در ستایش  كم‌كم رفتن ...

یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده

در ستایش كم‌كم رفتن ...

اگر بچه ندارید، خدا بهتان بدهد اگر هم دارید حتما تجربه پارك بردنش را داشته اید و این حرفی را كه می‌خواهم بزنم تایید می‌كنید. این خصلت بچه‌هاست یا شاید هم خصلت بشر دوپاست كه چه؟ عرض می‌كنم. 
پارك كه می‌بریشان مهم نیست نصف روز بازی كرده باشند یا نیم ساعت. تا از بین لب‌هایت این جمله پرواز كند كه: خب دیگه بریم خونه ! یك بابا نه یا یك مامان نه! كشدار و معترض از بین لب‌هایشان پرواز می‌كند و به جنگ جمله تو می‌آید. بعد اگر بگویی همین كه گفتم؛ می‌گویند: دوتا تاب دیگه بخورم! سه تا سرسره دیگه بریم! یه ذره دیگه چرخ و فلك بازی كنم! و تو كوتاه می‌آیی. این‌كه بهشان فرصت بدهی و كوتاه بیایی از خودت عدول كرده‌ای، این‌كه سفت بگویی نه، یك شب قشنگ را برایشان خراب كرده‌ای.
 من خودم همیشه این جور وقت‌ها با یك كلمه معمولی این معضل را حل می‌كنم. من در اوج بازی بچه‌ها می‌گویم: خب بچه‌ها دیگه كم‌كم بریم ... همه بار این جمله روی همان كلمه «كم‌كم» است. اصلا با هر كه خواستید از هر كجا خواستید بروید كم‌كم بروید. كم‌كم رفتن خیلی آدم را اذیت نمی‌كند. كم‌كم رفتن به آدم قدرت تصمیم‌گیری می‌دهد و اجازه می‌دهد مثلا بچه‌ها بازی كردنشان را مدیریت كنند. فقط مرگ است كه كم‌كم ندارد و یكهویی است. رفتن بد است. كم‌كم رفتن قابل تحملش می‌كند. یك هو رفتن زیر پا را خالی می‌كند، دل را خالی می‌كند. زندگی‌ات را پوك می‌كند. بعد جای خالی عین جای خالی دندان درد می‌گیرد خونریزی می‌كند بی‌تابی می‌آورد و خلاصه پدر درآور است. همین كم‌كم رفتن را سعدی این‌گونه نوشته: ای‌كاروان آهسته ران كارام جانم می‌رود ...