اسباب فیلمبینی به روایت عدهای...
الیوم در اندرونی همایونی جلوس كرده چای پولكی میل میفرمودیم كه دقالباب كردند،
اف اف را بر داشتیم، خشایار بود. یك كیسه بزرگ مشمایی خرید كرده بود. فرمودیم خیر باشد خرید بودهای؟
عارض شد: بلی.
فرمودیم: چه خریدی؟
عرض كرد: حالا نشانتان میدهم. بعد به اتاق خود رفته لباس منزل پوشیده مراجعت كردند. چای دوم را ریخته فرمودیم حال بگو ببینیم چه خریدی؟ لبخند فاتحانهای بر لب داشت كه از كاری كارستان محاكات میكرد. كیسه را به سان جعبه مارگیری وسط گذاشته اول یك شالگردن سه متری از آن بیرون آورد و به شكل شلختهای به دور گردن آویخت، من بعد ذلك یك عینك كائوچویی كت و كلفت و یوغور بر دیده زده و خودش را موش كرده و عارض شد: چطوره؟
گفتیم: حالا بقیه خریدهایت را ببینیم! یك چند پاكت سیگار و چند قوطی كبریت و چند بند چرمی و انگشتری به شكل اسكلت و یك شلوار گل و گشاد و یك جفت پوتین از آنها كه مرحوم چارلی چاپلین به پا داشت نیز ابتیاع كرده بود و دانهدانه نشان میداد و ذوق میكرد. بعد رخصت گرفته به اندرونی خود مراجعت كرده همه را پوشیده و به سر و كول خود آویزان كرده و برگشتند، فرمودیم این چه ریختی است؟ عارض شد: جشنواره نزدیكه دیگه! فرمودیم لاطائلات چرا میبافی، كدام جشنواره؟ عرض كرد: فیلم و تئاتر تصدقت گردم، گفتیم خب این چه ملابس است؟
عرض كرد: خب دیگه این تیپ رو میزنم میرم فیلم و تئاتر میبینم و بعد با دوستان در كافه مینشینیم سیگار میكشیم و در مورد این فیلمها حرف میزنیم و نقد مدرن میكنیم. فرمودیم: یعنی این تیپ را نزنی نمیشود در مورد فیلم حرف زد؟
عارض شد میشود، ولی هیچكس برای حرفهایت تره خرد نمیكند. قندان محتوی پولكی اصفهان كه از مس بود و ربع كیلویی هم وزنش بود برداشتیم پرتاب كردیم به كلهاش خورد عین سگ آقای پتیبل مینالید. عرض كرد، چرا میزنید؟ گفتوگو كنیم! فرمودیم از جلوی چشمم دور شو تا نزدیم قیمه قیمهات نكردیم. عجالتا از عمارت بیرونش انداختیم سردش بشود برمیگردد شما نگران نباشید.