قیل و قال
مختار به كیان: تشكیك در حقانیت راه خوب است تا جایی كه به كفر نكشد. اهل بیت تو غریبتر از اهل بیت حسین(ع) بودند؟ ظلمی كه بر تو شد در مقابل ظلمی كه بر مولایمان حسین(ع) رفت، كاه است در مقابل كوه. هركس در این راه مقربتر باشد از باده بلا بیشتر مینوشد. به خدا قسم، در تمام سالهایی كه با ظلم و جور جنگیدیم اگر یك بار غبطه خورده باشم همین است كه تو داغ زن و فرزند دیدی و مختار ندید. تو در حال حاضر از همه ما به حسین نزدیكتری... چطور دلت میآید؟ چطور دلت میآید راه كج كنی بیانصاف.
مختار: برادران تا ضعف و قدرت دشمن را نشناخته باشید، دست به شمشیر بردن خطاست، من با عشق و عقل شمشیر بستهام. برای باختن به میدان نیامدهام. من به پیروزی میاندیشم نه به شكست. دشمن تسلیم ما را نمیخواهد، خوش دارد كه ما بجنگیم. اینكه میبینید دم از صلح میزند و بیرق سفید برافراشته به خاطر ترس از ما نیست. میخواهند دهان عوام را ببندند.
مختار در صحبت با خودش: خب جناب حاكم عراقین، این هم تخت بخت، مباركت باشد، تكیه كه بدهی، خواهی دید كه رویا نیست، رویا نیست، رویا نیست.
مختار: یا دلیلالمتقین، ابامفلس بگو تخت را بردارند.
ابا مفلس: جسارت است امیر، چاكران خیلی زحمت كشیدهاند تا طبق آداب و رسوم قصر، تخت را بیارایند. عیب و ایرادی در آن دیدید؟
مختار: ایراد آن در بیعیبی آن است، برش دارید و جای آن كرسی سادهای بنشانید.
ابراهیم: هر مركبی پالان خودش را میخواهد ابواسحاق. نشاندن كرسی ساده به جای تخت در این قصر مجلل وصله ناجوری است.
مختار: جلوه این تخت خلق و خو را عوض میكند ابراهیم. قرار است ما سوار بر تخت باشیم یا تخت سوار ما؟ سادگی ما در این قصر وصلهای ناجور نیست. شكوه این قصر مجلل در برابر سادگی ما وصله ناجور است. ما چند صباحی بیشتر مهمان این قصر نیستیم ابراهیم. كودك نوپای حكومتمان كه راه رفتن بلد شود جل و پلاسمان را جمع میكنیم و در بنایی ساده بر كرسی قضاوت مینشینیم. قرار بود حكومتمان رنگ و بوی علی را داشته باشد.
كیان: ابراهیم، حیف نیست ابواسحاق بر تختی بنشیند كه بوی پسر مرجانه را میدهد؟
ابراهیم: من مجاب شدم برادر ایرانی، مردم مشتاقند تا پس از سالها خطبههای علیوار بشنوند.
سریال مختارنامه