جوان‌های امروزی، صبر ندارند

گفت و گوی جام‌جم با هنرمند طلاكوب افغان كه آثارش دو نشان ملی ایران و یك مهر اصالت یونسكو دارد

جوان‌های امروزی، صبر ندارند

عبدالقیوم بیانی، 56 ساله است؛ هنرمندی اهل روستای گل كوه ایالت غزنی افغانستان؛ ما او را در یازدهمین نمایشگاه گردشگری و صنایع‌دستی اصفهان دیدیم و فكر كردیم به بهانه نمایشگاه مهمان كشورمان شده، اما پای صحبت‌هایش كه نشستیم، او از مهاجرتش به ایران گفت؛ مهاجرتی كه از 16سالگی‌اش شروع شده و حالا 40سال از روزی كه عبدالقیوم به قصد مهاجرت از مرز دو كشور گذشته، می‌گذرد. قصه مهاجرت او اما در كشور ما به یك اتفاق خوب گره خورده؛ به هنری كه نامش را برای همیشه در تاریخ صنایع‌دستی ما ماندگار كرده! همین است كه حالا عبدالقیوم بیانی پای ثابت نمایشگاه‌های گردشگری و صنایع‌دستی است، هركجای ایران كه باشد. هنرمندی كه غرفه‌اش پر از آثار طلاكوبی منحصربه‌فردی است كه حالا مدت‌هاست به نام او سند خورده است؛ آثاری كه برایش دوبار نشان ملی ایران و یك بار مهر اصالت یونسكو در صنایع‌دستی را به ارمغان آورده و راوی قصه‌ای شنیدنی از سرانگشتان هنرمند مردی افغان روی شیارهای خراشیده فولاد و ورقه‌های بی جان آهن است.

 موافقید با معرفی خودتان شروع كنیم؟
بله. من عبدالقیوم بیانی هستم، البته در بازار مسگرهای اصفهان همه من را با اسم شرافت بیانی می‌شناسند. سازنده مجسمه‌های فولادی، طلا و نقره و فیروزه كوب. اهل ایالت غزنی افغانستان و حدود 38 سال است كه در این رشته هنری در ایران سابقه دارم و آثارم دوبار نشان ملی ایران و یك‌بار مهر اصالت یونسكو را دریافت كرده‌اند.
 چطور شد كه به ایران مهاجرت كردید؟
من به قصد ادامه تحصیل به ایران آمدم، چند ماه قبل از انقلاب ایران در سال 57 ما در افغانستان هم شاهد جنگ بودیم، فكر می‌كنم بعد از حمله ارتش سرخ شوروی بود كه آشوب‌های زیادی در كشورما به پا شد و در جریان این آشوب‌ها، مدارس هم به آتش كشیده شدند و امكان ادامه تحصیل به خاطر شرایطی كه به‌وجود آمده بود، فراهم نبود به همین دلیل من تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به ایران بیایم و اصفهان را برای سكونت انتخاب كردم، اما این اتفاق همزمان شد با انقلاب ایران و برنامه‌ها آن‌طوری كه در ذهن داشتم پیش نرفت و چون تصمیم به ماندن گرفته بودم، به فكر راه‌‌اندازی یك كسب و كار افتادم و رسیدم به هنر طلاكوبی.
 چرا اصفهان را انتخاب كردید؟
من اهل ایالت غزنی هستم، غزنی برای افغانستان حكم اصفهان برای ایران را دارد، شهر هنرمندپروری است و مثل اصفهان مركز تمدن است و یك شهر فرهنگی و اصیل است. من از وقتی كه در اصفهان ماندگار شدم، همیشه گذرم به میدان امام می‌خورد و به خاطر علاقه‌ای كه به آثار ساخته‌شده با دست داشتم، محو تماشای صنایع‌دستی‌ای می‌شدم كه در این میدان وجود داشت، همان‌جا بود كه اتفاقا به فكر دنبال كردن طلاكوبی افتادم .
 طلاكوبی را بلد بودید؟
به صورت تخصصی نه، فقط دیده بودم كه دوستم در افغانستان این كار را انجام می‌داد، البته در قدیم به این هنر كوفی گری یا كوفته‌گری می‌گفتند، الان به آن طلاكوبی می‌گویند. من بدون این‌كه استادی داشته باشم با آزمون و خطا این كار را شروع كردم و وقتی دیدم این هنر در اصفهان رو به انقراض است، تصمیم به ادامه و احیایش گرفتم. وقتی هم با استقبال مردم مواجه شدم، كار را وسعت دادم و برای خودم شاگرد گرفتم و با این‌كه از یك جای خیلی كوچك كارم را شروع كردم، الان در كارگاهم 30 نفر مشغول كارند و خوشحالم كه به احیای این هنر كه در اصفهان رو به انقراض بود كمك كرده‌ام. همان‌طور كه می‌دانید در هر نسل تقریباً یك نفر طلاكوب در شهر اصفهان وجود داشته، مثل استاد زنده‌یاد محمد اصفهانی كه حدود 170 سال پیش در حرفه كوفته‌گری فعال بوده و بعد از او اسامی مرحوم میرزا طاهر علامت‌ساز و طاهر طلاكوب بعد هم اسم مرحوم سید‌رضا و در نسل بعدی هم استاد مقیس و استاد حسنعلی به عنوان هنرمندان طلاكوب نقل شده است.
 برای ساخت یك اثر طلاكوبی چه مراحلی را طی می‌كنید؟
مراحل كار بسیار سخت است و زحمت زیادی دارد، در مرحله اول فولاد سخت و سرد را انتخاب می‌كنیم چون قابلیت باز شدن و شكل‌گیری دارد و آن را با چكش می‌كوبیم و به اصطلاح فرمان می‌دهیم تا شكل مورد نظر را به خود بگیرد. تكه‌های جداگانه‌ای باید با ضربات چكش قالب داده شود و برای مونتاژ  آماده و با جوش كاربیت به هم پیوسته شود و با سوهان و سمباده اثرات جوش‌ها از بین برود و اسیدكاری و پرداخت كاری‌اش انجام شود. در مرحله بعدی طرح و نقوش روی این آثار را كه شامل اسلیمی، ختایی، گل‌های شاه‌‌عباسی و گل مرغ است روی مواد به صورت ذهنی كار می‌كنیم، در حقیقت بعد از ساخت مجسمه مرحله طلاكوبی آغاز می‌شود كه زیرساخت‌های خاص خود را دارد و هنرمند با ایجاد خش‌هایی به صورت ضربدر و ضخامت خاص رشته طلا را در آن می‌كوبد و بعد با سنگ یشم آثار زبر آهن را صیقلی می‌كند و در نهایت كار به شكل اثری هنری در می‌آید كه ماندگاری بالایی دارد و طلا و نقره كوبیده شده در آن اصلا آسیب‌پذیر نیست.
 گفتید كه كارگاه طلاكوبی دارید، راه انداختن این كارگاه كار سختی بود؟
بله. كلا برای راه انداختن كارگاه باید طلا و سنگ یشم داشت، به چكش و گیره و كپسول گاز فشار قوی هم نیاز است، اما مساله اینجاست كه اول باید سنگ یشم را خوب شناخت و از  آن  خوب استفاده كرد و دومین نكته تبدیل شمش طلا به رشته‌های باریك طلاست كه ما برای این كار آن را به زركش می‌دهیم، فكر كنم در كل ایران تعداد زركش‌ها به 30 نفر نرسد، اینها هنرمندهایی هستند كه شمش‌های طلا را در اندازه‌های هشت صدم میلی‌متر یا ده صدم میلی‌متر درمی‌آورند و بعد دور قرقره می‌پیچند و كارشان واقعا تخصصی است. در بحث كارگاه كه گفتید باید بگویم كه حفظ و نگهداشتن كارگاه از راه‌اندازی‌اش سخت‌تر است، الان درست است كه من برای حدود 30 نفر اشتغال‌زایی كرده‌‌ام، اما باور كنید در این شرایط اقتصادی سرپا نگهداشتن همین كارگاه
30 نفره كار سختی است، مخصوصا با مساله تحریم‌هایی كه پیش آمده ما برای فروش آثار تولیدی‌مان به مشكل خورده‌ایم كه امیدواریم
حل شود.
 الان كسی برای یادگیری این هنر علاقه نشان می‌دهد؟
چون كار سختی است، نه زیاد... برای یادگیری این فن باید سال‌ها چكش روی فولاد بزنیم و باید به چهار هنر طلاكوبی، مشبك‌كاری، دوات‌كاری و مجسمه‌سازی مسلط بشویم كه از عهده خیلی‌ها برنمی‌آید. جوان‌های این دوره و زمانه دوست دارند سراغ كارهای راحت‌ بروند و نتیجه كارشان را هم زود ببینند به خاطر همین كلا كمتر سراغ هنرهایی از قبیل صنایع‌دستی می‌روند. لذا این نگرانی وجود دارد كه این هنر در آینده و بعد از این‌كه معدود هنرمندان طلاكوبی كه الان زنده هستند از دنیا بروند، منقرض شود. درحالی كه همه می‌دانند این هنر یك هنر اصیل ایرانی، افغانستانی و چچنی است ؛ هنری با قدمت و سابقه زیاد كه فقط در صورتی كه مورد حمایت قرار بگیرد می‌تواند زنده بماند.
 این حمایت شامل حال شما كه به عنوان یك هنرمند و صنعتگر غیرایرانی در ایران فعالیت داشتید، شد؟
با این‌كه طلاكاری جزو معدود هنرهایی است كه نمونه خارجی ندارد و چون تك‌‌تك مراحل این كار از ابتدا با دست انجام می‌شود و هنوز چین، هند و پاكستان نتوانسته‌اند نمونه این آثار را بسازند، اما حمایت از من، تنها در حد چند تایید كاغذی بوده، درحالیكه طلاكوبی هنری است كه برای نسل‌های بعد ایران ماندگار است، از طرف دیگر آثار من به نام ایران صادرشده یا در نمايشگاه‌های خارجی شركت داده می‌شوند كه این هم برای ایران ماندگار است. با این حال من چون تبعه افغانستان هستم هیچ‌وقت توقع زیادی در این زمینه نداشته و ندارم. اما در حد دعوت به نمایشگاه‌های مختلف صنایع‌دستی یا مثلا ارسال تایید فعالیت هنری به اداره اماكن با من همكاری شده كه ممنونم.
 هیچ‌وقت به برگشتن به افغانستان فكر نكردید؟
من ایران را واقعا دوست دارم، چون سرنوشت من در این خاك عوض شد و با هنر پیوند خورد، اما ته ذهنم بوده كه برگردم افغانستان، ولی چون بچه‌هایم اینجا بزرگ شدند و درس خواندند، لیسانس و فوق‌لیسانس گرفتند راضی به برگشتن به افغانستان نیستند، از طرف دیگر حس می‌كنم هنوز امنیت آن‌قدرها كه باید برقرار نشده... .