من «نادیا»؛ عاشق حسین

عاشقی به روایت نادیا مفتونی همسر جانبازی كه حرفه‌اش هنر است

من «نادیا»؛ عاشق حسین

 عاشقی دوام می‌خواهد و گرنه همه می‌توانند به قولی صبح عاشق شوند و شب فارغ.عاشقی دوام می‌خواهد و گرنه می‌شود حرف همان روان‌شناسان كه آن را پدیده‌ای هورمونی می‌دانند كه با بالا و پایین رفتن عصاره‌هایی شیمیایی در بدن، ذهن را وارد فازی هیجانی می‌كند و هورمون‌ها كه میزان شدند، حال و هوای آدم دوباره برمی‌گردد سر جای اولش و عاشقی یا همان هیجان به پایان می‌رسد.
آدم‌های زیادی تا حالا با سبك و قرارهای جاودانه خود زده‌اند زیر میز طبابت و نسخه‌پیچی‌های همه آن روان‌شناسانی كه عشق را پدیده‌ای هورمونی می‌دانند.آدم‌های زیادی تا حالا نشان داده‌اند كه عشق از زمین شروع می‌شود و به آسمان می‌رسد.آدم‌های زیادی تا حالا نشان داده‌اند كه عشق درون آدمی را قوام می‌دهد و می‌شود موتور حركتی كه مسیرش رو به جلوست.دو تا از این آدم‌ها همین دور و بر ما زندگی می‌كنند و از همین هوایی نفس می‌كشند كه ما نفس می‌كشیم، در همین شهری زندگی می‌كنند كه ازدحام ماشین و آدم گاهی حالمان را بد می‌كند و می‌خواهیم هواری بزنیم و از آن فرار كنیم. اما این دو عاشق بیشتر از سی سال است كه همچون دو كبوتر كنار هم زندگی می‌كنند و به یكدیگر بال و پر می‌دهند.یكی از این كبوترها 70درصد از بال‌هایش را در جنگ از دست داده و حسین نوری نام دارد و جفتش نادیا مفتونی است كه عاشق حسین شده آن هم وقتی كه بخش زیادی از بدن حسین از كار افتاده بوده اما ذهنش و قلبش همچنان زیبا بوده و زیبا هست، زیبایی‌ها را می‌دیده و می‌بیند و آنها را در تابلوهای نقاشی‌اش بازتاب می‌دهد.

زاد روز حضرت زینب(س)، دلیلی شد برای تلفن كردن به نادیا مفتونی كه استاد دانشگاه است و كار پژوهشی انجام می‌دهد هم درباره هنر و هم درباره فلسفه. بیشتر از سی سال است با حسین نوری زندگی می‌كند و دو پسر دارد به‌نام‌های محمود و ابوالفضل و دو نوه؛ یاسین و حسین.وقتی از پسرهایش صحبت می‌كند، حس اشتیاق مادرانه را در صدایش می‌شنوم. از مردهای زندگیش با احترام یاد می‌كند. پنج مرد در زندگیش هستند، به گفته خودش پنج نوری.همسرش، دو پسرش و دو نوه‌اش.محمودش پسر كوچك‌تر است كه در مقطع دكترای هنر آماده می‌شود كه پایان‌نامه‌اش را بدهد و ازدواج كرده و دو بچه دارد و مادرش از او به اسم دكتر محمود یاد می‌كند.پسر بزرگش ابوالفضل است كه مادر با افتخار می‌گوید در دانشگاه معتبر ییل آمریكا در مقطع دكترای اقتصاد سیاسی مشغول تحصیل است و ازدواج نكرده.
نادیا مفتونی هیجان‌زده است و می‌گوید كه به تازگی در فیلمی كه شوهرش ساخته و پسرش دكتر محمود تهیه‌كننده آن است، بازی كرده و بخشی از تصویربرداری را هم خودش انجام داده است. فیلم «پرواز دست‌های من» نام دارد و درباره زندگی نادیا و حسین است.این فیلم قرار است بزدوی در جشنواره جیپور هند به نمایش درآید.مفتونی می‌گوید جشنواره برنامه‌های ویژه‌ای برای آقای نوری تدارك دیده و قرار است این زوج و پسرشان به عنوان مهمان در جشنواره حضور داشته باشند. از مفتونی می‌پرسم چه شد كه تصمیم گرفتید فیلم زندگی خودتان را بسازید؟ می‌گوید: سال‌هاست فیلمسازان زیادی سراغ آقای نوری می‌آیند تا زندگی ما را فیلم كنند اما آقای نوری معتقد بود اگر قرار باشد از زندگی ما كه برای خیلی‌ها جالب است و همیشه مورد توجه رسانه‌هاست فیلمی ساخته شود، آن فیلم را خودش خواهد ساخت و چنین هم شد و خودمان دست به كار شدیم و زندگیمان را فیلم كردیم تا آنهایی كه زندگی عاشقانه ما برایشان جالب است آن را روی پرده سینما ببینند. و...
حسین نوری به همسرش پیغام می‌دهد كه به‌من بگوید فیلم را ساخته تا ادای دین كرده باشد به همسرش كه این همه سال كنارش بوده، ادای احترام به عشق نادیا!

به مفتونی می‌گویم اوایل دهه 70 بود كه او و همسرش را درحیاط حوزه هنری دیدم؛ شوهر نشسته روی ویلچر و او با چادری رنگی در كنارش ایستاده با لبخندی بر لب.این تصویر از همان سال‌ها تا امروز مانده در ذهنم. می‌گوید: در سفرهای خارجی چادر رنگی به‌سر می‌كند اما در ایران یادش نمی‌آید چنین كرده باشد چون معمول نیست اما شاید آن روز چادر رنگی به‌سر داشته. مفتونی درباره خودش و خانواده‌اش به وضوح صحبت می‌كند اما وقتی صحبت از ما و دیگران می‌شود، ترجیح می‌دهد پاسخی كوتاه بدهد شاید به این دلیل كه نمی‌خواهد حكم صادر كرده یا قضاوت كند. 
وقتی به او می‌گویم زن‌ها عاشق به‌دنیا می‌آیند برای همین عشقشان دوام می‌آورد یا زن‌ها كه عاشق می‌شوند از هر مرز و مانعی عبور می‌كنند تا به معشوق برسند با شك و تردید جواب می‌دهد: اگر چنین است كه شما می‌گویید پس چرا امروز اگر مردشان سرفه‌ای كند او را ترك می‌كنند...؟ می‌گویم: شاید شرایط روزگار یا تربیت بد ما باعث شده تحمل دخترها و پسرانمان در برابر مشكلات كم شود؟ می‌گوید: درباره زندگی دیگران نظر نمی‌دهم اما درباره خودم می‌گویم، عاشق شدم، عاشقانه زندگی كردم، عاشقانه مادر شدم، عاشقانه بچه‌هایم را بزرگ كردم و عاشقانه همچنان در كنار همسرم زندگی می‌كنم، هر دو به هم كمك می‌كنیم كه پیشرفت كنیم و دریچه‌های زندگی را یكی یكی باز كنیم. از مال دنیا بهره زیادی نداشته و نداریم.ما الان هم حتی اتومبیل نداریم و با تاكسی رفت‌و‌آمد می‌كنیم اما آن‌قدر درونمان پر از عشق و محبت به یكدیگر است كه هیچ نداشته و مانعی نمی‌تواند خوب زندگی كردن را از ما بگیرد.

می‌گویم برای آقای نوری هم همسر هستید و هم پرستار، مقتدایتان حضرت زینب(س) است، حتما؟ می‌گوید: خانم حضرت زینب (س) آنقدر بزرگ است كه من نمی‌توانم درباره ایشان صحبت كنم، یكی از ارادتمندان ایشان هستم. افتخار این را داشتم كه چند سال قبل، تقریبا نیمه اول دهه هفتاد كه در مشهد سكونت داشتیم، سفری به سوریه و دمشق برویم، آن زمان تصویربرداری از حرم حضرت زینب(س) مثل سال‌های اخیر راحت نبود. من دوربینی زیر چادرم داشتم و از حرم و حال و احوال آنجا تصویربرداری كردم به ایران كه برگشتیم، تصاویر را تدوین كردیم و فیلم مستندی از حرم حضرت زینب(س) به تلویزیون مشهد دادیم كه چند بار پخش شد.

مفتونی می‌گوید: من و آقای نوری، عاشق و معشوقی هستیم كه از همه مرزهای متعارف عبور كردیم و در شرایطی كاملا خاص با هم زندگی می‌كنیم. ما ثابت كردیم نه پول نه جسم سالم نه خانه شیك و نه ماشین مدل بالا باعث خوشبختی نمی‌شود. خوشبختی در درون آدم‌هاست و زمانی زیباتر می‌شود كه جلوه بیرونی پیدا كرده و مردم آن را می‌بینند و از آن لذت می‌برند.