برای امام فقط یک اشاره کافی بود

آیت‌ا... رسولی محلاتی از اعضای قدیمی دفتر امام است که پس از رحلت ایشان، در دفتر مقام معظم رهبری نیز حضور دارد

برای امام فقط یک اشاره کافی بود

کسانی که سال‌ها با یک نفر همراه بودند و در خلوت‌ترین زمان‌ها با آنها بوده‌اند بهترین گزینه برای گفت‌وگو و پرسیدن نکات ناشنیده درباره بزرگان هستند. آیت‌ا... رسولی محلاتی یکی از همین افراد است که جزو حلقه اولیه افراد نزدیک به بیت امام به شمار می‌رود.

شما از چه مقطعی و چگونه با حضرت امام(ره) آشنا شدید؟
مرحوم پدرم و مرحوم امام (ره)، هر دو از شاگردان مرحوم آیت‌ا... حائری و از دوستان صمیمی و قدیمی یكدیگر بودند. من تا ۱۳، ۱۴ سالگی در محلات بودم و به مكتب می‌رفتم. در این سن بود كه به قم و نزد پدرم رفتم. ایام مصادف بود با اواخر سلطنت رضاشاه و قضیه كشف حجاب و آزار و اذیت مأموران به زنان و مردان. چادر از سر زن‌ها می‌كشیدند و كلاه بر سر مردها می‌گذاشتند. حوزه قم سر و سامان درستی نداشت و تعداد طلبه‌ها خیلی كم بود. به همین دلیل من برای پیدا كردن هم‌‌مباحثه‌ای دچار مشكل شدم تا وقتی كه حاج‌آقا مصطفی خمینی را پیدا كردم. ایشان تقریبا با اصرار امام، طلبگی را انتخاب كرده بود. از دیگر هم‌مباحثه‌ای‌های من، مرحوم آقای‌فاضل لنكرانی بود كه با ایشان مغنی را مباحثه می‌‌كردم. همیشه همراه ایشان و حاج‌آقا مصطفی در كنار رودخانه می‌رفتیم و توپ‌بازی می‌كردیم. هر دو خیلی زرنگ و فعال بودند. به این ترتیب از طریق حاج‌آقا مصطفی، از دوره نوجوانی به منزل امام رفت و آمد داشتم.
چه شد كه مرحوم ابوی به تهران آمدند و در امامزاده قاسم سكونت كردند؟ رابطه ایشان با حضرت امام به چه نحو ادامه پیدا كرد؟
حدود سال‌های ۳۰ یا ۳۱ بود كه اهالی امامزاده قاسم شمیران از مرحوم آیت‌ا... بروجردی خواستند عالمی را به آنجا اعزام كنند. مرحوم ابوی به امر ایشان به امامزاده قاسم آمدند و حدود 15 سال در آنجا اقامت داشتند. كار ایشان برگزاری نماز جماعت و رسیدگی به امور دینی مردم شمیران بود. حضرت امام تابستان‌ها كه حوزه تعطیل و هوای قم گرم بود، به امامزاده قاسم می‌آمدند و در آنجا منزلی اجاره می‌كردند تا افرادی كه از قم و تهران به دیدار ایشان می‌آیند، به‌زحمت نیفتند. می‌توانم بگویم كه مرحوم ابوی واقعا فدایی امام بودند و امام نیز فوق‌العاده به ایشان علاقه داشتند. مرحوم مادرم هم با مرحوم خانم امام دوستان صمیمی بودند.
ظاهرا پدرتان در كنار امام، برای آوردن آیت‌ا... بروجردی به قم فعالیت‌های زیادی داشتند.  
حوزه علمیه قم در اثر فشارهای رضاشاه و فقدان مرجعیت متمركز، قدرت و توانایی‌ای را كه شایسته یك حوزه قوی در ایجاد تحول در جامعه است، از دست داده بود. به همین دلیل حضرت امام و عده‌ای از فضلای حوزه از جمله پدرم، تلاش كردند مرحوم آیت‌ا... بروجردی را راضی كنند كه به قم بیایند. حضرت امام و پدرم نیاز چندانی به درس‌های ایشان نداشتند و هر دو سابقه تدریس چند ساله در حوزه داشتند، اما ضرورت داشت كه یك مرجعیت متمركز و قدرتمند اداره حوزه را به دست بگیرد. وقتی هم كه بالاخره پس از تلاش‌های فراوان توانستند ایشان را راضی كنند كه به قم بیایند، نهایت تلاش را برای تقویت درس ایشان كردند. پدرم از علاقه‌مندان جدی مرحوم آیت‌ا... بروجردی بودند و به منزل ایشان هم رفت و آمد داشتند.
چه شد كه بعدها رابطه حضرت امام و آیت‌ا... بروجردی به سردی گرایید؟
موضوع به بعضی از مسائل سیاسی مربوط می‌شود، از جمله حضرت امام توقع داشتند كه آیت‌ا... بروجردی در مورد اعدام سران فداییان اسلام واكنش قوی‌تری داشته باشند و برخی قضایای دیگر.
چگونه از دستگیری دوم و تبعید حضرت امام به تركیه مطلع شدید و چه كردید؟
فردای شبی كه امام را دستگیر كردند، یعنی در روز ۱۴ آبان سال ۴۳، طبق معمول عازم بیت‌ امام بودم كه در میانه راه یكی از دوستان را دیدم كه خبر دستگیری ایشان را به من داد و گفت بهتر است برگردم. من به خانه رفتم تا این‌كه حاج‌آقا مصطفی به منزل ما آمد. تصمیم داشت به منزل علما و مراجع برود و آنها را در جریان قرار بدهد. او در این زمینه فعالیت زیادی كرد و رژیم او را هم بازداشت كرد و پس از مدتی به این نتیجه رسید كه بودنش در ایران خطرناك است و لذا او را هم به تركیه تبعید كرد. من از این‌كه می‌دیدم امام از تنهایی درمی‌آیند، خوشحال بودم و در عین حال دوری از آن دو عزیز برایم بسیار سنگین و ناگوار بود.
بعد از تبعید حضرت امام و حاج‌آقا مصطفی، وضعیت بیت امام به چه شكل درآمد؟
تا چند روز جلوی در خانه مأمور گذاشته بودند و اجازه نمی‌داند كسی وارد خانه شود، به طوری كه من برای برداشتن وسایلم، ناچار شدم از روی پشت بام منزل همسایه وارد خانه بشوم! بعد از مدتی بیت دائر و رفت و آمدها شروع شدند. اداره بیت را هم وكیل حضرت امام، آقای آشیخ محمدصادق تهرانی به عهده داشت كه روزها می‌آمد و می‌نشست و افراد اگر كاری داشتند یا می‌خواستند وجوهات بپردازند، به ایشان مراجعه می‌كردند. بعد از ایشان آقای اسلامی تربتی اداره بیت را به عهده گرفت. بعد كه ایشان را دستگیر و تبعید كردند، مرحوم آقای اشراقی عهده‌دار این مسؤولیت شد كه انصافا بیت را بهتر از هر كس دیگری اداره می‌كرد. تمام تلاش رژیم این بود كه یاد و نام امام را از خاطر مردم ببرد و تمام تلاش ما هم این بود كه شهریه امام قطع نشود و موقعیت ایشان در حوزه علمیه قم از بین نرود. بعضی از تجار مثل حاج‌آقای یراقی، حاج‌آقا عباسی نوشادی و دیگران -كه شهامت و جرات بیشتری داشتند- وجوهات‌شان را مستقیما به دفتر می‌آوردند و می‌پرداختند. اما خود ما نهایت احتیاط را می‌كردیم كه اسامی پرداخت‌كنندگان وجوهات مخفی بماند كه برای آنها مشكلی پیش نیاید. از جمله خود من به بازار تهران مراجعه می‌كردم و از مرحوم آقای عسگراولادی وجوهات بازار را می‌گرفتم و رسید می‌دادم. بعد از مدتی آقای اشراقی را دستگیر و به همدان تبعید كردند. من به خمین رفتم و از مرحوم آقای پسندیده درخواست كردم كه به قم بیایند و اداره بیت را به عهده بگیرند. پس از مدتی فهمیدم كه خود من هم تحت تعقیب هستم و برای این‌كه دستگیر و تبعید نشوم، تصمیم گرفتم به تهران بیایم. اتفاقا در آن ایام یكی از بستگان ما كه آدم ثروتمندی بود، در محله درخونگاه تهران مسجدی ساخته بود و اصرار داشت كه من امام جماعت آنجا بشوم. من استخاره كردم و خوب آمد و با خانواده راهی تهران شدم.
چه شد كه به نجف رفتید؟
من مجوز اقامت در عراق را داشتم و برای این‌كه باطل نشود، هر چند وقت یكبار به آنجا سفر می‌كردم و در نتیجه با اوضاع آن كشور آشنایی خوبی داشتم. تا حدودی هم به زبان عربی تسلط داشتم.
یك روز آقای اشراقی -كه درآن دوره عهده‌دار اداره بیت حضرت امام بود- مرا خواست و گفت كه باید یكسری نامه و سند را به دست امام برسانم و كسی را امین‌تر از شما پیدا نمی‌كنم! این اسناد و مدارك دست آشیخ عبدالعلی قرهی بود كه قرار بود از خرمشهر به صورت قاچاقی به عراق برود. من شبانه راه افتادم و به خرمشهر رفتم. در آنجا مدارك و اسناد را گرفتم و آقای شیخ شبیر خاقانی مرا به دست یك قاچاقچی كهنه‌كار سپرد تا مرا به بصره برساند. در بغداد فهمیدم كه امام به كربلا رفته و در آنجا از ایشان استقبال باشكوهی شده است.
این استقبال توسط چه كسانی سازماندهی شده بود؟
احتمالا آقای سیدمحمد شیرازی كه از علمای جوان و بانفوذ كربلا بود و به امام علاقه داشت. در آن استقبال، مردم كربلا تا سه‌فرسخی كربلا به پیشواز امام آمده بودند. آقای شیرازی پذیرایی شایانی از امام كرده و حتی با اصرار، ایشان را به جای خود در صحن حضرت اباعبدا...(ع) امام جماعت كرده بود. البته امام فقط یك روز قبول كردند و بقیه نمازها را در منزل می‌خواندند.
ظاهرا در نجف هم استقبال باشكوهی از امام شده بود.
بله، جمعیت استقبال‌كننده در نجف تا نزدیكی خان‌نص آمده و از بیوت همه مراجع برجسته نجف، هیات‌های مهمی برای استقبال آمده بودند. مخصوصا بیت مرحوم آیت‌ا... سید عبدالهادی شیرازی كه پسرانشان حضور داشتند و تا نزدیكی كربلا آمده بودند.
سازماندهی این استقبال به عهده چه كسانی بود؟
عمدتا مرحوم آشیخ نصرا... خلخالی كه بودجه مربوط به برگزاری این مراسم را پرداخت كرد. حضور ایشان در دوران غربت امام در نجف نعمت بزرگی بود. ایشان با این‌كه در قم فقط دوبار با امام ملاقات كرده بود، اما به شدت به امام علاقه داشت و انصافا در خدمتگزاری به ایشان ذره‌ای كوتاهی نكرد.
از مراجع نجف چه كسانی به دیدار امام آمدند؟ آیا در بازدیدها همراه امام بودید؟
همه مراجع بزرگ نجف از جمله آقای حكیم، آقای خویی و آقای شاهرودی شخصا به دیدار امام آمدند و غیر از آقای حكیم، بقیه ایشان را برای شام یا ناهار دعوت كردند. آشیخ نصرا... خلخالی مهمانی‌های زیادی را ترتیب داد.
در بازدیدها هم ابتدا به منزل آیت‌ا... حكیم، سپس منزل آیت‌ا... خویی و نهایتا منزل آیت‌ا... شاهرودی رفتند. بنده در این ملاقات‌ها، مخصوصا آن ملاقات مشهور حضرت امام با آیت‌ا... حكیم حضور داشتم و شاهد آن گفت‌وگوی تاریخی بودم. حضرت امام به ایشان گفتند: شما در حال حاضر پرچمدار اسلام هستید و مقام حساسی دارید، چرا در قبال اقدامات پهلوی‌ها واكنشی نشان نمی‌دهید؟ آقای حكیم گفتند: فایده ندارد، مردم گوش نمی‌دهند! بعد صلح امام حسن(ع) را مطرح كردند. امام فرمودند: اماامام حسین(ع) جنگیدند! بحث داشت به جاهای باریك می‌كشید كه آقای آشیخ نصرا... خلخالی قضیه را به هر نحو ممكن فیصله داد.
حضرتعالی سال‌هاست كه در دفتر مقام معظم رهبری مشغول كار هستید. بین این دو بزرگوار چه شباهت‌هایی را می‌بینید؟
تقید به اعمال عبادی، قرائت قرآن، انجام مستحبات، دقت فوق‌العاده بر نحوه صرف وجوهات شرعیه، سرعت انتقال و هوش بالا. بسیاری از نكات را لازم نبود به امام بگوییم و اشاره‌ای كافی بود. در مورد حضرت آقا هم همین‌گونه است.