ویدیوها را پشت فرمان ضبط می‌کنم

جواد خواجوی می‌گوید برنامه‌ریزی عجیب و غریبی برای رشد اینستاگرامش نداشته و صرفا کاری را که علاقه داشته، انجام داده است

ویدیوها را پشت فرمان ضبط می‌کنم

جواد خواجوی بازیگر و بنیانگذار مکتب «دیشدیری ‌دیرین ماشالا» که در اینستاگرام 5/3میلیون دنبال‌کننده دارد

اولین پولی که از راه تبلیغات اینستاگرامی به حسابم آمد، حسابی شگفت‌زده‌ام کرده بود. یک جور شگفت‌زدگی که از سر خوشحالی نبود. من اصلا توقع نداشتم که می‌شود از این راه درآمد داشت. برنامه‌اش را هم نداشتم. از طرفی زندگی‌ام هم آن سال‌ها طوری پیش می‌رفت که پول در آن خیلی پررنگ نبود. به کارهای هنری خودم مشغول بودم و گذران زندگی‌ام با چرخ ماشین می‌چرخید. با ماشین کار می‌کردم اما همیشه خودم را متعلق به بازیگری و تئاتر می‌دانستم و مطمئن بودم هیچ‌وقت قرار نیست در زندگی‌ام کاری جز این داشته باشم.
 هنرجوی هنرستان بودم و مثل همه هنرجوهایی که در آن سن و سال و فضا هستند، شوری در سرم بود که من را به تلاش وا می‌داشت. تلاش در مسیری که هیچ‌وقت به شهرت و درآمد عجیب و غریب از آن فکر هم نمی‌کردم. برایم مهم بود همان کاری که به آن علاقه دارم را انجام بدهم و انجام می‌دادم. در همان دوران که دیپلم سینما گرفته بودم و از رشته تئاتر در دانشگاه انصراف داده بودم، فیلم کوتاه ساختم،‌ فیلم مستند ساختم، تئاترهای خیابانی زیادی را خودم نوشتم و خودم کارگردانی کردم و خودم بازی کردم و دلم با همین کارها خوش بود. به نظر خودم، همان کاری بود که باید. آن روزها خیلی روحیه‌ام تئاتری بود و حتی نمی‌توانستم فضای مجازی را تحمل کنم. این باعث می‌شد در مقابل تقاضای دوستانم برای عمومی کردن صفحه اینستاگرام، فقط لبخند بزنم و بگذرم.
قصه صفحه اینستاگرام من خیلی ساده‌تر از این است که فکرش را بکنید. اواخر سال96 این صفحه را راه انداختم که صفحه‌ای شخصی بود و گاهی از همین صداگذاری‌هایی که به نظر خودم جالب می‌آمد، می‌ساختم و به اشتراک می‌گذاشتم. البته آن موقع صفحه‌ام خصوصی بود و فقط 1000نفر از دوستان و آشنایانی که صفحه را دنبال می‌کردند، می‌توانستند آن محتواها را ببینند. ماجرای کلیپ‌های صداگذاری هم از خیلی پیش از راه‌اندازی صفحه اینستاگرام شروع شده بود. یک جورهایی برای من تمرین بازیگری بود. خیلی وقت‌ها با دوستان‌مان که جمع می‌شدیم تا فیلم ببینیم، صدای فیلم را قطع می‌کردم و جای کاراکترها حرف می‌زدم. بعدها به یک اپلیکیشن تلفن‌همراه برخوردم که با آن می‌شد صدای روی ویدئوهای کوتاه را برداشت و به جایش صدا گذاشت. بعد از راه‌اندازی صفحه اینستاگرام چند بار این کار را انجام دادم و در صفحه منتشر کردم. دوستانم که این ویدئوهای صداگذاری برایشان جالب بود، مدام می‌گفتند صفحه‌ات را از حالت خصوصی خارج کن که بتوانیم این ویدئوها را برای دیگران هم بفرستیم. در کشاکشی که با حال و هوای خودم داشتم به این نتیجه رسیدم که نمی‌شود کنج‌خانه ماند و فقط غر زد. بالاخره اگر کسی می‌تواند کاری را بکند باید انجام بدهد و تصمیم گرفتم صفحه را عمومی کنم. همین حالا هم دوستانی از اهالی هنر هستند که می‌گویند ما هم اگر بخواهیم می‌توانیم چنین کاری را بکنیم. جواب من همیشه این است انسانی که می‌تواند کاری بکند، اگر نکند به خودش ظلم کرده است. کم‌کم صفحه‌ای که عمومی شده‌بود مورد استقبال مخاطب قرار گرفت. همان موقع هم رویه صفحه فقط همین ویدئوهای صداگذاری شده نبود. راستش را بخواهید من اصلا به این چیزها فکر هم نمی‌کردم که الان استراتژی صفحه‌ام باید چه باشد و برای رشد و افزایش دنبال‌کننده چه کارهایی بکنم. کم‌کم اقبال مردم به ویدئوهای صداگذاری شده، خط ادامه فعالیت صفحه را مشخص کرد و رفته‌رفته بر لطف و استقبال مردم اضافه شد تا اینجا که حدود سه و نیم میلیون نفر به من و این صفحه که صاحب اصلی‌اش خودشان هستند،‌ لطف دارند و دنبال می‌کنند. من هیچ‌وقت برای رسیدن به سه و نیم میلیون دنبال‌کننده برنامه‌ریزی نکردم. فقط داشتم کار خودم را می‌کردم. روزهای اولی که صفحه عمومی شده بود، وقتی ویدئوها به 2000 بازدید می‌رسیدند، من و دوستانم جشن می‌گرفتیم. الان اصلا نمی‌توانم 2000 بازدید را ببینم! ویدئو را که به اشتراک می‌گذارم تا می‌آیم نگاه کنم، 10هزار بازدید را هم رد کرده است. البته همین حالا هم کار شگفت‌انگیزی برای تولید محتوا نمی‌کنم. خیلی‌ها فکر می‌کنند من تیم نویسنده و استودیو دارم ولی واقعیت این است خیلی از این ویدئوها را داخل ماشین، شیشه‌ها را می‌دهم بالا و ضبط می‌کنم و پشت چراغ قرمز بعدی کامنت می‌خوانم.
اما حالا که سه و نیم میلیون نفر این صفحه را دنبال می‌کنند وظیفه خودم را خیلی خطیرتر از گذشته می‌دانم. حالا دیگر خیلی حواسم هست هر محتوایی را منتشر نکنم. همیشه حواسم هست محتوایم طوری باشد که صفحه‌ام را خانواده‌ها بتوانند کنار هم ببینند. همیشه وقت تولید محتوا به برادر کوچک‌تر خودم فکر می‌کنم که قرار است آن را ببیند. خط قرمز من، خط قرمز خانواده است.  به نظر من حساب کسانی که با هنرشان تولید محتوا می‌کنند و روی بستر اینترنت قرار می‌دهند با کسانی که بی‌هیچ هنری فقط دنبال‌کننده دارند، جداست. کسانی که بدون هنر دنبال‌کننده زیادی دارند، در واقع مخاطب ندارند. مردم دوست دارند فقط از زندگی شخصی آنها سردربیاورند و اسم این را نمی‌شود گذاشت مخاطب. اما هر کسی که با هنر و تلاش خودش تولید محتوا می‌کند، فارغ از این که چه تعداد دنبال‌کننده داشته باشد، از نظر من کار ارزشمندی انجام می‌دهد و محترم است.