امام، پدرم را نجات داد
ایشان تعریف میكند: پدرم به بیماری حصبه مبتلا شده بودند و من به عنوان پسر ارشد خانواده بسیار نگران بودم، زیرا در صورتی كه اتفاقی برای ایشان پیش میآمد، تمام مسؤولیتهای خانواده روی دوش من قرار میگرفت و باید هم درس میخواندم و هم امور خانواده را
اداره میكردم.
حضرت امام متوجه غیبت پدرم در مدرسه فیضیه میشوند و بلافاصله سراغ دكتر مدرسی كه بهترین پزشك قم بود، میروند. نیمههای شب بود كه در منزل ما را زدند. وقتی در را باز كردیم، دیدیم حضرت امام با دكتر مدرسی هستند. دكتر پدرم را معاینه كردند و دارو دادند و خوشبختانه ایشان درمان
شدند.
آمدن حضرت امام در آن وقت شب و لطفی كه به خانوادهام كردند، هرگز از
یادم نمیرود.
اداره میكردم.
حضرت امام متوجه غیبت پدرم در مدرسه فیضیه میشوند و بلافاصله سراغ دكتر مدرسی كه بهترین پزشك قم بود، میروند. نیمههای شب بود كه در منزل ما را زدند. وقتی در را باز كردیم، دیدیم حضرت امام با دكتر مدرسی هستند. دكتر پدرم را معاینه كردند و دارو دادند و خوشبختانه ایشان درمان
شدند.
آمدن حضرت امام در آن وقت شب و لطفی كه به خانوادهام كردند، هرگز از
یادم نمیرود.
تیتر خبرها