پناه لهستانیها به ایران به روایت شاهد عینی
داریوش اسدزاده هنرمند تلویزیون و تئاتر از کسانی است که از سالهای حضور آوارگان لهستانی در ایران خاطرات جالبی دارد:
سالها پیش و بعد از جنگ جهانی دوم بود که لهستانیها -که گرفتار جنگ شده بودند- مهاجرت کردند و به ایران آمدند. در آن زمان این کشور سختیهای زیادی کشید و خیلی از مردم خانوادهها و اقوامشان را از دست دادند، در کل هیچ کدامشان به خاطر تلخیهایی که پشت سرگذاشته بودند، حال و روز خوبی
نداشتند.
آن موقع گروهی از مردمی که جان سالم به در برده بودند به ایران آمدند. الان چیز زیادی از آنها در خاطرم نیست اما کم و بیش تمام این جریان را به یاد دارم. آنها در ایران ساکن شدند و مردم ما هم ابتدا با کنجکاوی و بعد مهماننوازی به استقبالشان
رفتند.
در کل آن روزها ایران کمک زیادی به آنها کرد. در خاطرم هست که بعد از ورود لهستانیها به کشور، آنها كمی بالاتر از اراضی و تپههای یوسفآباد، بر سر راه قدیم یوسفآباد به ونك ساكن شدند، جایی كه به آسیاب گاومیشی معروف بود. آن موقع آنجا یك بیابان برهوت بود كه در آن باغ بزرگی وجود داشت.
در واقع كسانی كه به اینجا آمدند، افرادی بودند كه در همان جنگ جهانی دوم مورد ظلم قرار گرفته و به ایران آمده بودند. بعد از سكونت آنها در آسیاب گاومیشی كه برخیها به آن آسیاب یوسفآباد هم میگویند، رسیدگیهای لازم هم اتفاق میافتاد و موارد مورد نیاز زندگی آنها تأمین میشد.
در آن زمان عده زیادی از مردم لهستان كشته شده بودند و آن تعداد كه به ایران آمده بودند، روحیه خوبی نداشتند؛ برخی زخمی بودند و عدهای هم داغدار. از كمكهای ایران نمیشود گذشت، آن موقع خود آمریكاییها هم در شرق تهران و جایی كه به دوشانتپه معروف بود ساكن بودند. به قول معروف مقر و كمپشان همان جا بود.
با این حال بعد از آمدن لهستانیها، آمریكاییها هم برخی از تجهیزاتشان را به همان آسیاب گاومیشی آوردند اما باز هم با یكدیگر فاصله داشتند و اینجا ایران بود كه به كمكشان میآمد. همه اینها برای خودش تاریخی است كه دربارهاش حرفها وجود دارد و بیان كاملش زمان زیادی را میطلبد.
خود من هم یادم است كه آن موقعها با شنیدن خبر آمدن لهستانیها به ایران به همراه بقیه بچهها با دوچرخه برای تماشای آنها به همان باغ و آسیاب میرفتیم. البته ما را راه نمیدادند و فقط اطراف آنجا گشت میزدیم و گاهی بچهها و خانوادههای لهستانی را كه همراه با هم به آن محوطه میآمدند
میدیدیم.
در آن زمان همانطور كه گفتم مردم و كشور ما هم سهمی در این كمكها داشتند، از پناه دادن به آنها گرفته تا تأمین آذوقه، پوشاك، لوازم زندگی و مواردی كه هر كدام اهمیت خود را داشتند.
به هر حال جنگ اتفاق تلخی بود كه در آن سالها گریبان لهستان را گرفته بود و در این جریانات تاریخی هركسی سهمی در كمك به آنها دارد.
سالها پیش و بعد از جنگ جهانی دوم بود که لهستانیها -که گرفتار جنگ شده بودند- مهاجرت کردند و به ایران آمدند. در آن زمان این کشور سختیهای زیادی کشید و خیلی از مردم خانوادهها و اقوامشان را از دست دادند، در کل هیچ کدامشان به خاطر تلخیهایی که پشت سرگذاشته بودند، حال و روز خوبی
نداشتند.
آن موقع گروهی از مردمی که جان سالم به در برده بودند به ایران آمدند. الان چیز زیادی از آنها در خاطرم نیست اما کم و بیش تمام این جریان را به یاد دارم. آنها در ایران ساکن شدند و مردم ما هم ابتدا با کنجکاوی و بعد مهماننوازی به استقبالشان
رفتند.
در کل آن روزها ایران کمک زیادی به آنها کرد. در خاطرم هست که بعد از ورود لهستانیها به کشور، آنها كمی بالاتر از اراضی و تپههای یوسفآباد، بر سر راه قدیم یوسفآباد به ونك ساكن شدند، جایی كه به آسیاب گاومیشی معروف بود. آن موقع آنجا یك بیابان برهوت بود كه در آن باغ بزرگی وجود داشت.
در واقع كسانی كه به اینجا آمدند، افرادی بودند كه در همان جنگ جهانی دوم مورد ظلم قرار گرفته و به ایران آمده بودند. بعد از سكونت آنها در آسیاب گاومیشی كه برخیها به آن آسیاب یوسفآباد هم میگویند، رسیدگیهای لازم هم اتفاق میافتاد و موارد مورد نیاز زندگی آنها تأمین میشد.
در آن زمان عده زیادی از مردم لهستان كشته شده بودند و آن تعداد كه به ایران آمده بودند، روحیه خوبی نداشتند؛ برخی زخمی بودند و عدهای هم داغدار. از كمكهای ایران نمیشود گذشت، آن موقع خود آمریكاییها هم در شرق تهران و جایی كه به دوشانتپه معروف بود ساكن بودند. به قول معروف مقر و كمپشان همان جا بود.
با این حال بعد از آمدن لهستانیها، آمریكاییها هم برخی از تجهیزاتشان را به همان آسیاب گاومیشی آوردند اما باز هم با یكدیگر فاصله داشتند و اینجا ایران بود كه به كمكشان میآمد. همه اینها برای خودش تاریخی است كه دربارهاش حرفها وجود دارد و بیان كاملش زمان زیادی را میطلبد.
خود من هم یادم است كه آن موقعها با شنیدن خبر آمدن لهستانیها به ایران به همراه بقیه بچهها با دوچرخه برای تماشای آنها به همان باغ و آسیاب میرفتیم. البته ما را راه نمیدادند و فقط اطراف آنجا گشت میزدیم و گاهی بچهها و خانوادههای لهستانی را كه همراه با هم به آن محوطه میآمدند
میدیدیم.
در آن زمان همانطور كه گفتم مردم و كشور ما هم سهمی در این كمكها داشتند، از پناه دادن به آنها گرفته تا تأمین آذوقه، پوشاك، لوازم زندگی و مواردی كه هر كدام اهمیت خود را داشتند.
به هر حال جنگ اتفاق تلخی بود كه در آن سالها گریبان لهستان را گرفته بود و در این جریانات تاریخی هركسی سهمی در كمك به آنها دارد.
تیتر خبرها