رمان فارسی نداریم؟

نویسنده «از دریچه نقد» از ادبیات داستانی ایران می‌گوید

رمان فارسی نداریم؟


عبدالعلی دست‌غیب، نویسنده «از دریچه نقد» نیش‌هایی به رضا براهنی می‌زند و نقدهای او را «مونتاژی» می‌نامد، ابراهیم گلستان را «نویسنده متوسطِ نزدیك به معمولی» می‌خواند و دست آخر هم معتقد است ما به‌جز شاهنامه فردوسی، هیچ درام فارسی نداریم و بالطبع هیچ رمانی هم.
او در تازه‌ترین گفت‌وگویی كه با خبرگزاری ایبنا انجام داده، به بیان نكات جالبی پرداخته است. دست‌غیب درباره این‌كه بسیاری از منتقدان ادبی كشور را منتقد به معنای واقعی نمی‌داند، این‌طور می‌گوید: من نمی‌گویم كسی منتقد ادبی است یا نه. یا این‌كه مثلا رضا براهنی منتقد است یا نیست، بالاخره براهنی تعدادی كتاب انگلیسی خوانده، چند نفر از منتقدان خارجی را می‌شناسد، همچنین محمد حقوقی و دیگران؛ اما اشكال كار اینها (كه اشكال كار روشنفكران ایران نیز هست)، آن است كه مثلا شخصی مثل رضا براهنی مطلبی از خودش ندارد و آن چیزهایی را كه در مطبوعات آمریكا یا اروپا منعكس می‌شود، به اسم خودش چاپ می‌كند؛ درواقع مونتاژ می‌كند.
او می‌افزاید: اینهایی كه احمد محمود، دولت‌آبادی و... می‌نویسند، اصلا رمان نیست؛ داستان‌های كوتاهی است كه بسط پیدا كرده است. علتش هم روشن است، چون شما در دنیایی زندگی نمی‌كنید كه بتوانید درام خلق كند.
این نویسنده در ادامه به ابراهیم گلستان پرداخته و عنوان می‌كند: آیا ابراهیم گلستان نویسنده هست یا نیست؟ كل آثار گلستان كه پنج مجموعه داستان‌كوتاه به‌اضافه یك رمان است، چندان چیز دندان‌گیری نیست. یعنی برخلاف تصور خود گلستان كه فكر می‌كند یك‌نابغه و یكی از نویسنده‌های بزرگ دنیاست، چنین چیزی نیست. گلستان یك نویسنده متوسطِ نزدیك به معمولی است. تنوعی هم ندارد، داستان‌هایش روی یك مایه می‌چرخد؛ بنابراین اگر بخواهم جایگاهش را معین كنم، می‌توانم بگویم از نویسنده‌های خوب دهه 40 و 50 است، به‌هرحال گلستان نویسنده بدی نبوده، اما مثل هدایت یا آل‌احمد تأثیرگذار هم نبوده است. برای گلستان فیلمسازی جدی‌تر بوده تا داستان.
او می‌افزاید: رمان یعنی درام و ما در ایران غیر از شاهنامه فردوسی، درام نداریم. حال چرا ما نتوانسته‌ایم؟ چون یونانی‌ها  2000سال پیش تئاتر و فلسفه داشته‌اند و ما نه تئاتر داشته‌ایم و نه فلسفه. حال این‌كه چطور فردوسی توانسته درامی مثل رستم و اسفندیار را (كه هیچ كم و كسری از درام‌های یونانی ندارد) به وجود بیاورد، بیشتر شبیه معجزه است؛ بنابراین ما رمان نداریم. اینهایی هم كه احمد محمود، دولت‌آبادی و... می‌نویسند، اصلا رمان نیست؛ داستان‌های كوتاهی است كه بسط پیدا كرده است. علتش هم روشن است، چون شما در دنیایی زندگی نمی‌كنید كه بتوانید درام خلق كنید؛ همان‌طور كه نمی‌توانید موتور هواپیما بسازید.
ما چیزهایی را از اروپایی‌ها یاد گرفته‌ایم، اما برای این‌كه اینها به ثمر بنشیند؛ باید شرایطمان عوض شود. وقتی شما تولید صنعتی نداشته باشید، تولید فكری هم ندارید. البته آنچه به وجود آمده نیز بی‌اهمیت نیست.  
او در پایان درباره رمان‌های ایرانی كه می‌تواند آنها را به‌عنوان آثاری نسبتا خوب انتخاب كند، چنین می‌گوید: مثلا «چشم‌هایش» بزرگ علوی (كه البته رمانس است، رمان نیست)، «شازده احتجاب» گلشیری، «اسرار گنج دره جنی» ابراهیم گلستان (كه یك اثر گروتسك است)، «شهری كه زیر درختانِ سدر مُرد» خسرو حمزوی و در رأس همه اینها «بوف كور» صادق هدایت. از نظر شكل رمان هم می‌شود گفت «آوسنه باباسبحان» دولت‌آبادی، اما «كلیدر» و «جای خالی سلوچ» او از رمان دور است
و قابل دفاع نیست.