رنجِ شدن
یک طرف، واقعیات بیرحم مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعیاست که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند!
سوی دیگر اما مسیری است که در آن قدم گذاشتهایم از 40 سال قبل! هر وقت کم میآورم، میبُرم و به زمین و زمان بد و بیراه میگویم. ذهنم برمیگردد به سی و اندی سال قبل! هرچند سن و سالم به قدر رسیدن به آن سالها نیست اما به قاعده لولیدن بین صفحات تاریخ هم شده دستکم چیزهایی فهمیدهایم از زمانی که پشت دیوارهای کردستان و خرمشهر
میجنگیدیم.
بعدش با خودم حساب و کتاب میکنم که اگر قرار به نک و نالههای شیک و کادوپیچ شده واقعگرایانه و رئال این روزهایم بود، امروز دیگر نه کردستان بخشی از خاک ایران بود و نه خرمشهر جنوبغربیترین نقطه کشور! بماند که مرزهای دفاع از منافع و فریاد زدن حرفهایمان هم کشیده شده به هزار و اندی کیلومتر آنسوتر... و ما خبرنگارهایی که از خوب یا بد روزگار گذرمان به رسانه خورده(بهتر است صادق باشیم و جانمازِ بیخودی آب نکشیم) و نه میخواهیم منتزع از مردم کوچه و خیابان زندگی کنیم و درد و رنجها را فاکتور بگیریم و نه میخواهیم تن به سیاهی و نومیدی مطلق بدهیم، مدام در هرولهایم بین این دو!
این نه فقط حکایت ما که حکایت روزنامهنگاران هر جامعهای است که بعد از یکی دو قرن خسته از دشنه استعمار حالا تصمیم گرفته در مسیر و راهش تجدیدنظر کند... از هند و افغانستان گرفته تا ایران خودمان و کشور همسایه غربی و خیلی از کشورهای آفریقایی... و این رنج در این هروله است که باید مدل متفاوتی از روزنامهنگاری و ژورنالیسم را پدید آورد که متفاوت است نسبت به همتایان غربی و آمریکای شمالیاش.
کاش ظرفیتمان آنقدر باشد که از این رنج، سربلند بیرون آییم... شما هم دعا کنید برای ما!
سوی دیگر اما مسیری است که در آن قدم گذاشتهایم از 40 سال قبل! هر وقت کم میآورم، میبُرم و به زمین و زمان بد و بیراه میگویم. ذهنم برمیگردد به سی و اندی سال قبل! هرچند سن و سالم به قدر رسیدن به آن سالها نیست اما به قاعده لولیدن بین صفحات تاریخ هم شده دستکم چیزهایی فهمیدهایم از زمانی که پشت دیوارهای کردستان و خرمشهر
میجنگیدیم.
بعدش با خودم حساب و کتاب میکنم که اگر قرار به نک و نالههای شیک و کادوپیچ شده واقعگرایانه و رئال این روزهایم بود، امروز دیگر نه کردستان بخشی از خاک ایران بود و نه خرمشهر جنوبغربیترین نقطه کشور! بماند که مرزهای دفاع از منافع و فریاد زدن حرفهایمان هم کشیده شده به هزار و اندی کیلومتر آنسوتر... و ما خبرنگارهایی که از خوب یا بد روزگار گذرمان به رسانه خورده(بهتر است صادق باشیم و جانمازِ بیخودی آب نکشیم) و نه میخواهیم منتزع از مردم کوچه و خیابان زندگی کنیم و درد و رنجها را فاکتور بگیریم و نه میخواهیم تن به سیاهی و نومیدی مطلق بدهیم، مدام در هرولهایم بین این دو!
این نه فقط حکایت ما که حکایت روزنامهنگاران هر جامعهای است که بعد از یکی دو قرن خسته از دشنه استعمار حالا تصمیم گرفته در مسیر و راهش تجدیدنظر کند... از هند و افغانستان گرفته تا ایران خودمان و کشور همسایه غربی و خیلی از کشورهای آفریقایی... و این رنج در این هروله است که باید مدل متفاوتی از روزنامهنگاری و ژورنالیسم را پدید آورد که متفاوت است نسبت به همتایان غربی و آمریکای شمالیاش.
کاش ظرفیتمان آنقدر باشد که از این رنج، سربلند بیرون آییم... شما هم دعا کنید برای ما!
تیتر خبرها