خدا حواسش  به من هست

گفت‌وگو با مهدی شادمانی روزنامه‌نگاری كه راه مبارزه با بیماری را یاد گرفته است

خدا حواسش به من هست

دو سالی است كه مبتلا به سرطان شده. اما آن‌طور كه خودش پنجشنبه شب در تلویزیون گفت دوست ندارد نام این بیماری را تكرار كند. دلیل هم داشت، شاید ذكر نامش برخی از كسانی كه به این بیماری دچار هستند را ناراحت كند. 
مهدی شادمانی روزنامه‌نگار است، اما دو سالی است نه به واسطه حرفه‌اش كه به دلیل بیماری و نوع مواجهه‌اش با آن معروف و شده است. شادمانی زندگی را دوست دارد و تصمیم ندارد به بیماری ببازد، تا حالا هم پیروز بوده و بعد از این هم حتما برنده‌ است. شادمانی به نیرویی وصل است كه هم درد از اوست و هم درمان پس چرا باید تسلیم شود. خدایی كه مصلحت دیده و او را به بیماری سختی دچار كرده، می‌تواند تصمیم نهایی را بگیرد و او را پیروز كند. 
مهدی شادمانی چنان از زندگی سرشار است كه حتی تلخ‌ترین و دردآورترین مشكلات هم نمی‌تواند تمنای بودن را در او كمرنگ كند. شاید تا قبل از بیماری زندگی خیلی خوب با او تا كرده و آنقدر او را لبریز از همه مائده‌ها و محبت‌ها كرده كه او دوست ندارد این جام لبریز، تهی شود. خانواده‌ای كه در آن متولد شده، مهر پدر و مادرش، ایمانی كه مهدی را از همان كودكی به خدا وصل كرده، بعد عاشق شده و با عشق به معنای مطلق به سر خانه و زندگی خودش رفته و خدا به او دو فرزند دختر و پسر؛ آوا و آراد را داده و البته زمانی كه همه چیز رو به راه بوده با یكی از سخت‌ترین بیماری‌ها رو به رویش کرده خود شادمانی بر این باور است كه خدا او را مریض كرد تا یادش بیاید خدایی هست كه باید همیشه به یاد او بود و از او كمك و یاری خواست. شادمانی تعبیر زیبایی از عشق به همسرش؛ پانته‌آ دارد؛ بالاتر از دوست داشتن او چیزی روی زمین وجود ندارد. 
با شادمانی هم‌صحبت شدم تا برایم از عشق و امید بگوید و از زندگی وقتی تو را به چالش می‌كشد. شادمانی خستگی‌ناپذیر است و شاید بزرگ‌ترین برگ برنده‌اش همین است. در طول گفت‌وگو دو‌سه باری به او گفتم، خسته‌تان كردم و او گفت: نه، خسته نیستم، هر چی سوال دارید، بپرسید ! شادمانی این روزها روی پاهایش نمی‌تواند بایستد اما من باور دارم او به‌زودی همه ما را غافلگیر خواهد كرد و در توییتر خواهد نوشت: هی رفقا! من امروز دارم راه می‌روم! و روزی دیگر عكسی به اشتراك خواهد گذاشت كه نشان می‌دهد موها و ریش و سبیلش دوباره رنگ گرفته. آن روز ما از شدت خوشحالی بغض خواهیم كرد، اشك خواهیم ریخت، همچنان كه او این روزها از شدت این‌كه خدا چقدر دوستش دارد به او كمك می‌كند بغض می‌كند و اشك می‌ریزد. او خادم افتخاری امام مهربانی‌ها هم شده و همین شاید بهترین نشانه است كه روزهای خوبی در انتظار مهدی شادمانی است. 

از شادمانی می‌پرسم چگونه بی‌قراری و بی‌تابی در برابر بیماری را مدیریت كردید؟ می‌گوید: من مدیریتش نمی‌‌كنم كه. بیماری آمده و مثل ترمزی محكم جلوی همه چیز را گرفته است. اما بدون تعارف بگویم بیماری كه آمد خدا هم جلو آمد و همه چیز را تحت كنترل گرفت. از آن آدم‌هایی نیستم كه بین هزاران اتفاق خوبی كه می‌افتد، یكی دو تا بدی را پیدا كنم و روی آنها متمركز شوم. خدا حواسش به من هست و من این را كاملا درك می‌كنم. ما آدم‌ها چون كمال‌طلب هستیم معمولا كسانی را كه با مشكلات سخت رو‌به‌رو هستند یا زندگی‌های سخت‌تر از ما را دارند را نمی‌بینیم. این بیماری به من كمك كرد آدم‌‌هایی كه بیشتر از من زجر می‌كشند را ببینم. خدا را شكر من تا الان مشكل مالی برای درمان بیماریم نداشته‌ام و خدا همیشه كمك كرده اما چقدر آدم‌های بیماری هستند كه نمی‌توانند مخارج درمان را تامین كنند. خدا نكند كسی جای من باشد كه مرا درك كند اما من هم نمی‌توانم خوبی‌های خدا در حق خودم را نادیده بگیرم

با شادمانی درباره امید و یأس صحبت می‌كنم و این كه آدم‌ها گاهی دچار ناامیدی می‌شوند و به نظرم ناامیدی بدترین اتفاقی است كه می‌تواند آدمی را درگیر کند. 
شادمانی می‌گوید: آدم‌ها را باید در موقعیت‌هایی كه قرار می‌گیرند سنجید و نمی‌توان آنها را قضاوت كرد. من بنا به باورهای مذهبی‌ای که دارم، ناامیدی را قدرت شیطان می‌دانم و هرگز نمی‌توانم از رحمت خدا ناامید شوم. مگر امكان دارد خدایی كه ما را آفریده ما را به حال خود رها كند؟ مگر من، فرزندم را رها می‌كنم یا محبتم به او كم می‌شود كه خدا بنده و آفریده خود را نادیده بگیرد. من یکی از کسانی بودم که همشهری جوان را راه‌اندازی كردیم و 14 سال برایش زحمت كشیدم و هنوز هم نگران سرنوشت این مجله هستم بعد چطوری می‌شود خدا كه ما را از صفر و صد و بدون كمك كسی آفریده فراموش كند. چطوری می‌شود مثلا محبت خدا نسبت به من از محبت مادرم كمتر باشد، امكان ندارد. اصل قضیه این است خدایی كه آن بالاست ما را دوست دارد و هر كاری می‌كند به صلاح ماست. او آنقدر محاط بر همه چیز است كه امكان ندارد برای ما بد بخواهد. 

به شادمانی می‌گویم شاید گاهی ناامید می‌شویم چون خدا را به عنوان یك تفكر قبول داریم درصورتی كه خدا موتور محرك همه چیز است؟ 
این روزنامه‌نگار می‌گوید: خدا آن نیرویی است كه در بزنگاه‌های زندگی همه را بسیج می‌كند كه به تو كمك كنند. من همه اینها را دیده‌ام و نمی‌توانم از رحمت خدا ناامید شوم. به معاد ایمان دارم و از مرگ نمی‌ترسم اما از یك مدل مرگ هراس دارم و مدام به خدا می‌گویم همه جوره تسلیمم و مرگ را پذیرفته‌ام و می‌دانم به هرحال سراغمان می‌آید اما همیشه به خدا می‌گویم آن مدل مُردن را دوست ندارم. شاید اگر با آن مدل مرگ از این دنیا بروم كمی از خدا دلخور شوم اما هرگز از رحمت خدا ناامید نمی‌شوم. 
شادمانی در توییتر فعال است؛ روزانه‌هایش را می‌نویسد، از تلخی‌ها و شیرینی‌ها. خیلی‌ها برایش كامنت می‌گذارند و پست‌هایش را لایك می‌‌كنند. به او می‌گویم برخلاف برخی بیماران كه گاردشان را می‌بندند و اجازه نمی‌دهند مردم حتی به آنها ابراز محبت كنند شما خود را رها كرده‌ای و از انرژی مثبت دیگران بیشترین بهره را می‌برید. 
می‌گوید: به این قضیه از دو زاویه نگاه می‌كنم. درست متوجه شده‌اید كه دستانم برای دریافت محبت دیگران باز است. من این محبت‌ها را لطف و پیام خدا می‌دانم. فضای توییتر فضای خشنی است اما این خشونت را اصلا به من نشان نمی‌دهند. بیماری‌ام آنقدر همه را رقیق‌القلب كرده كه در مواجهه با توییت‌های من به ذات الهی‌شان كه سرشار از محبت است، برمی‌گردند. اما این نكته را هم یادآوری كنم كه فعالیتم در توییتر جلب محبت دیگران نیست؛ چون آنقدر خدا به من محبت دارد كه همه وجودم را پر كرده است. برخی از مشكلات را نمی‌توان به زبان آورد و درباره من خدا آنقدر رحمانیتش را كامل كرده كه مشكل، قبل این كه طاقتم تمام شود و آن را به زبان بیاورم حل شده است. مردم برایم دعا می‌كنند و در این شرایط احساس می‌كنم بیماری من سیم اتصالی شده بین آدم‌هایی كه برایم آرزوی سلامت می‌كنند و خداوند كه همه ما را آفریده است. این برقراری رابطه آدم‌ها با خدا برایم ارزشمند است. 

شادمانی سرشار از زندگی است و از گفت‌وگوی آدم‌ها با یكدیگر استقبال می‌كند. او در دو سالی كه درگیر بیماری بوده كتاب زیاد خوانده، فیلم زیاد دیده، موسیقی زیاد شنیده تا درونش را پر كند از همه خوبی‌‌ها. هر چند می‌گوید وقتی شیمی‌درمانی می‌شوم حال و روزم كاملا تغییر می‌كند، حوصله و تحمل برخی چیزها را ندارم. گاهی حتی صداها هم اذیتم می‌كند. اما الان چهار ماه است شیمی درمانی نشده‌ام و حالم آنقدر مساعد است كه هم ببینم و هم بشنوم و اذیت نشوم. تا دوره بعدی شیمی‌درمانی هم خدا بزرگ است. 
شادمانی پسری سه ساله دارد به نام آراد و دختری هشت ساله به نام آوا. در كنار فرزندان و همسرش با دلی سرشار از امید و عشق زندگی می‌كند. با او هم‌صحبت شدم چون بر این باورم این روزها برای ادامه حیات به ایمان و امید بیشتر از هر چیز دیگری نیاز داریم. زنده باشی و سلامت مهدی شادمانی مهربان !