ساكن دارالامان
سید مهدی شجاعی
كه ای صوفی شراب آنگه شود صاف/ كه در شیشه بماند اربعینی
امسال - سال ۱۳۹۸ -
رفاقت من با ابراهیم سلطانیفر از مرز 40سال گذشت، از ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۷.
در طول این 40 سال گاه بوده است كه چندین شبانهروز- در سفر یا حضر -با هم زیستهایم و گاه بوده است كه ماهها از هم بیخبر بودهایم، اما هرگز نه آن فاصلهها و بیخبریها از رفاقتمان كاسته و نه معیت و همزیستیها بر آن افزوده، همچنان كه رسم رفاقتهای عمیق و ریشهدار همواره اینچنین بوده است. بهخصوص آن رفاقتها كه در كوره حوادث سخت و طاقتسوز، آبدیده شده و جوهر و عیار آن به خلوص تمام و كمال رسیده.
هنوز روشن و شفاف پیش چشم من است تصاویر و حضور ابراهیم در شبهای پرالتهاب انقلاب و پاسداری از حریم دانشگاه. گرچه نگاتیوهای موجود در تاریكخانه حافظهام، دوستان متعددی را ثبت كرده است: عبدالرضا فریدزاده، حسین جعفری، تاجبخش فنائیان، مرحوم سعید كشنفلاح و... اما در برخی از فریمها تنها تصویر دو مرد جلوهگری میكند كه یكی از آن دو ابراهیم است، سلطانیفر و دیگری شیوا دوستانی. كه مثل دو بال از دو سو گسترده میشدند و هركدام با چهارچشم تمام مرزها و حریمها را پوشش میدادند. نصیب اولی غفران و رحمت باد و دیگری طول عمر با عزت و عافیت.
اكنون و در چشم نسل امروز اگرچه ممكن است كه سكه آن خاطرات از اعتبار افتاده باشد و جای خود را به افتخارات دیگر سپرده باشد، اما كودك همواره برای پدر و مادر عزیز است، گرچه از اصل خود دور افتاده
باشد.
انقلاب برای ما به مثابه كودكی است كه برای رشد و بالندگیاش برخی جانمان را، بعضی جوانمان را و بسیاری جوانیمان را فدا كردیم پس یاد آن عزیزان همدل و همراه، در حیات و مماتشان همواره گرامی است و پاداش انگیزههای الهیشان نزد خداوند شكور، محفوظ.
برگردیم به رفاقت با ابراهیم. همان كاری كه در طول این 40 سال میكردیم.
دست روزگار و حوادث و وقایع بیشمار در ایجاد فراق و فاصله، كوتاهی نمیكرد، اما دلهایمان مدام موانع را پشت سر میگذاشت و فاصلهها را در مینوردید و پیوند و پیمانمان را تمدید و تجدید میكرد.
همه این حرفها مقدمه بود برای بیان یك كلام و آن اینكه: من در طول 40سال رفاقت با ابراهیم، كمترین و كوچكترین خطا و جفایی از این رفیق شفیق ندیدم. 40سال زمان كمی نیست. به زبان آسان میآید.
و احتمال لغزش و گناه، از پر قنداق همراه آدمی است. و مگر میشود كه از دیكته 40ساله، هیچ غلطی نتوان گرفت؟! به حقِ حق كه ابراهیم در رفاقت فیمابین چنین بوده است. و من در محضر خداوند متعال با همه دلم شهادت میدهم كه: ا...م انی لا اعلم منه الا خیرا.
و گمان میكنم كه رفیقان دیگر نیز در این شهادت با من همدل و همنوایند. و این بهترین رهتوشه مسافر است به هنگام سفر و گمان نمیكنم كه از این كاروانسرا و منزل فانی، سوغاتی آسمانیتر از این بتوان با خود برد.
فقدان ابراهیم گرچه برای همه ما، از همسر ارجمند تا فرزند دلبند تا رفیقان دربند، بسیار دشوار است، اما آنچه این جراحت هجران را مرهم و درمان میشود، سكنای او در دارالامان و از آن مهمتر، مهربانی بیبدیل میزبان است.
امسال - سال ۱۳۹۸ -
رفاقت من با ابراهیم سلطانیفر از مرز 40سال گذشت، از ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۷.
در طول این 40 سال گاه بوده است كه چندین شبانهروز- در سفر یا حضر -با هم زیستهایم و گاه بوده است كه ماهها از هم بیخبر بودهایم، اما هرگز نه آن فاصلهها و بیخبریها از رفاقتمان كاسته و نه معیت و همزیستیها بر آن افزوده، همچنان كه رسم رفاقتهای عمیق و ریشهدار همواره اینچنین بوده است. بهخصوص آن رفاقتها كه در كوره حوادث سخت و طاقتسوز، آبدیده شده و جوهر و عیار آن به خلوص تمام و كمال رسیده.
هنوز روشن و شفاف پیش چشم من است تصاویر و حضور ابراهیم در شبهای پرالتهاب انقلاب و پاسداری از حریم دانشگاه. گرچه نگاتیوهای موجود در تاریكخانه حافظهام، دوستان متعددی را ثبت كرده است: عبدالرضا فریدزاده، حسین جعفری، تاجبخش فنائیان، مرحوم سعید كشنفلاح و... اما در برخی از فریمها تنها تصویر دو مرد جلوهگری میكند كه یكی از آن دو ابراهیم است، سلطانیفر و دیگری شیوا دوستانی. كه مثل دو بال از دو سو گسترده میشدند و هركدام با چهارچشم تمام مرزها و حریمها را پوشش میدادند. نصیب اولی غفران و رحمت باد و دیگری طول عمر با عزت و عافیت.
اكنون و در چشم نسل امروز اگرچه ممكن است كه سكه آن خاطرات از اعتبار افتاده باشد و جای خود را به افتخارات دیگر سپرده باشد، اما كودك همواره برای پدر و مادر عزیز است، گرچه از اصل خود دور افتاده
باشد.
انقلاب برای ما به مثابه كودكی است كه برای رشد و بالندگیاش برخی جانمان را، بعضی جوانمان را و بسیاری جوانیمان را فدا كردیم پس یاد آن عزیزان همدل و همراه، در حیات و مماتشان همواره گرامی است و پاداش انگیزههای الهیشان نزد خداوند شكور، محفوظ.
برگردیم به رفاقت با ابراهیم. همان كاری كه در طول این 40 سال میكردیم.
دست روزگار و حوادث و وقایع بیشمار در ایجاد فراق و فاصله، كوتاهی نمیكرد، اما دلهایمان مدام موانع را پشت سر میگذاشت و فاصلهها را در مینوردید و پیوند و پیمانمان را تمدید و تجدید میكرد.
همه این حرفها مقدمه بود برای بیان یك كلام و آن اینكه: من در طول 40سال رفاقت با ابراهیم، كمترین و كوچكترین خطا و جفایی از این رفیق شفیق ندیدم. 40سال زمان كمی نیست. به زبان آسان میآید.
و احتمال لغزش و گناه، از پر قنداق همراه آدمی است. و مگر میشود كه از دیكته 40ساله، هیچ غلطی نتوان گرفت؟! به حقِ حق كه ابراهیم در رفاقت فیمابین چنین بوده است. و من در محضر خداوند متعال با همه دلم شهادت میدهم كه: ا...م انی لا اعلم منه الا خیرا.
و گمان میكنم كه رفیقان دیگر نیز در این شهادت با من همدل و همنوایند. و این بهترین رهتوشه مسافر است به هنگام سفر و گمان نمیكنم كه از این كاروانسرا و منزل فانی، سوغاتی آسمانیتر از این بتوان با خود برد.
فقدان ابراهیم گرچه برای همه ما، از همسر ارجمند تا فرزند دلبند تا رفیقان دربند، بسیار دشوار است، اما آنچه این جراحت هجران را مرهم و درمان میشود، سكنای او در دارالامان و از آن مهمتر، مهربانی بیبدیل میزبان است.
تیتر خبرها