستند مریم امینی، همسر شهید آوینی، از فرستادن نامه برای معاون سیما و گفت‌وگوی تلفنی با مدیر شبکه سه برای ابراز مخالفت با پخش این مستند خبر داد. امینی گفته بود: «در جای‌جای فیلم‌شان از تصویر و کلام بنده و دیگر اعضای خانواده که به برنامه‌ها و فیلم‌های دیگری تعلق دارد، استفاده کرده‌اند. حتی حریم شخصی‌ترین لحظات زندگی‌ام در بهشت‌زهرا را نگه نمی‌دارند و در تلویزیون نمایش‌اش می‌دهند. از نظرشان، نمایش «بی‌سانسور» زندگی شهید آوینی، یعنی ساختن یک کاریکاتور بی‌وجود عاشق‌پیشه سیگاری مثلا روشنفکر که هزاران‌ هزار نمونه‌اش در همه‌جا پیدا می‌شود. تصویری مشابه زنان بدکاره فیلمفارسی که قرار است با وقوع انقلاب آب توبه سرشان بریزند تا پاک شوند. هرچه بدکاره‌تر جذاب‌تر، توبه‌اش مقبول‌تر و فروش فیلم بیشتر.»
 سکانس پایانی؛ واقعا چرا؟
نارضایتی و اعتراض خانواده‌ها به شیوه ارائه تصویری از یک شخصیت شناخته شده در جامعه می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد. اولین علت آن خلأ کیفیت در اثر ساخته شده براساس زندگی آن فرد مشهور است. خانواده‌ها احساس می‌کنند اتفاقی که در یادبود عزیزشان افتاده - اعم از تاسیس خانه‌موزه یا ساخت مستندی درباره‌اش - غالبا نتوانسته آن‌گونه که باید او را به تصویر بکشد و جلوه‌های شخصیت او را به نمایش بگذارد.
علت دیگر خاصیتی است که می‌توان آن را انحصارطلبی در قرائت نامید. خانواده یک شهید یا یک هنرمند، از آنجا که با او زندگی کرده‌اند و حالات او را در شرایط مختلف دیده‌اند، تصویر مشخصی از او دارند که این تصویر لزوما نباید با تصویری که جامعه از هنرمند یا شهید دارد، یکسان باشد. در نتیجه زمانی که اثری برای آن شخصیت ساخته می‌شود، می‌تواند مبتنی بر شناختی که خانواده فرد از او دارند، نباشد. این تغییر قرائت‌ها غالبا با اعتراض خانواده شخصیت شناخته شده مواجه می‌شود، در حالی که فردی که به‌هر دلیلی در تاریخ یک کشور در بستر اجتماع شناخته یا شناسانده می‌شود، دیگر در انحصار پدر، مادر یا همسرش نیست که دیگران نیز تنها از دریچه بستگان درجه اول به او بنگرند.
مورد بعدی، بیشتر از سوی تولیدکنندگان آثار رقم می‌خورد نه خانواده‌ها. گاه دیده شده که تولیدکنندگان یک اثر به‌منظور تولید آن، به منابع سهل‌الوصول‌تر بسنده می‌کنند و تمایلی ندارند که تمام جوانب شخصیت او را به مراجعه به همه منابع موجود برای تحقیق کندوکاو کنند. البته این ایراد گاه به خانواده‌ها نیز وارد است که با عدم همکاری درست، دست جست‌وجوکنندگان و علاقه‌مندان را از برخی منابع کوتاه می‌کنند.
   
البته موضوعی که به آن اشاره شد مثال‌های نقض و البته دلچسبی نیز دارد. از‌جمله بازی شهاب حسینی در نقش شهید بابایی در سریال شوق پرواز که حسینی به‌دليل بازی در آن موفق به دریافت تندیس بهترین بازیگر از جشنواره فیلم مقاومت شد و این جایزه را به فرزندان شهید اهدا کرد. در پی این اقدام فرزندان شهید بابایی نیز با ارسال پیامی از شهاب حسینی تقدیر کردند.